محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

انجمن شعر و جملات قصار

سلام به همه بروبچز فرهیخته! 

 

اینجا شعرهای باحال و جملات زیبا و قصار از بزرگان رو میزاریم تا در نهایت یه مجموعه ارزشمندی جمع آوری بشه :* 

 

از دوستانی که به شعر و ادبیات علاقه مندن دعوت میکنم این تاپیک رو با پست های زیباشون مزین کنن :*

نظرات 291 + ارسال نظر
منصور قیامت یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 15:11

سلام به همه بروبچز فرهیخته!

اینجا شعرهای باحال و جملات زیبا و قصار از بزرگان رو میزاریم تا در نهایت یه مجموعه ارزشمندی جمع آوری بشه :*

از دوستانی که به شعر و ادبیات علاقه مندن دعوت میکنم این تاپیک رو با پست های زیباشون مزین کنن :*

نازنین یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:09

میخواستم زندگی کنم راهم را بستند

ستایش کردم گفتند خرافات است

عاشق شدم گفتند دروغ است

گریستم گفتند بهانه است

خندیدم گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید میخواهم پیاده شوم !!!

فرزاد یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:09

هر شب از یاد تو پر گل می شود صحرای دل....به چه صحرایی و گلهایی تمامش مال تو

تو به من ده گوشه ای از قلب خود را در عوض....هر چه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو

به به خودم حال کردم منصور جون این در وصف تو نبود هااااااااا
خوشحال نشی داداش منصور
اولین نفر بودم چه حالی داد

رویااااღ.••.اتیش پاره.••.ღاز قم یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:09

سلام بر منصوری خل خلاب پسر دایی گلمممممممممم

من به هیچ زنی برخورد نکرده ام که چیزی ازبزرگی در او نباشد
.. موریس مترلینگ ..

نه وام میدهم نه وام میستانم زیرا وام راهی است بسوی تباهی
.. شکسپیر .. یادم باشه وام خواستی بت ندم(دونقطه دی)

گریه چرا ؟ فتح را آرزو کنید
.. استقن گرین .. واقعاْ واقعاْ

خوب منصور جونم چی بم می دی اول شدممممم

نازنین بهرامی یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:10

آزادی چیزی نیست جز مجالی برای بهتر شدن.

شیوا 20 تهران یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:12

آسمان همچو صفحه ی دل من
روشن از جلوه ی مهتاب است
امشب از خواب خوش گریزانم
که خیال تو خوش تر از خواب است...

تقدیم به آقای راد.

منصور قیامت یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 16:24

ممنون عزیزم

اینم از من تقدیم به شیوای عزیز :*


دلا خوبان دلِ خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند

متاع کفر و دین بی مشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند

:(

خدایا داد ازین دل داد ازین دل
نگشتم یک زمان من شاد ازین دل

چو فردا دادخواهان داد خواهند
برآرم من دو صد فریاد ازین دل

=((

نازنین بهرامی یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 19:12

قطاری که به مقصد خدا می رفت ، به ایستگاه بهشت رسید .
پیامبر گفت : اینجا بهشت است ، مسافران بهشتی پیاده شوند.اما اینجا ایستگاه آخر نیست . مسافرانی که پیاده شدند ، بهشتی شدند . اما عده ای از مسافران باز هم ماندند.قطار دوباره راه افتاد و بهشت جا ماند. آنگاه خداوند رو به مسافران کرد و گفت: درود بر شما ، راز من همین بود.آنکه مرا می خواهد در ایستگاه بهشت پیاده نخواهد شد.
-----------------------------------------------------------------------------


کهنه فروش داد میزنه ...چراغ شکسته می خریم ..... کفشای پاره می خریم.....اسباب کهنه می خریم .... بی اختیار داد می زنم : کهنه فروش،قلب شکسته می خری؟

-----------------------------------------------------------------------------

عشق آتش است ، اگر نباشد خانه سرد و تاریک است ، اما اگر بیجا افتاد، خانه و خانمان را می سوزاند.
-----------------------------------------------------------------------------


شب در چشمان من است
به سیاهی چشمانم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیذی چشمانم نگاه کن
به چشمان من نگاه کن
پلک اگر فرو بندم .....جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت.
----------------------------------------------------------------------------
زندگی شهد گلی ست
زبور زمان می خوردش
آنچه می ماند
عسل خاطره هاست
----------------------------------------------------------------------------

هر وقت تونستی برف رو سیاه کنی
هر وقت تونستی آتیشو بوس کنی
هر وقت تونستی زیر آب یه نفس عمیق بکشی
اونوقت منم می تونم تو رو فراموش کنم
----------------------------------------------------------------------------
تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچه ی همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه ی کوچک ما سیب نداشت

-----------------------------------------------------------------------
وای باران ، باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران، باران
پر مرغان نگاهم را شست

نازنین یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 22:48

زندگی چیست ؟

اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟

اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم ؟

اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟ اگه عشق نیست چرا عاشقیم

حفیظ یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 23:22

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشک به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

نازنین دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 01:41

چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه
زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه

شدم چوبان ساده لوح کنار گله ی احساس
چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواس

تو اینقد خواستنی هستی که این گله نمیفهمه
اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه این عشق حیله ی تو رو رو کرد
نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد

تقدیم به بهترینم.میدونم که اینجا رو میخونی.

شبنم/تهران دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 02:50

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمی ریم
شیشه نبودیم که با سنگ بمی ریم
تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم
شاید که خداخواست که دلتنگ بمی ریم
-----------------------------------------------------------------------------------
که می گوید که می گوید جهانی این چنین زیباست
جهانی این چنین رسوا کجا شایسته ی رویاست
به تکرار غم نیما کجای این شب تیره
بیاویزم٬بیاویزم قبای ژنده ی خود را
-----------------------------------------------------------------------------------
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کزه گر ا خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که با خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی٬دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند دائم سکوت مرگ بارم را!
-----------------------------------------------------------------------------------
بودنم را کسی باور نکرد...
هیچ کسی کاری به کار من نداشت...
بنویسید بعد من روی سنگ...
با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ...
او خوابیده ست در این گور سرد...
بودنش را هیچ کس باور نکرد..!
-----------------------------------------------------------------------------------
برسنگ قبر من بنویسیدخسته بود
اهل زمین نبود٬نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود
تنها از این نظر که سرا پا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود
چشمان او که دائما از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید
این درخت عمری برای هر تیشه و تبر دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید
کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

بر سنگ قبرمن بنویسید
کسی گریه نکند چون کسی دوستش نداشت
-----------------------------------------------------------------------------------رو سنگ قبرم بنویس :انجا مجال گریه نیست
هرکی می خواست گریه کنه٬بهش بگو اون دیگه نیست!
-----------------------------------------------------------------------------------
درد رو از هر طرف بخونی درد است.بیهوده دنبال میانبر نباش!
-----------------------------------------------------------------------------------
به سنگها گفتند لحظه ای انسان باشید.سنگ ها گفتند:هنوز به قدر کفایت سخت نشده ای!
-----------------------------------------------------------------------------------
روزی که به دنیا آمدم صدایی در گوشم گفت که تا آخرین لحظه های عمر کنارت هستم.فکر کردم عروسکی ست که می توانم با آن بازی کنم.ولی بعدها فهمیدم عروسکی هستم بازچه ی دستان غم!!!

مهسان ۲۱ منجیل دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 03:16

من او را رها کردم
و در پس این رهایی به دنبال آرزوهای خود گشتم
بی خبر از آنکه این رهایی مرا به ناکجا می راند به ناکجایی که آرزوهای خود را در آن می جستم و به هیچ رسیدم
آیا باید آرزوهایم را در ناکجا بیابم !
و
یا باید آرزوهایم را رها کنم و از این ناکجاها بیرون آیم ؟









لحظه شیرینی که به تو دل بستم
از تو پرسیدم من :
تو منی یا من تو ؟
و تو گفتی هر دو

من به تو پیوستم > گفتم ای کاش پناهم باشی

همه جا و همه وقت دست تو در دستم

تکیه گاهم باشی

و تو گفتی : هستم

تا نفس هست کنارت هستم .

نازنین دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 16:13

من همونم که همیشه غم و غصه ام بی شمارهه

اونی که تنهاترینه حتی سایه ام نداره

این منم که خوبی هامو کسی هرگز نشناخته

اون که در راه رفاقت همه هستیشو باخته

هررفیق راهی با من دوسه روزی همسفر بود

ادعای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود

هرکی با زمزمه ی عشق دوسه روزی عاشقم شد

عشق اون باعث زجر همه ی دقایقم شد

اون که عاشق بود و عمری از جدا شدن میترسید

همه ی هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید

چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت

وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت.........

lida سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 13:49

خدایا از عشق امروزمان برای فردا هایی که فراموش میکنیم
عاشق بوده ایم قدری کنار بگذار
به قدر یک مشت
به قدر یک لبخند
تا فراموش نکنیم
عاشق بوده ایم
تا عاشق بمانیم و
عاشق بمیریم

پری.۱۸.تهران.جیگرت سه‌شنبه 2 مهر 1387 ساعت 15:30

و به من میگویی تلخ چیست تلخ انست که هر روز نفهمیم که زمان جزو کدام خاطره شاپرک است
و بدانیم بزرگی عقل نیست
وندانیم به اندازه ی داستن ها
و کاش تلخ نباشیم
کاش کودکی باشیم ۴۰ روزه که در اندیشه ی یک خواب سبک میخوابد نه در اندیشه ی اندیشیدن
و دیوانه باشیم به اندازه ی یک عاقل پیر
و بدانی که وفا جزئی از خاطره هاست
کاش از ظلمت شب دلمان را پر و خالی بکنیم
کاش از تجربه ها اندکی دلخوشی اندوخته کنیم
و کاش به اندازه ی یک جیرجیرک ساکت باشیم و به اندازه ی یک شب پره صادق باشیم یا اندکی عاشقش باشیم
مال خودم بودا.بد بود نه؟؟؟

واااااااااااااو

چقدر هنرمند داریم اینجااااااااا :O

در مورد شعر هم چون من تخصصی در این زمینه ندارم بزارید بقیه دوستان نظر بدن. ولی به نظر شعر پخته ای میرسه :*

فاطمه/۲۱/تهران چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 10:50

عشق را با بهترین هدیه تقدیم نگاهت می کنم زندگی را بحر چشمان سیاهت می کنم من که در این دوست یابی ها خستگی ها دیده ام جان عشق ارزوها را نثارت می کنم با غم اینکه سفر را تنهای تنها میروی باز کوله پشتیت را پر از اجیل ومعما می کنم باز هم می گویمت عشق وامید من توی گرتوخواهی زندگیم را نثارت میکنم. تقدیم به منصور عززززززززززززیز شاعر این شعر هم خووووووووودم هستم.

احست. عالی بود عزیزم. ماشالا اینجا همه شاعرن کهههههه!!!!!!

مریم . کرمانشاه چهارشنبه 3 مهر 1387 ساعت 13:02

سلااااااااااااااااام باتشکر از مهمانان فرهیخته عزیز سهیل محمودی هستم دیگه نوبت منه

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که عمری به اجبار خواهیم خفت
-----------------------------------------------------------------------------------
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آنست که در کنار او باشی و بدانی هر گز
به او نخواهی رسید
-----------------------------------------------------------------------------------
آنشب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آنشب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
-----------------------------------------------------------------------------------
رفاقت ایستادن زیر باران و با هم خیس شدن نیست رفاقت آنست که یکی برای دیگری چتر شود ودیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
-----------------------------------------------------------------------------------
چقدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند

نه اراده ی دوست نداشتن ،

نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن !

با این حال مدام شعرهای عاشقانه می خوانند ...
-----------------------------------------------------------------------------------
میان بندگانت هر چه دیدم هوسهاجانشین عاشقی بود
به دستان دروغین محبت گلی دیدم شبیه رازقی بود
----------------------------------------------------------------------------------
از سوز محبت چه خبر اهل هوس را
این آتش عشق است نسوزد همه کس را

ma30-15-rasht پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 01:05

این زندگی غم زده ام غیر قفس نیست تنها نفسیست ولی هم نفسی نیست اینقدر نپرسید کجا رفت و کی آمد اشعار پراکنده ی من مال کسی نیست !
--------------------------------------------------------------
نترس از هجوم حضورم چیزی جز تنهایی با من نیست . . . !!!
--------------------------------------------------------------
یکی پرسید اندوهه تو از چیست ؟ سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه مینویسم برای آن که باید باشدو نیست . . .
--------------------------------------------------------------
راز دل با یار محرم هم نباید باز گفت روزی آن محرم اگر بیگانه شد تکلیف چیست ؟ ؟ ؟
--------------------------------------------------------------
سیاهیه شب را دوست دارم چون همرنگ روزگارم است !
--------------------------------------------------------------
اشتباهی که پشیمانم از آن در همه ی عمر اعتمادیست که به مردم کردم!
--------------------------------------------------------------

مریم . کرمانشاه پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 09:12

گفتم از عشق تو من خواهم مرد

چون نمردم

هستم پیش چشمان تو شر منده هنوز

گر چه از فرط غرور اشکم ازدیده نریخت

بعد تو لیک پس از این همه سال.......

کس ندیده به لبم خنده هنوز

گفتی از دل برود یار چو از دیده برفت...

سالهاست از دیده من رفتی ولیک

دلم از مهر تو آکنده هنوز

آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

گر که گورم بشکافندعیان میبینند

زیر خاکستر جسمم باقیست

آتش سرکش و سوزنده هنوز

فرشاد/۲۲/تهران پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 17:32

غصه می خوردم کفش ندارم
یکی را دیدم پا ندارد
بیا کمی به چیز هایی که داریم فکر کنیم و اون ها رو ببینیم
و برای داشتن همه ی او ها سجده بر خاک بیاویزیم.


شیطان...

اندازه یک حبّه قند است؛

گاهی می افتد توی فنجانِ دلِ ما...... حل می شود آرام آرام،

بی آنکه اصلا ً ما بفهمیم

و روحمان سر می کشد آن را... آن چای شیرین را... شیطان زهرآگین ِدیرین را؛

آن وقت او خون می شود در خانه تن،

می چرخد و می گردد و می ماند آنجا،

او می شود من!!!!!

فرشاد/۲۲/تهران پنج‌شنبه 4 مهر 1387 ساعت 22:00

این شعر هم تقدیم به عاشقای دلخسته(نمی دونم از کیه)


چرا دنیا پُره از حادثه های وارونه
عاشق کسی میشی که عاشقی نمیدونه

من به دنبال تو و تو دنبال کَس دیگه
هیچکدوم از ما دوتا به اون یکی راست نمیگه

من واسه چشمای نازنین تو یک دیوونم
من دوست دارم ولی علّتشو نمیدونم

حالا که میخوای بری بذار نگاهت بکنم
چون یه بار دیگه میخوام این دل و ساکت بکنم

یه چیزی فقط بذار واسه روز تولدت
هدیه مو بیارمو بازم بدم دست خودت

آدما فکر میکنن شاعرا خیلی غم دارن
کاش فقط این بود اونا خیلی کسارو کم دارن

عاشق کسی میشن که عاشقاش فراوونه
بین انتخاب عشقش عمریه که حیرونه

اونی رو که دوست داری چرا تو رو دوست نداره
شایدم دوست داره ولی به روش نمیاره

ولی نه اینا مال نداشتن لیاقته
اگه حرفم میزنه با تو فقط یه عادته

نکنه جمله هاش و پای محبت بذاری
بهتره حرفاشو به حساب عادت بذاری

از خودش نمیشنوی اگه یه روز بخواد بره
وقتی میپرسی ازش میگه آره مسافره

ولی تو شب میشینی که باز اونو دعا کنی
یا واسه سلامت اون نذراتو ادا کنی

چه قَدَر بین دلا و حرفای ما فاصله س
چشمامون میخنده اما دلامون بی حوصله س

دوست نداشتن هم و یه جوری پنهون میکنیم
نمیدونیم که داریم یه قلبو ویرون میکنیم

کاش بیایم آبروی مجنون و انقدر نبریم
دیگه منّت نذاریم وقتی که نازی میخریم

عاشقی یعنی تحمّل نه شکایت نه گله
اگه حتّی بینمون باشه یه دنیا فاصله

مهم اینه که چقد دوسش داری فقط همین
اگه لازم بشه آبرو رو بنداز رو زمین

برگا زرده روزای اوّل فصل پاییزه
بذار اون بشکنه و دلت رو برگا بریزه

نازنین جمعه 5 مهر 1387 ساعت 17:11

به بودن تو دلخوشم . تو شهر شعر من بمون

تو این سکوت دیدنی . سکوت و بشکن و بخون

صدات منو به آسمون . به بال ابرا می بره

بخون که آهنگ صدات . منو به ر‌ویا می بره

بخون که وسعت صدات . وسعت عاشق شدنه

بخون که با صدای تو . بغض ترانه می شکنه

ثانیه ها عاشق میشن . به حرمت صدای تو

بزار ترانه گل کنه . تو باغ خنده های تو

صدات صدای عاشقی . صدای دردای منه

پر از یه حس بکر و ناب . حس به تو رسیدنه

بخون که وسعت صدات . وسعت عاشق شدنه

بخون که با صدای تو . بغض ترانه میشکنه

تو این شبای سوت و کور . طلوع عاشقانه شو

قحطی آوازه بخون . تو بهترین ترانه شو

آرامشو ازم نگیر . صدای تو آرامشه

واسه شنیدن صدات . ترانه غرق خواهشه .

تقدیم به منصور عزیزم

وقتی بارونیه چشمام تو کجایی؟

تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟

وقتی پـرپـر می زنه این دل زارم

ساکت و خاموشه لبهام تو کجایی؟

وقتی بی تو نازنین بی همنشین و

گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟

وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس

یه نوازشگرو می خوام تــو کجایی؟

چشمای تو یه فانوس همیشه روشن

وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟

وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه

تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟

هان؟! تو کجاییییییی؟ راستشو بگوهااااااااا

تقدیم به نازنین عزیزم :*

مریم.کر مانشاه شنبه 6 مهر 1387 ساعت 16:38

مرجان لب لعل تو مر جان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یاقوت

قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تابوت مگر بشنوم از رخنه تابوت

هر کی تونست بخونه

مریم.کر مانشاه یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 09:20

خداوندا
در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم که تو در عرش کبریایی نداری
من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری
-----------------------------------------------------------------------------------

همیشه تلخ ترین لحظات رو کسی برات میسازه که قشنگترین لحظات رو با اون بودی

نازنین یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 14:43

تو با پرنده شدن آشنا تری از من

مخواه حس لطیف کبوتری از من

توساده ای وصمیمی،بزرگ و خوب و نجیب

حقیرم و تو از این رو مکدری از من

مرا ببخش اگر مهربانیم کم بود

امیدوارم از امروز بگذری از من

امید نیست به فردای من، ولی باشد

نصیب چشم تو فردای بهتری از من

برای من همیشه عزیز خواهی بود

اگرچه بعد، تو نامی نمی بری از من

(برای منصور )

چه حاجتى به قاصد و پست و پیک؟
عیال نازنین، سلام علیک

با خط و نامه هم اگه بتونم
به خدمتت سلام مى رسونم

رفتى و دوریتو بهونه کردم
سلام گرم و عاشقونه کردم

دلت که سرد و خسته بود و غم داشت
سلام گرم و عاشقونه کم داشت

هم آشیون من تو این لونه اى
کفتر جَلد بوم این خونه اى

پرهاتو چیدم که یه وَخ با پرت
پر نکشى پیش پدر مادرت

تو بى خبر رفتى و پر خریدى
تا چشم به هم زدم، یهو پریدى

پرزدى و توخونه کاشتى منو
دلت اومد تنها گذاشتى منو؟

با اینکه تو همین دهات و شهرى
با من دو ماه آزگاره قهرى

نیومد از تو نامه اى، کلامى
نه تو پیام گیرمون، پیامى

بهم ندادى از موارد ذیل
نه آى دى و نه پى ام و نه اى میل

هیچ نمى گى شوهرم الان کجاست؟
تاج سرم، سرورم الان کجاست؟

هیچ نمى گى موهاشو کى مى جوره؟
هیچ نمى گى رخت هاشو کى مى شوره؟

هیچ نمى گى خورد و خوراکش چیه؟
وصله رخت چاک چاکش چیه؟

دورى تو، پاک خل و دیوونم کرد
بیا و پر بزن به خونه برگرد...


(برای نازنین)

فرشاد/۲۲/تهران یکشنبه 7 مهر 1387 ساعت 16:10

خانه ام بی آتش ،

دست هایم بی حس و نگاهم نگران ...

می توانی تو بیا ، سر این قصه بگیر و بنویس

این قلم ، این کاغذ ، این همه مورد خوب !!!

راستش می دانی ؟ طاقت کاغذ من طاق شده ،

پیکر نازک تنها قلمم ، زیر آوار دروغ خرد شده !!!

می توانی تو بیا ، سر این قصه بگیر و بنویس ...

می توانی تو از این وحشی طوفان بنویس ،


طاقتش را داری که ببینی هر روز ،

زیر رگبار نگاهی هرزه

صد شقایق زخمی و هزار نیلوفر بی صدا می میرد ؟!!!

اگر اینگونه ای آری بنویس ،

من دگـر خسته شـدم ...

باز تا کی به دروغ بنویسم :

" آری می شود زیبا دید !! می شود آبی ماند !!! "

گل پرپر شده را زیبایی ست ؟!

رنگ نیرنگ آبی ست ؟!

می توانی تو بیا ، این قلم ، این کاغذ ...

بنشین گوشه ی دنجی و از این شب بنویس !!

قسمت می دهم امّا به قلم ،

آنچه می بینی و دیدم بنویس

از خدا ،

از قفس خالی عشق ،

از چراگاه هوس ،

از خیانت ،

از شرک ،

از شهامت بنویس !!!

بنویس از کمر بـیـد شکـسته ،

آری از سکـوت شب و یک پنجره ی ساکـت و بـسته ،

از من

" آنکـه اینگـونه به امّـید سبب ساز نـشـسته "

از خود ...

هـر چه می خواهی از این صحنه به تصویر بکـش :

(( صحنه ی پـیچش یک پیچک زشت دور دیوار صدا ... ))

حمله ی خفاشان ، مردن گـنجشکان !!!

جرأتش را داری کـه بـبـینی قلمت می شکـند ؟ کاغـذت می سوزد ؟!

طاقـتش را داری کـه بـبـینی و نگـویی از حق ؟!

گـفـتن واژه ی حق سنگـین است

من دگـر خـسته شـدم

می توانی تو بیا ، این قـلم ، این کاغـذ

این همه مورد خوب ...

******************

گفتی که بیا !!

بیا و بنویس !

این قلم این کاغذ

این همه مورد خوب ؟

خنده ام میگیرد !

که چرا بعضی ها ؟

اینقدر خوش بینند ؟

که در این دهر بزرگ

این همه مورد خوب میبینند ،

گفتی که طاقت این کاغذ تو طاق شده پیکر تنها قلمت خرد شده ....

زیر آوار دروغ !

من چه گویم ز دروغ ؟

من چه گویم ز ریا کاری افراد دورو ؟

من چه گویم ز همراهی این مردم سر تا پا کبر ؟

اگر آن کاغد تو طاقتش طاق شده !

کاغذ من زدروغ ناله اش ساز شده !

و اگر پیکر تنها قلمت خرد شده !

قلم من ز شرمندگی این همه درد آب شده !

گفتی که بیا سر این قصه بگیر و بنویس :

من چه گویم از این قصه درد

من چه گویم از این قصه تنهایی و غربت

من چه گویم از این قصه غصه غمهای دراز

من چه گویم ز تنهایی در اوج شلوغی

چه بگویم از شقایق :

همگان میدانند که شقایق چه گلیست ؟

همگان میدانند که چرا هیچوقت شقایق در گلدان نیست ؟

همگان میدانند که چرا رنگ شقایق سرخ است ؟

سرخی رنگ شقایق ز پیوستگی عشقش است !

تنهایی این گل ز آوارگی عاشق دل سوخته است !

چه بگویم ز شقایق آن گل همیشه عاشق !

چه بگویم من ز تنهایی نیلوفر مرداب

گفتی که دگر خسته شدی

خسته از انبوهی اینقدر دروغ!

گفتی می توان زیبا دید آبی دید !

آری می شود آبی دید !

آری می شود زیبا دید!

آری اما با نگاهی مثبت :

این همه کبرو ریا ،

این همه شرک و حسد ،

این همه نیرنگ و دغل ،

این همه فقر و فساد ،

همه آبی می شود ؟

همه زیبا می شود ؟

همه مثبت میشود ؟

نه عزیزم هرگز !!!!

هرگز این ها با نگاهی زیبا ، با نگاهی آبی ، با نگاهی مثبت !

آبی و زیبا نشود .

قسمم دادی به قلم !

گفتی آنچه دیدی بنویس :

از خدا ،

از عشق ،

از هوس ،

از خیانت ،

از شهامت ،
.
.
.
هر چه خواهی بنویس !

اگر از من پرسی گویم :

که خدا آن بالاست ،

که خداست ، تنها دوست ،

که خداست تنها همراز ،

که خداست محرم اسرار نهان ،

که خداست مرهم دردهای عمیق ،

که خداست ، تنها دوست ،

که خداست بی همتا

گفتی از عشق بگو :

چه بگویم من از این زخم عمیق !

چه بگویم من از درد بزرگ !

چه بگویم که اگر گویم من :

جز نمک پاشیدن بر سر زخم نباشد هرگز ،

فقدت می گویم :

عشق دنیای غریبی است !

که اگر وارد آن گشتی تو :

فقدت مرگ تواند زآوارگیش آزاد و رها گرداند

...

جراتش نیست که از حق بنویسم !

چه بگویم از حق :

حق که در گذر عمر به فراموشی رفت !

حق که در حق حقیقت ناحق شد !

حق که در حق خالق حق هم ناحق شد !

من چه گویم از این حق :

چه نویسم که ناحق باشد :

اگر از ناحقی به حقیقت بنویسم !

واقعاً نامردیست .

قصه ام قصه نبود

پاسخی بود به شعری زیبا !

پاسخی نه درد دل بود !

اگر از این قلم و این کاغذ چیزی ماند :

باز گویم با تو از بعضی ها


/ببخشید که طولانی بود/.......

خدا خیرت بده مرد مومن! فکر کنم کسی از در بیاد تو اینو ببینه همون موقع در رو میبنده میره!

شعرای قشنگ و کوتاه بگید بهتره :*

lida دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 12:39

دیروز خواب دیدم با یک دسته گل اومده بودی به دیدنم، با یک نگاه مهربون... همون نگاهی که سالها آرزو شو داشتم و از من دریغ می کردی، گریه کردی و گفتی دلت برام تنگ شده، ولی من فقط نگات کردم.. وقتی رفتی سنگ قبرم از اشکت خیس شده بود . . . . .
---------------------------------------------
افلاطون میگه : اگه با دلت کسی یا چیزی رو دوست داشتی زیاد جدی نگیرش چون کار دل دوست داشتنه ... درست مثل کار چشم که دیدنه ... ولی اگر کسی رو با عقلت دوست داشتی بدون داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه !!!............
------------------------------------------
بی تو طوفانزده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان میگذری غافل از اندوه درونم
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
قطره ی اشک فرو ریخت به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم (تو ندیدی)
نگهت هیچ نیوفتاد به راهی کخ گذشتم
چون در خانه ببستم دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد
گوییا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

منصور قیامت دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 13:09

نگاهم کن که من محتاج آن چشمان دلتنگم
بگو با من دوباره راز مستی را
که من بی تو به یک دنیا شقایق دل نمی بندم

نازنین دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 13:37

من نه عاشقم نه محتاج نگاهی که بلرزد دل من

من خودم هستم و یک حس غریب

که به صد عشق و هوس می ارزد.

[ بدون نام ] دوشنبه 8 مهر 1387 ساعت 22:53

آه ای مردی که لبهای مرا

از شرار بوسه ها سوزانده ای ...

هیچ در عمق دو چشم خامشم

راز این دیوانگی را خوانده ای ...

هیچ می دانی که من در قلب خویش

نقشی از عشق تو پنهان داشتم ...

هیچ می دانی کز ای عشق نهان

آتشی سوزنده بر جان داشتم ...

گفته اند آن زن زنی دیوانه است

کز لبانش بوسه آسان می دهد...

آری اما بوسه از لبهای تو

بر لبان مرده ام جان میدهد ...

هرگزم در سر نباشد فکر نام

این منم کاینسان ترا جویم بکام....

خلوتی می خواهم و آغوش تو

خلوتی می خواهم و لبهای جام....

فرصتی تا بر تو دور از چشم غیر

ساغری از باده ی هستی دهم ...

بستری می خواهم از گلهای سرخ

تا در آن یک شب ترا مستی دهم....

این کتابی بی سرانجامست و تو

صفحه کوتاهی از آن خوانده ای ...

<برای اقا منصور >



شما اسم نداری من نمیتونم جواب شعرت رو بدم. ولی ممنون از لطفت :*

سمیرا/۲۲/قم سه‌شنبه 9 مهر 1387 ساعت 13:59

کاش قلبم درد پنهانی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت کاش میشد دفتر تقدیر عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش میشد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت

فاطمه/۲۱/تهران سه‌شنبه 9 مهر 1387 ساعت 17:35

کلاغ دم سیاه بال بال مشکی برو بیار گو قهرررری یا اششششششششششتی اگه قهری چرا نامه نوشتی اگگگه اشششتی چرا تنهام گذاشتی. ی بده منصور جون

خیلی باحاااااال بود! اما من مشاعره بلد نیستم D:

فاطمه/۲۱/تهران سه‌شنبه 9 مهر 1387 ساعت 23:43

اگرررر خلاف کردی اعتراف نکن. اگر اعتراف کردی ادعا نکن. پس مرد با شو خلاف نکن. یه نکته از مادر عروس.

فرشاد/۲۲/تهران چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 03:29

فرشته ها وجود دارن. اما چون بعضی هاشون بال ندارن بهشون میگیم دوست!!!
تقدیم به همهی دوستای گلم-به خصوص منصور

فدات عزیز دلم

فاطمه/۲۱/تهران چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 11:59

همه وقتی از زندگی خسته میشن میگن خدا نفسمو بگیر ولی من هیچ وقت اینو نمی تونم بگم . اخه تو نفس منی منصوررررررررررررررر

کوچیکتیم آبجی :* آقایی :*

فاطمه/۲۱/تهران چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 18:38

عشق را با تو تجربه کردم امید به زندگی را در تو اموختم محبت را در قلب تو یافتم ای شاپرک شبهای تنهایم با هر تپش قلبم می گویم دوستت دارم .چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست. منصور

ممنون فاطمه جان :*

فاطمه/۲۱/تهران چهارشنبه 10 مهر 1387 ساعت 21:59

اگر با گریه دریایی بسازم اگر با خنده رویایی بسازم اگر خنده شود در من فراموش اگر گریه شود با من هم اغوش تو را هرگز نخواهم کرد فراموش . لب

نازنین٫قم پنج‌شنبه 11 مهر 1387 ساعت 19:32

تا ته قصه چه پیدا و چه پنهون با توام

زیر آوار مصیبت یا که بارون با توام

دل به دریا زدمو کاری به دنیا ندارم

توسکوت سنگی دنیا،غزل خون با توام

هرچی تنهاتربشی دنیا تو رو کمترمیخواد

خودت اونوقت میبینی چقدر فراوون با توام

سخت گرفته همه دنیاکه تو رو رها کنم

تو هجوم سختی ها، ببین چه آسون با توام

*تقدیمممممم به منصور*

گله میکرد ز مجنون لیلی


که شده رابطه مان ایمیلی


حیف از آن رابطه ی انسانی


که چنین شد که خودت میدانی


عشق وقتی بشود دات کامی


حاصلش نیست به جز ناکامی


نازنین خورده مگر گرگ تو را ؟


برده به دات کام و دات ارگ تو را؟

فاطمه/۲۱/تهران پنج‌شنبه 11 مهر 1387 ساعت 22:14

دفترعشق که بسته شد دیدم منم تموم شدم؛ خونم حلال ولی بدون به پای تو حروم شدم؛ اونیکه عاشق شده بود بدجوری تو کارت تو موند؛ برای فاتحه بهت حالا باید فاتحه خوند ؛تموم وسعت دلووو به نام تو سند زدم منصور ؛غرور لعنتی میگفت بازی عشق بلدم ؛از تو گله نمی کنم از دست قلبم شاکیم ؛ چرا گذشتم از خودم؛ چراغ ره تاریکم ؛دوست ندارم چشمای من فردا به افتاب باز بشه ؛چه خوب میشه تصمیم تو اخر ماجرا بشه ؛دست ودلت نلرزه؛ بزن تیر خلاص رو؛ از اون که عاشقت بود بشنو این التماسرو.

پانیز شنبه 13 مهر 1387 ساعت 14:18

دل بی جون یه عابر
دل خون مهاجر
یاد من میاره وقتی
با تو بودم یه مسافر
وقتی با عکستو میشه
خلوت چشای من پر
پلک من تن لرزه داره
میشه یه لیوان سر پر
غربت منو نفهمید
اونکه به درد من می خندید
دل من بودی چه عاشق
اما اون صداتو نشنید
دل من تنگی دوباره
سادگی کردی یه باره
میدونم باز نگرونی
شکستی با یه اشاره
غمو رو دلت گذاشتن
همه دنیا تو رو کشتن
دل من طاقت دیدن
عاشقیاتو نداشتن


تقدیم به منصور گلم:*

به من نیگا نکن آهای برادر
خودت مگه نداری خار و مادر !
ماه و مگه تو نیمه شب ندیدی
می خوای بگی تو خط لب ندیدی؟
صورت من یه کم اناری شده
یه ریزه هم بتونه کاری شده
امل بی سواد ژل ندیده
دهاتی خنگ ریمل ندیده
تقصیر خیاطای رو سیاهه
مانتوی من اگه یه کم کوتاهه
امون از این شهر مقرراتی
موارد فجیع منکراتی
تو کوچه و تو سلف و دانشکده
سهم من از خوشگلی نیم درصده
خوشگلی تو خونه هم چه فایده
مهمونی شبونه هم چه فایده
بابام که عاشق چشام نمی شه
عاشق لرزش صدام نمی شه
برادر پلاسم ام همین طور
دوستای بی کلاسم ام همین طور
فقط می مونه کوچه و خیابون
برای عرضه ی قشنگی یامون
آهای مدیر پاک با سیاست
من کجا و اماکن و حراست ؟
هم انقباضیه هم انبساطی
کمیته ی مخوف انضباطی
نذار که دلتنگی مو هی کش بدم
خوشگلی مو کجا نمایش بدم
حیفه جوونامون پسر بمیرن
کاری کنین جوونا زن بگیرن ....!



تقدیم به پانیز گلم:*

نازنین-قم شنبه 13 مهر 1387 ساعت 23:22

اگر میدانستی چه می سوزاندم زخم زبان دوستانه ..
اگر میدانستی چه دردناک می خراشد دلم را نگاههای ناباورانه ..
اگر میدانستی چه می خورد روحم را اشارت تلخ آشنایانه ...
اگر میدانستی چه زنجیر گرانیست بر گردنم رفتار نامهربانانه ...
اگر میدانستی چه زجری میکشم هر لحظه از این حرف ها و حرف ها و حرف ها .. آنگاه تو هم مانند من شاید خاموش می ماندی ...

مریم.کرمانشاه دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 10:06

به مجنون زد شبی لیلی اس ام اس
که تا کی اینچنین تاخیر وفس فس

اگر عقدم نخوانی سال جاری
روم تهران شوم دختر فراری
-----------------------------------------------------------------------------------
یک نفر یک جایی تمام رویاهایش لبخند توست
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه
پس هر وقت احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به یاد داشته باش
یک نفر یک جایی در حال فکر کردن به توست

فرشاد/۲۲/تهران دوشنبه 15 مهر 1387 ساعت 23:49

دنیا را بد ساخته اند
کسی را که دوست داری٬دوستت ندارد
کسی که تو را دوست دارد٬تو دوستش نداری
آن کس که تو دوستش دارو و او هم دوستت دارد٬
به رسم و آئین زندگانی به هم نمی رسند.
و این رنج است
*دکتر علی شریعتی*

عسل چهارشنبه 17 مهر 1387 ساعت 14:29


وقتی میای صدای پات / از همه جاده ها میاد
انگار از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد
تا وقتی که در وا میشه / لحظه دیدن میرسه
هر چی که جادس رو زمین
به سینه ی من میرسه
آه...
ای که توای همه کسم / بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم / به هر چی میخوام میرسم

وقتی تو نیستی قلبمو واسه کی تکرار بکنم
گل های خواب آلوده رو واسه کی بیدار بکنم
دست کبوترای عشق واسه کی دونه بپاشه
مگه تن من میتونه
بدون تو زنده باشه
ای که توای همه کسم / بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم / به هر چی میخوام میرسم
عزیزترین سوغاتیه
غبار پیراهن تو
عمر دوباره منه
دیدن و بویدن تو
نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس میخوام
عمر دوباره منی
تو رو واسه نفس میخوام
ای که توای همه کسم / بی تو میگیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم / به هر چی میخوام میرسم

تقدیم به داش منصور :*

واااااااااااای این خیلی به دلم نشست. چون این روزا ورژن جدیدش ساخته شده و من گوش میدم خودم هم زمزمه میکنم

مرسیییییییی :*

راستی عسل جان لطفا سن و شهرتم بنویس

مریم. کرمانشاه شنبه 20 مهر 1387 ساعت 16:44

دستت درد نکنه عسل جان این آهنگ شکیلا عشق منه
-----------------------------------------------------------------------------------
آنکس که تو را برای چیزی دوست گیرد چون نتوانی برآوری دشمن دارد

نمیدونم از کیه
-----------------------------------------------------------------------------------
گویند معشوقه تو زشت است وسیاه
گر زشت وسیاه مرا چیست گناه

من عاشقمو دلم به او گشته تباه
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
-----------------------------------------------------------------------------------
گیسوی خود افشان کنم جادوی خود گریان کنم
با گونه گون سوگندها بار دگر یارش کنم

چون یار شد بار دگر کوشم به آزار دگر
تا این دل دیوانه را راضی به آزارش کنم
-----------------------------------------------------------------------------------
چه مغرورانه اشک ریختیم
چه مغرورانه سکوت کردیم
چه مغرورانه التماس کردیم
چه مغرورانه از هم گریختیم
غرور هدیه شیطان بودو
عشق هدیه خداوند
هدیه شیطان را به هم تقدیم و هدیه خداوند را از هم پنهان میکنیم
-----------------------------------------------------------------------------------



مریم. کرمانشاه پنج‌شنبه 25 مهر 1387 ساعت 11:38

دوستت دارم نه به خاطر آنکه دوستم بداری به خاطر آنکه لایق دوست داشتنی
-----------------------------------------------------------------------------------
محبت مثل سکه میمونه که اگه بیفته تو قلک دل نمیشه درش آورد اگر هم بخوای درش بیاری باید دلو بشکنی تا بتونی درش بیاری
-----------------------------------------------------------------------------------
قلب سرزمین عجیبی است هم زادگاه عشق است وهم آرامگاه عشق
-----------------------------------------------------------------------------------
در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از نا خدا بودن است
-----------------------------------------------------------------------------------
زندگی قصه تلخی است که ازآغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم

نازنین / قم جمعه 26 مهر 1387 ساعت 12:37

خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید

به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس

نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیاها

بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا

خداحافظ خداحافظ

مریم. کرمانشاه یکشنبه 28 مهر 1387 ساعت 16:07

ترسم آخر ز غم عشق تو دیوانه شوم
بیخود از خود شوم و راهی میخانه شوم

آنقدر بادهبنوشم که شوم مست وخراب
نه دگر باده شناسم نه دگر جام شراب

-----------------------------------------------------------------------------------
اگر میشد به لطافت گل سرخی ژاله وار باشم
دیوانه وار عاشقت بودم
تو خواستنی تر از آنی که تنها بمانی
-----------------------------------------------------------------------------------

پانیز یکشنبه 28 مهر 1387 ساعت 16:42

باخیال تو همیشه
زندگیم رنگ سفیده
بی تو زندگیم سیاهه
نگو این ندید بدیده
آره من ندیده بودم
یکی رنگ دل من شه
ندیدم با من بمونه
ندیدم که ساده باشه
ساده ای که با تو هستم
با تو توی آسمونم
بی تو،تو خودم میریزم
دردامو گوشه نشینم
باخیالت وقتی میری
میشکنم بازم خیاله
باز تو این خیال و اوهام
عشقتو اسم محاله
تو خیالم اگه با تو
باشم امنه شب و روزم
دیگه تن لرزه ندارم
تا ابد سفیده روزم...
******************
تقدیم به منصور گلم:*

ممنون عزیزم :*

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد