محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

نظرات ویزیتورهای وبلاگ شخصی من(سورنا سیتی)

سلام به همه دوستان گلم.

این صفحه ویژه ی دوستانی هست که الان در حال بازدید از وبلاگ سورنا سیتی(وبلاگ شخصی من) هستن و خوشحال میشم اگه انتقاد یا پیشنهادی در مورد شخص من یا نحوه کارم دارید بهم بگید. مطمئن باشید همه پیام هاتون رو با میل و اشتیاق فراوان میخونم و در صورت لزوم پاسخ میدم.

نظرات 406 + ارسال نظر
آیدین چهارشنبه 27 آذر 1387 ساعت 23:58

جهت اطلاعت بد نیست بدونی که من وبلاگ داشتم. ولی وبلاگ عکس بازیگرا و خواننده ها بود. ولی الان چون حوصله آپلود کردن عکسو ندارم، فعلا تعطیلش کردم. اتفاقا از علاقه مندی هام هم میگفتم تو بعضی پستا. ولی مثل تو از خود راضی و خودشیفته نیستم که همه اش از خودم تعریف کنم.

اون غلطای زیادی رو هم لازم نیست من بگم. خودت علناً تو وبلاگت نوشتی. احتمالا این قدر تو کثافت کاری هات پیشرفت کردی که دیگه اونا به نظرت نمیاد. یا شایدم خودتو میزنی به اون راه. در هر صورت مهم نیست. فقط خواستم بگم اول خوب به حرفی که بهت میزنن فکر کن بعد جواب بده. خودت اومدی همه پته مته خودتو ریختی تو این وبلاگ بعدم میگی کافر همه را به کیش خود پندارد؟ واقعا که خیلی بچه ای. برات متاسفم. اون انتقاد و پیشنهادی هم که نوشتی تو درباره ی وبلاگت، برا عمه ات خوبه. چون این همه آدم از اون بالا تا اینجا دارن بهت دری وری میگن و ازت انتقاد میکنن، اما تو به همه یه جواب بی ربط میدی و بعدهم به اعمال زشت خودت ادامه میدی.

اول برو مشکلتو با خودت حل کن بعد بیا اینجا ادعای فضل و ادب کن.

اونایی که به قول تو ازم انتقاد کردن همشون حرفای تورو زدن!! آخه به این که نمیگن انتقاد!!! هنوز از در وارد نشده دارید به من حمله میکنید و از کلیت من ایراد میگیرید!!! خوبه خودتم میگی دارن بهت دری وری میگن D: همون لغت دری وری رو بگیم بهتره تا انتقاد!!! نکنه میخوای جواب بی شخصیتی و با بی شخصیتی بدم!!

یه نمونه انتقاد درستشون رو برام کپی کن من همینجا جواب میدم :*

ضمنا میشه بگی من کجا همش از خودم تعریف کردم؟ :O تعریف از خود کردن کار جالبی نیس!! اگه جایی اینکار رو کردم لینک دقیقشو بده برم پاک کنم :*

راستی از کثافت کاری های من هم اگه مواردیش رو اشاره مستقیم کنی ممنون میشم :*

پری پنج‌شنبه 28 آذر 1387 ساعت 14:09

من از شما خیلی خوشم اومده بود هر روز وبلاگتو نگاه می کردم
ولی از موقعی که فهمیدم به اون خرگوش به چشم نامزدت نگاه می کنی واقعا ازت نه از تو از نمیدونم کی و چی ولی بدم اومد.
من اگه شوهرم بهم بگه قبلا خرگوشی داشته و قبلا نامزدش محسوب میشده همین جا میکشمش
ولی خرگوشه هم خوشگل بود ! !
ولی فکر کنم ماهرخ خوشگل تر هم بتونی پیدا کنی
به هرحال خوش باشی با ماهرخ حال کنی
حالا کی عقدش می کنی؟ عروسی کی هست ؟ ما که دعوتیم !!!!!
شغل من فروش اکانت اینترنت ماهواره ای هست دوست داشتید به وبلاگم سر بزنید البته با ماهرخ با هم !!

خانم رحیمی عزیز! ما از این رسما نداریم که عروسی و اینا بگیریم. ما الان دوتا بچه هم داریم. دوتا پسر (بهادر و مظفر)!! عکساشون رو توی وبم میزارم بعدا :*

راستی به وبلاگت هم قبلا سر زدم!!

حالم به هم خورد پنج‌شنبه 28 آذر 1387 ساعت 14:31

چرا فکر میکنی خوشگلی ! !‌
حدود ۲۰ تا از دوستای من که این وبلاگو دادمشون ببینن میگن افتضاحی
من که حالم از مطالبت و خودت و خود باوریات به هم میخوره
در ضمن قم چهکوفتی هست که کافیشاپ با کلاسش باشه
تو توی قم یه دختر مانتو شلواری پیدا کن !!!!!!!
همشون امل و شلغمو بی کلاسند
تمام نمایندگی تولید آخون توی قم هست
راستی سری بعد دیانا و نوشین و ... رو ببر سوهان دستشوئی چون فکر کنم بهترین جا و شیک ترین بازارای قم سوان دستشوئیاش باشه
در ضمن ما فهمیدیم که ماشین داری !!!!
ما هم فهمیدیم که تو یاهو ادی زیاد داری
در ضمن ما متوجه شدیم که تو یه بچه گشنه هستی که از بس عقده ای شدی این چیزا رو نوشتی
واقعا واست متاسفم که خودتو اینطوری داری قالب دیگران میکنی
امیدورام یه روز به تمام آرزوهات برسی و به یه نوائی برسی چون واقعا عقده ای هستی
و نگفته همه میفهمند بچه امل گشنه ی قم هستی
دیگه داره حالم بهم میخوره !!
ایییییی

واقعا در برابر این همه اظهار لطف صادقانه و خالصانه چیزی نمیتوان گفت D:

این روزا چقدر همه ازم تعریف میکنن D:

حالم داره به هم میخوره پنج‌شنبه 28 آذر 1387 ساعت 22:07

خدا وکیلی دروغ میگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بابای من تو قم کارخونه داره هزارتا دوست و رفیقم اونجا داریم سرمایه داراشون امل و بی کلاسند چه برسه به .....
یه تجدید نظر تو وبلاگ نویسیتبکن
در ضمن دیگه تو هر خونه ای سه تا دیش پیدا میشه این گفتن داره که من و پسر دائیم در حال دیدن پی ام اسی واقعا خنده داره
راستی من نمیدونم چرا هر چی دختره به تور تو میخوره مگه دختره تو نمایشگاه داشت از رو سرت یا تو آسمون می رفت که چادرش افتاد رو سرت !!!!!
اینقدر سوتیات زیادند که قابل گفتن نیست
مامان بزرگ من 80 سالشهفیلم میگیره از کلوپ میبینه دیگه این گفتن داره هی مامانم مامانم میکنی خیلی رفتارات زشته هر چیزی از نظرت با کلاس بیاد اونو می نویسی
خواهرت ترمی 500میده این گفتن داره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
وای واقعا داره حالم بهم میخوره
در ضمن قیافت خیلی عین نقاشیاست این اصلا خوب نیست
مطمئنی مردی
ووووووووووووووق

D: لطفا به اعصابت مسلط باش عزیزم. اگه میدونستم وبلاگم باعث تاثر و تاسف و تالم تو میشه هیچ وخ اینکارو نمیکردم :">

الان باید تک تک چیزایی که گفتی جواب بدم؟ :"> باشه میدم! هرچند نیازی نمیبینم!! چون از روی غرض و مرض گفته شده!! ولی میگم تا آیدین دوباره نیاد بگه پاسخگوی انتقادات(دری وری ها به قول خودش) نیستی D:

ما ماهواره نداریم اصلا :"> چه برسه به 3 تا دیش ;;) اون هم اگه مطلبش رو میخوندی شمال بود. دلیل اینکه گفتم pmc میبینیم این بود که(با توجه به اینکه یادم بود چی میدیدیم) سعی کردم با کوتاه ترین جمله موقعیت خودمون در عکس رو برای خواننده مطلب و ببیننده عکس به خوبی تشریح کنم!! این از تکنیک های خاطره نویسی هست!! به جای اینکه بگم داریم تلوزیون تماشا میکنیم با یه تیر دو نشون زدم و هم اسم شبکه رو گفتم هم تلویزیون دیدنمون مشخص شد! و مطمئنا خود من به عنوان خوانندهیه خاطره ای که همراه با عکس باشه این نکته ها برام جالبه!!

در مورد اینکه بابات توی قمه و میگه سرمایه دارای قم بی کلاسن چه برسه به ماها!! اولا اون نظر بابای توهه!! دوما من خودم به شخصه جایی ادعای کلاس نکردم!! اگه کردم کپی کن اینجا! اتفاقا همه جا میگم ساده هستم!! الانم میگم ساده هستم. حله؟

در مورد اون دختره توی نمایشگاه هم توی نوشته ام گفتم که باد میومد!! دیگه باد هم هرجایی دلش بخواد میتونه چادر رو ببره!!

ببینم برام خیلی جالبه تو چرا فک میکنی همه حرفای من توی وبلاگم از روی کلاس گذاشتنه :)) حتی فیلم گرفتنم از کلوپ برای مادرم رو هم کلاس گذاشتن میدونی D: بی خیال بابا :)) فک کنم کلاس گذاشتن برای تو اشتباهی تعریف شده D:

خوهر من ترمی 500 میده رو که نیومدم یه مطلب جدا براش بنویسم!! لا به لای دل نوشته هام و گلایه هام از فشاری که دانشگاه از لحاظ مالی بهمون آورده گفتم!! اینم کلاس گذاشتن برداشت کردی؟ :))

دیگه اگه قیافم مثه نقاشی هاس این یکی رو کاریش نمیتونم بکنم D: خدادادیه!! شما ببخش :">

ایشالا به زودی وبلاگ قم شروع به کار میکنه!! یه قسمتش رو مخصوص کوردلان عزیز ایجاد میکنم و عکس ها و مطالبی مستند از قم میزارم (از کافی شاپ هاش حتی از دختراش) تا چش بعضی ها دراد D:

خوب دیگه دیدیم ااااووووووق کردی!! تا حالت بیشتر به هم نخورده رفع زحمت کنم :">

آها راستی!! میخوام یه کوچولو نقش خودت رو برای خودت بازی کنم اگه اجازه بدی D:

"فهمیدیم بابات کارخونه داره!! فهمیدیم بابات سرمایه داره!! فهمیدیم بچه مایه داری!! اه اه اه حالم به هم خورد!! عقده ای چقدر میخوای کلاس بزاری!! فهمیدیم کلی دوست و رفیق و آشنا همه جا دارید!! هنوز بوی پالون میدید پاشدید اومدید شهر واسه ما آدم شدید!! فهمیدیم همه امل هستن فقط شما باکلاسید! اه بسه دیگه اینقدر پز نده تازه به دوران رسیده! حالمونو به هم زدی"

من همچین آدمی نیستما که این دری وری ها رو بگم!! فقط نقش خودت رو ایفا کردم :))

˙·▪● ღ هستی ღ●▪·˙ جمعه 29 آذر 1387 ساعت 01:05

عنصور خاک تو چیزت

مردم از خندهههههههههههههههههههه

بابا ول کن این تازه به دوران رسیده هاروووووووو

فاک:*

مژده/ ۱۹ / رشت جمعه 29 آذر 1387 ساعت 04:02

منصور جون سایتت خیلی خیلی خیلی قشنگ و جالبه من که ازش خیلی خوشم اومد و از خودتم بخار نوشتن بعضی مطالب یا بعضی از عکس ها ممنونم . بووووووووووووووووووووووس.

فهیمه ۲ جمعه 29 آذر 1387 ساعت 16:04

اسممو این جوری نوشتم با ابجی فهیمه اشتباه نشه.

بابا مردم از خنده چه case هایی پیدا می شن .منصور اون که هی حالش به هم می خوره بابا فکر کنم حاملس بدبخت هی اوغ می زنه .من این جماعتو بهتر می شناسم بفرست پیش من 4 تا ب6 بهش بدم بخوره خوب بشه ....

ب6 خیلی کلاس داره ها تازه خارجیشم میدم بخوری حال کنی از کلاس زیادی.

الهی منصوری با چه بی اعصابایی سر کار داری بیچاره واسه خود نمایی پیش تو خودشو کشت.

ای بابا یه ذره تحویلش بگیر اخه حال به هم خوردن زیادی از اعصابشم هستا تو بهش محل نمی زاری حالش بد میشه.اعصاب نمونده دیگه واسه مردم.

ببخشید من هنوز در حال خندیدنم.................

shima.18.nakojaabad جمعه 29 آذر 1387 ساعت 19:08

سلاااااااااااااام
خوبم؟
مرسی
چقدر خاطر خواه
وبتم خوبه
بهت نمیاد قومی باشی ولی مجبورم قبول کنم
هه هه
جواباتو که توی وب خودت میذاری حرص آدم در میاد آدم باید دوباره بیاد تووبت که جوابتو ببینه
مهم نی
یا علی


عزیزم مگه تو وبلاگ داری؟

ساناز/۱۹/کرج شنبه 30 آذر 1387 ساعت 15:14

سلام منصور. چرا فکر میکنی خیلی خوشگل هستی؟
حالم از قیافت به هم خورد.
اهههههههههههههههههههههه
زشت

نمیدونم من جایی گفتم خوشگلم آیا؟ D: من کجام خوشگله آخه که بیام بگم خوشگلم!!!! خوشگل ندیدی پس!! D:

آرزوی موفقیت

حالم داره به هم میخوره یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 20:21

خانوم فهیمه باید خدمتت عرض کنم که عزیز کار من حامله کردن شماست!
دوما آقا منصور بابای من هرچی هست وو بود واسه خودشه من سه ساله که زشون جداشدم و یه اتاق اجاره کردم دارم تنهائی توش زندگی میکنم هر روزیم یه کاری میکنم 3 سال پشت سر هم دانشگاه آزاد قبول شدم هزینشو نداشتم برم تا الان پیام نور میرم اونم توش موندم
هیچ ادعائی هم ندارم فقط یه چیزی فهمیدم که شما اصلا انتقاد پذیر نیستی
فهیمه خانومشما هم بپا از خنده نمیری
خانوم هستی من هنوز به هیچ دورانی نرسیدم شما واسم دعا کن که یه روزی به یه دورانی برسم
واقعا التماس دعا دارم از همتون چون واقعا یه جوون تنها و بی کسم !
و هیچ موقعیتی تو جامعه ندارم
همتون دوست دارم اگه چیزی گفتم ناراحت نشین داش منصور نوکرتم شما هم ناراحت نشو ما کوچیکیم ولی تو نوشته هات تجدید نظر کن
یا علی التماس دعا ا
در ضمن اسمم پیمانه حتما بازم نظر میدم و لی از نوع خوبش با اسم پیمان
بای

خوب پس مثه همیم! منم تقریبا جدا زندگی میکنم و تاحدودی دستم تو چیب خالیه خودمه!! البته من اون حرفا رو در نقش خودت زدم!! وگرنه آدمی نیستم که اون شکلی حرف بزنم در مورد بابات و اینا!!!

بعدم اینکه منم تقریبا اوضاع مالیم افتضاحه :"> بیکاریم و دانشجو دیگه!! پس از اونایی که تو ازشون التماس دعا داشتی تقاضا دارم نیم نگاهی هم به بنده حقیر داشته باشن :">

ضمنا آخرش یه ایراد درست حسابی از نوشته های من نگرفتی ما جواب انتقاد بدیم!! همش کلی میگی که :">

تو که اسمت پیمانه لااقل توی قسمت اسم و مشخصات اسمتو مینوشتی نه اینکه حالم به هم میخوره!! که باز بیان بگن مگه حامله ای!!

پیمان یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 22:42

اولی باری که وبلاگتو دیدم قبلش تلفنی یه بحثی بامامانم کرده بودم یعنی نه بحث کلی در وری بارم کرده بود منم ناراحت بودم اومدم تو نت اد لیستا همه مرده بودند خاموش خاموش
بعد اومدم نمیدونم چی سرچ کردم وبلاگ تورو دیدم
باید بگم که وقتی وبلاگتو دیدم عقده هامو رو سر تو خالی کردم
من این شهامتو دارم که اینجا در برابر همه ازت معذرت خواهی کنم
من البته لیسانسمو تو خونه بابام گرفتم خرجیمو داد اگه آبجیم یه روزی این پیامو خوند به بابا بگو ازت ممنونم ولی خیلی خوردم کرد ی کوچیکم کرد ی داغونم کرد ی
حالا هم با بد بختی دارم خودمو میکشونم بالا
واسم دعا کنید
واگه یه روز پدر و مادر شدید هرگز با بچتونکه تاحالا لب به سیگارم نزده هی چجا هم بهتون بی احترامی نکرده اینطوری نکنیدبه خدا گناه میکنید
منصور جون بی پولی به یه که کنار بد بختی به یه کنار بی کسیم به یه کنار
تنهائی خیلی بده آدموداغون میکنه
بچه ها اگه حرف بدی از من اینجا دیدید منو به عنوان کسی که تو زندگیش عقده ای بزرگ شده بپذیرید
من همون حالم داره بهم میخوره هستم در ضمن حامله هم نیستم
بای به همه

=(( متاسفم

منم شرایطم تاحدودی مثه توهه!! البته نه به اون شدت!! دیگه چاره ای نیس!! باید سوخت و ساخت =(( حالا بگو ببینم مگه بابات چیکار کرده باهات؟

فاطمه یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 23:09

پسر از دست خود راضی تو بیجا کردی که اون عکس لب توء این عکس پر تو اینترنت وای در ضمن یه چی بگم به آقای حالم داره بهم میخوره
آقا نظر قبلیاتو بیشتر قبول دارم این یه آدم ضعیفه که اینطوری تو وبلاگش نوشته مثلا یه نمونش دارم پی ام سی میبینم
حاضرم قسم بخورم نظرمنو تو وبلاگش نمیذاره
منم حالم داره بهم میخوره فهمیه خوله بهت بگم که منم حامله نیستم این آقا باعث شد من حالم از وبلاگش بهم بخوره

همانطور که در کنار اون عکس هم نوشتم: هرکی باور نکرد به چیزم :">

الان انتقادت همین بود؟

بابا من گفتم یه انتقادی بکنید که ما به ایرادای خودمون پی ببریم و در صدد برطرف کردنش باشیم.!! اینا چیه شما میگید!! عجبا!!

راستی چیو قسم خوردی که توی وبلاگم نمیزارم؟

پیمان یکشنبه 1 دی 1387 ساعت 23:16

هیچی من رشتم ادبیات سال آخرم فوق لیسانس دارم میخونم
البته یکی از شاخه های ادبیات
بابابم میگفت این رشته به دردر نمیخوره و همین لیسانس کافیه
بیا توی کارحونه من موقعیت خوب بهت میدم شروع به کار کن تا پیشرفت کنی ولی من میخواستم به هدفم برسم هدف من کار کردن تو اونجا تازه زیر دست بوام نبود من میخواستم مستقل باشم و تو رشته ی خودم فعال باشم من الان دارم مینویسم و با چندتا منتشر صحبت کردم میخوام اگه بشهکتاب چاپ کنم هدف من رشد اینطوری بود
ولی بابام همش تو جمع میگفت این پسر منومیبینید این احمق هیچی نمیفهمه ساده و امله با اینکه پسر بزرگمه هیچی حالیش نیست ولی داداش کوچیکشو ببینید دیپلمشو گرفت و اومد تو کارخونه شده همه کاره ی من ولی پیمان از من نیست
همش بهم دری وری میگفت یه بارم گفت خوب بیا برو خارج از کشور تحصیل کن تا یه چی بشی اونو حرفی نداشتم ولی عشقم همه زندگیم توایران بود میخواستم موفقیت منو با چشاش ببینه
اونم سه ماه پیش منو خورد کرد و رفت ازدواج کرد
حالا تو بگو خدا وکیلی من بد بخت نیستم ؟ !!!

خیلی بدبختی!!!

ولی من اگه بابام قصد کمک کردن داشت باز دلم نمیسوخت!!

به نظر من شرایط فعلی کشور عزیزمون جوری نیس که تو بخوای اینجوری فرصت ها و موقعیت هایی رو که پدرت جلوت گذاشت رد کنی!!! حالا شاید آینده خوبی بتونی با کسب علم برای خودت رقم بزنی!! اما همینطور که همه میدونیم دوران جوانی بهترین دوران هر انسانی هست و بازم میدونیم که اگه بره دیگه رفتهههههههههه برنمیگرده!!! این که تو بتونی توی سن ۳۵ یا ۴۰ به بعد به یه پولی و جایی برسی واقعا فکر میکنی اون انرژی دوران ۲۰ تا ۳۰ سالگیت رو داشته باشی واسه لذت کافی بردن از زندگیت؟ اون انرژی باید در دوران جوانی تخلیه بشه!! اگه نشه دیگه....

پس بهتر بود به جای حالا نمیدونم بگیم غرور یه دندگی لجبازی یا روکم کنی... یا هرچیز دیگه ای میرفتی پیش بابات کار میکردی؟

بازم میگن اینجا ایرانه!! با غرور نمیشه زندگی کرد!! با پول اما میشه!! فقط پول!!

ولی از عشقت هم بد ضربه ای خوردی!! این شکست های عشقی هم بدجوری داره جوان های مارو داغون میکنه!! بساطی شده!! به هرکی میرسی میبینی تریپ دپرسی و افسردگی و در موارد حاد میگه میخوام خودمو بکشم!! اصلا جالب نیس این اوضاع!!

مرجان/18/تهران دوشنبه 2 دی 1387 ساعت 11:43

سلام منصور جون تو هم خیلی باحالی و هم وبلاگ باحالی داری
خیلی داستانات باحالن.مرسی اگه خواستی ادم کن

پیمان دوشنبه 2 دی 1387 ساعت 15:30

درسم تمومه نمیدونم آره میخوام برگردم ولی با چه روئی هم اون منو کوچیک کرد هممن اونو ولی بر میگیردم
تو امیدوارم کردی
بازم خبرتون میکنم

ای ول /D:\

اگه کار گیر آوردی به بابات بگو برای منم گوشه موشه های کارخونش کار جور کنه :*

sara\20\teh دوشنبه 2 دی 1387 ساعت 21:45

salam agha mansoor haletun khube veb ghashangi dashtid rasti namzadet kheyli ba mazast3datam ghashange bye

flower2002 سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 12:03

سلام منصور چطوری
الان خیلی احساس خوش تیپی می کنی
نگیرنت
بابا کلاس

سحر 24 تهران سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 18:09

سلام خوبی منصور جان؟ من که دوبار آف گذاشتم و محبت کردی برام جواب گذاشتی اماهنوز موفق نشدم باهات صحبت کنم خیلی از وبلاگ زیبا و پربارت ممنونم که هر روز اگه نیام بهش سر نزنم یه جوری انگار کاریو انجام ندادم مخصوصا داستان ها و عکس های عجیبش.

نامزدت هم خیلی جذابو ناناسه بهم خیلی میاین *: ( خیلی کلکی شیطون

متشکرم .بای.

ممنون عزیزم. ایشالا باهم چت میکنیم :*

پیمان سه‌شنبه 3 دی 1387 ساعت 23:22

رشتت چیه ؟
چی خوندی؟

ایشالا لیسانس مترجمی انگلیسیم رو ۲ ماه دیگه میگیرم :*

حسین ۲۸ تهران چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 00:42

سلام عزیزم بر خلاف نظر بعضی از دوستان (حسود) هم زیبا هم با ادب هستی از اینکه حتی به اراجیفه بعضی از دوستان هم جواب منتقی و محترمانه دادی معلوم میشه که ادم مثبتی هستی از اینکه همه چیز رو در مورد خودت نوشتی متشکرم
کاش به هم نزدیکتر بودیم و میتونستم از نزدیک ببینمت منو دوست خودت بدون
کاش ایدی یاهو تو داشتم و باها ت چت میکردم و چندتا بووزز حسابی برات میزدم

مخلصیم حسین جان :* آی دی یاهوی من توی وبلاگ مشخصه که!!!

ایشالا تهران هم به زودی میام میبینم همو :*

حامی چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 10:53

سلام منصور جون . من آدرستو از بچه ها گرفتم . دیدم بابا خیلی باحالی دمت گرم . ما هم هستیمااااا. ولی فکر کنم من تو رو دیدم یه بار ولی نمیدونستم قیامت هستی . در ضمن اون فیلمی که بازی کردی قاصدک بود نه قاصد تو مدرسه امام خامنه ای بود . و من هم بازی کردم هم تو مدرسه هم تو شهرک سینمایی. ولی اون موقعه نمیشناختمت . کارگردان فلاح زاده بود . و دستیار افشین بود . خیلی دوست درام ببینمت .

به به! چه جالب!! خیلی خوشحالم کردی!!

والا ما اون موقع شنیدیم اسمش قاصد هست!!

یادش بخیر!! روزای خوبی بود!! افشین آقایی هم بچه باحالی بود!! شمارشو دارم هنوز!! ولی اسماعیل فلاح زاده حال نکردم باهاش!! بداخلاق بود!!

یه خاطره یادم اومد بگم برات!! یه بار یه پلان بود که شخصیت اصلی فیلم(جان) داشت توش بازی میکرد!! من اصلا حواسم نبود! از حیاط پشتی همینجور قدم زنان اومدم بعد پیچیدم توی حیاط جلویی D: یهو دیدم داد همه دراومد!! کارگردان گفت کااات!! آقا یکی وایسه اونجا نزاره کسی بیاد دیگهههههه!! بعدش نکته جالب این بود که من توی پلان قبلی یکی از لباس های جان رو پوشیده بودم رفتم جلوی دوربین!! اون موقع کسی حواسش نبود!!! اما چون هنوز عوضش نکرده بودم این بار کارگردانه دید تنه منه عصبانی شد داد زد سر منشی صحنه! فک کنم خانم امینی بود!! بهش گفت خانوم چقدر بگم حواستون باشه!! اما آخرش هم نفهمیدن که من توی پلان قبلی این لباس تنم بوده جلوی دوربین :)) اگه میفهمیدن که واویلا :*

اینم از خاطره ای که الان یادم افتاد!! منم خوشحال میشم ببینیم همو و از خاطرات اون روزا برای هم تعریف کنیم!! ایشالا بعد از امتحاناتم سرم خلوت بشه حتما خدمت میرسم :*

مهدیه.۲۳.تهران چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 20:05

سلام من به طور اتفاقی به این سایت اومدم و خیلی خوشم اومد به نظر میاد آدم خوبی هستی چون از دروغ گفتن بدت میاد و همین بهترین خصوصیت است.موفق باشی .منم برای دختر کوچولم وبلاگ ساختم خوشحال میشم سر بزنید.

به امید روزای بهتر برای شما و تمام جوانان ایرانی .
آرزوی من رسیدن شما به آرزوهایتان است.خدانگهدار

ممنون مهدیه جان. توی وبلاگت کامنت گذاشتم. از طرف من آتنا رو ببوس :*

حامد چهارشنبه 4 دی 1387 ساعت 20:06

داش منصور خیلی با وبت حال کردم دمت گرم . این دفعه میام ۲۰ متری رو بالا پایین میکنم تا ببینمت . خیلی دوستت دارم . در ضمن این هم ایدیم هست خیلی خوشحال میشم پی ام بدی

مخلصم داداش. توی یاهو اددت کردم

فاطمه / به تو چه / قم پنج‌شنبه 5 دی 1387 ساعت 14:05

عجب قیافه ی مزخرف و جذابی داری
بزار ابروهات دربیاد شاید قیافت بهتر شه

ابروهام اگه در بیاد میره تو چشمم :*

نازنین / ۲۰ / تهران شنبه 7 دی 1387 ساعت 21:20

سلام منصور جونم خوبی ؟ وبلاگت قشنگ بود اون ادماییم که در موردت بد میگن چشم دیدنتو ندارن . فقط می خواستم تشکر کنم . بوووووس بای

ممنون عزیزم :*

من که گیج شدم! یکی در میون میاین حرفای همو ریجکت میکنین D: بالاخره دم خروس رو باور کنیم یا قسم حضرت عباسو؟ D:

سحر 24 تهران یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 14:26

الهی بمیرم.......... چه صبوری تو !! این همه دشمن و حسود جسور و

خاطر خواهو عاشق پیشه و هوادار !!! O:

این همه توهین و تحقیر !

می دونی چیه؟ ( شعور بالایی داری و خیلی با گذشت و فهمیده هستی )


من نمی دونم کسی که ذهنش خوب کار می کنه زبل و زبرو زرنگه می تونه

این همه دختر پسرو دور هم جمع کنه چرا بعضی ها میان اینجا و....

.. راستی منصور بازم سوال مطرح کن تو لینک هات و زود زود آپ کن و یه سوال جدی ؟ چرا قیامت (واقعنی ) ؟؟ دستت اشتباه خورده؟ D:

مرسی *:


عزیزم سوال که زیاده اما باید چیز باحال و به درد بخوری باشه تا جذب کنه اکثریت رو برای پاسخ دادن :*

واقعنی هم عمدی نوشتم به منظور عبور از کلیشه ها و جملات رسمی!! من کلا اعتقاد دارم باید آدما سعی کنن راحت برخورد کنن با مسائل و این در جذب افراد خیلی تاثیر داره :*

الان عجله دارم نتونستم درست شرح بدم. امیدوارم خودت متوجه منظورم شده باشی :*

شیطونک/17/تهران سه‌شنبه 10 دی 1387 ساعت 13:18

خیلی شبیه بی اف منی با این تفاوت که لباش کوچلو تره و موهاش فشن تره.ولی خیلی شبیهین.داداش نداری؟

یکی داشتم که مرد :* (دور از جون بی اف شما)

نازنین /تهران/ میدون توحید چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 10:22

سلام عزیزم ابوهات رو کجا ورداشتس؟

آدرس بدم یعنی؟ :*

شادی/تهران/18 چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 13:48

م.ن.ص.و.ر قربون لبات برم خیلی نازن درضمن هم خودت باحالی هم وبت بووووس.بوووس

مرسی عزیزم :*

چرا منصور رو اونجوری نوشتی؟ :O

نازی پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 23:21

سلام.نوشته هات روخوندم. خوبه.ولی یه مشکلی هس چرا اینقد رکی همه چیزو که همه کس نباید بدونن

سلام. ممنون!

چیو مثلا؟ اونایی که نباید بدونن نگفتم...

فرناز 20 اردبیل جمعه 13 دی 1387 ساعت 17:49

یواش یواش داری تو دلم جا باز می کنی یه کم ابروهاتو نازک کن قیافه ات خیلی ساده است اما معلومه یه عالمه حرف واسه گفتن داری مواظب باش زبونتو از گلیمت دراز تر نکن میخوام از این به بعد نظرمو ترکی بنویسم میتونی بخونی ژیگول؟

نه من ترکی بیلمیرم :*

Romina* 20*Tehran** شنبه 14 دی 1387 ساعت 03:54

mansor jan ali azizam sedat ham khob bod dar kooooooooooooooooooooooool hal kardam. ilove u

مرسی عزیزم :* صدای توهم قشنگه :*

[ بدون نام ] شنبه 14 دی 1387 ساعت 22:10

سلام.خسته نباشی.
کاش منم مثل تو انقدر شاد بودم.خوش به حالت انقد خوشالی.

زهرا تنها.۱۹ سالمه بچه پونک

من همچین زیادم شاد نیستما D:

حالا تو چرا تنها و تریپ دپرسی؟ :*

نیلوفر تهران منظریه یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 12:12

اون عکسی که از زاویه نمی دونی کجا انداختی خیلی توپه از این زاویه لبات خوردنیه خواستی بیای تهرون یه خبر بده وقتتو بگیرم....... نمی ذارم بهت بد بگذره .......

:O تو که همون نازنین از میدون توحید بودی که! چی شد یهو شدی نیلوفر از منظریه؟ :O

مهناز افشار یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 16:03

سلام از وبلاگت واقعا خوشم امد . ولی از طرز صحبت کردنت نه . راستی میشه داداش ماهرخو به من معرفی کنی چون واقعا شیفتش شدم تو که این همه حسن داری سعی کن صحبت کردنت هم اصلاح کنی البته اگه نظر مردم برات مهمه . تو بیماری نارسیسم داری مثل من = خود شیفتگی

ماهرخ که عکسش توی وبلاگه!!

ضمنا این خودشیفتگی نیس!! من به خودم و کارم ایمان دارم اما با این وجود قبول هم دارم که انسان بدون عیب و ایراد وجود نداره!! پس خیلی هم خوشحال میشم که دوستان با انتقادات سازنده خودشون منو از اشتباهاتم آگاه کنن!!(البته انتقاد! نه اینکه دری وری)

فک نمیکنم اسم این خودشیفتگی باشه!!!

شیما 17اصفهان یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 19:45

وبلاگت قشنگه ولی خودت زشتی مدل موهات خیلی بی خوده صداتم که دیگه هیچ

لعیا*۱۷*تهران دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 15:52

سلام .
دوست برای آدم نمی مونه حتی با معرفتش .
من جونمو مدیون دوستامم اما .....
همین دوستای مهربونم داشتن جونمم می گرفتن . داشتن دیوونم می کردن . داشتن .......
مهم نیست مهم اینه که بی خیال باشی .

Then Hold a true friend with both your hands

فرناز 20 اردبیل دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 16:25

ایسترم گوزلروین نقشینی تصویره چکم*نیئلیئم سنسیز عزیزیم ینه دنیاده تکم*سن منیم نازلی گلمم سن دردین آلیم*اوزون انصاف اله سنسیز نجه دنیاده قالیم*قند عسل سعی کن بفهمی چی میگم اگه نفهمیدی دفعه بعد معنیشو میگم (فرناز فدات شه) به پیمان جون بگین ما جوونا هم خدایی داریم منو هم بعد از 8 سال از عشقم جدا کردن هر دو تامون داریم مثل شمع میسوزیم و آب می شیم اما بروز نمی دیم به زودی هم بی صدا خاموش میشیم خوشدا قال

نمنه؟

ببینم با توجه به اینکه الان ۲۰ سالته و بعد از ۸ سال هم از عشقت جدا شدی یعنی ۱۲سالگی عاشق شده بودی؟ :O به حق چیزای ندیده و نشنیده!!!

نامزدتو دیدیم
انشاالله به پای هم پیر بشین...
کلی خندیدیم
بچگی هاتم که ماه شب چهارده بودی البته یه ده پونزده روز کمتر
حیف که عکس اون کره خری رو که باهاش رفیق شدی نتونستیم ببینیم
اما درکل وبت باحال بود
دمت قییییییییییییییییییییییژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ

اسم شهرتون جا نشده! دوباره بنویس! کنجکاو شدم ببینم کجاس این فران... D:

شیوا.19.تهران دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 19:53

منصور جووون هم قیافت.هم صدات وهم کل وبت عالیه.وب من داغون شده واسش خیلی دعا کن.بعضیام که دارن با زر زرای زیادیشون وبلاگو گهی می کنن بهتره اول یه نگاهی به اینه بندازن بعد نظر بدن!!!!!!!!!!!!!!!!
بوس بوس بوس.ماچ ماچ ماچ.....................................

وبلاگتو بده یه سر بزنیم

فرناز 20 اردبیل سه‌شنبه 17 دی 1387 ساعت 15:06

بعدا معنیشو میگم الان کار دارم طرف فامیلمونه از 18سالگیش منو میخواست من وقتی 17سالم بود فهمیدم 5 ساله خاطر خوامه منو ببین با کی دارم درد دل می کنم بعدا سر فرصت یه پی ام حسابی میدم دارم درس می خونم

D: با من درد و دل نکن دیوونه میشی D:

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 دی 1387 ساعت 15:15

یه چیزی یادم رفت بشین حساب کن ببین چه جوری 8 سال به دست میاد بذار معنی اونم بگم (می خوام چشماتو نقاشی کنم - چه کنم که بی تو تو دنیا تنهام- تو گل ناز منی ای جان جان درد و بلات بخوره تو سرم عشقم(با آهنگ ساسی قاطی شد)- خودت انصاف کن بی تو چه جوری تو دنیا بمونم) در کل یعنی بی تو هرگز با تو مامانم نمی ذاره. این روزا هوا سرده مواظب باش سرما تو رو نخوره کلا نذار کسی تو رو بخوره چون با8 لیتر پرمنگنات هم نمی تونه تو رو بالا بیاره دوست دارم بای

پیام جالبی بود. مرسی :*

فرناز 20 اردبیل سه‌شنبه 17 دی 1387 ساعت 15:19

اسمم بادم رفت همون پی ام که گفتم بشین حساب کن ببین 8سال از کجا اومده ببخش

نمیشه وایساده حساب کنم؟ :-s

ندا ۱۸ تهران جمعه 20 دی 1387 ساعت 01:38

سلام من تازه وبلاگتو دیدم منصور جون ازت خوشم اومد چون من از ادمای شوخو دلقک (معذرت) خوشم میاد من وبلاگ ندارم اما ای دیم اینه!

لطفا برام طرز ساختن وبلاگو بفرست وبلاگ خودتم بفرست راستی کی با ماهرخ جون ازدواج میکنی؟ اگه ازدواج کنید بچتون چی میشه؟ ببخشید که من انقدر تازه واردم هم تو بحث ازدواج هم تو بحث اینترنت .بوس بوس بوس بوس بای.

سلام عزیزم

دلقک خودتی (معذرت)

آی دی که نوشتی اشتباه بود :* دوباره برفس

با ماهرخ شاید به هم بزنم. یکی دیگرو چشمم گرفته!

[ بدون نام ] جمعه 20 دی 1387 ساعت 23:56

سلام واه واه چقد احساس خوشگلی میکنی
حالم به هم خورد
مثل دخترا شدی
امین از تو باحالتر بود
و البته هست
فکر کردی یوزارسیفی؟...هه هه هه به همین خیال باش

اینو که خودم میدونم امین از من باحال تره :*

ضمنا ممنون که منو با یوزارسیف مقایسه کردی :">

فاطمه18سال وحالا دیگه 9 ماه شنبه 21 دی 1387 ساعت 18:00

۲باره سلام.مرسی از عکس العمل سریعت.اقرار میکنم هم جا خوردم هم سورپریز شدم. از شانس خوبم!!! زمانی که لطف کردی pm دادی برامون مهمون اومد مجبوری تمومش کردم. چند دقیقه دیگه که برگشتم اتاقم متوجه شدم off شدی. خلاصه اینکه عرق شرم نشست رو بدنم!!!!!! شرمنده شدیم به خدا...(با لحن ناراحتی)
ایشالا جبران کنم. گفتم عذر خواهی کنم خدایی نکرده ناراحت نشی.
چشم مایی...بای

خواهش میکنم فاطمه جان. این حرف چیه. آدم سر این چیزا نباید ناراحت بشه که. چون تو مجبور شدی بری.

به هر حال ممنون. پیام قبلیت هم خوندم. خوش به حالتون خوب خوش میگذرونید کلا D:

اگه خواستی بازم پیام بزاری بیا صفحه گپ و گفتگو. از این وبلاگ پیداش کن:

http://mansourghiyamat.blogsky.com

منصور قیامت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یکشنبه 22 دی 1387 ساعت 17:05

خودتو سرگرم چه کارهایی نکردی . اینها همه زود گذر هستن و فانی . بابا تو عاشق شدی درست . خوشگلی درست . تحصیلکرده ای درست . دیگه این کارها چیه . با این کارت عده ای رو وابسته به خودت کردی داش منصور . من نمیخوام بگم تو بدیا ولی یکم جلوی کارهات فیلتر بزار . خیلی آقایی

ممنون از پیامت..

فقط ای کاش دقیق اشاره میکردی ایراد های منو. بعضی از دوستان که دقیق اشاره کردن من اصلاح کردم اون ایراد رو. شما هم بگو. اینجوری من متوجه نشدم منظورت چیه...

کدوم کارها؟

وابسته به چیه من شدن؟

و این که فیلتر جلوی چه کاری بزارم؟

--------------

دیگه چه کنیم خدا مارو خنگ آفریده...

فاطمه18سال وحالا دیگه 9 ماه یکشنبه 22 دی 1387 ساعت 23:37

سللاام.
۲.۳تا چیز داره منو اذیت میکنه. اول اینکه منظورتون از پا رکابی چی بود؟
دوم اینکه صفحات گفتگو همشون قدیمیه.
سوم هم اینکه صفحات گپ و گفتگو با دوستان پارکابی(؟) برای من خالی باز میشه . مشکل چیه؟
(خنده)
راستی اقا طرفای ما قاطر پیدا نمیشه ها! حالا منظورت چی بود دیگه نمیدونم! در ضمن قابل توجه اقا منصور عزیز باشه که تو خونه ی ما فقط ۲تا لاکپشت مینیاتوری موجوده!!!!!

پا رکابی یعنی دوستانی که همیشه در کنار من هستن. در اصطلاح میگن پا در رکاب. دوستای وفادار :*

عزیزم صفحه های گپ و گفتگو مشکلی ندارن. واسه همه باز میشن.....

شما توی صفحه اصلی وبلاگ که اومدی آخرین شماره گپ و گفتگو رو پیدا کن و توش نظر بزار. ما الان شماره 20 هستیم. به زودی صفحه 21 ایجاد میشه میریم اونجا !!!

آدرس صفحه اصلی وبلاگ:

http://mansourghiyamat.blogsky.com

فاطمه18سال وحالا دیگه 9 ماه یکشنبه 22 دی 1387 ساعت 23:57

وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی خداااااااااااااا
بچه هاتو همین الان بعد از پیام قبلی دیدم. به قوله اون یکی منصور!:
مبارکه... مبارکه... مبارکه... اومدنشون تو زندگیت مبارکه...
خیلی نازن به خدا. فقط ایشالا اینا مثل اجدادشون بی چشم و رو نباشن.
مبارکت باشه. خواهشن از طرف من و تمام اونایی که یه همچین نکبتایی

(با عرض پوزش من به تمام چیزایی که میخوام با تمام وجود بهشون ابراز احساسات کنم میگم نکبت! پس واقعا ببخشید چون الان اصلا نمیتونم جلوی خودمو بگیرررررررم)

رو دوست دارن یکی یه بوس ارومشون کن.
وای خدا دلم پیشی خواست.... چشه مایی
.
.
.فعلا

ممنون عزیزم از ابراز احساساتت!! حتما بوسشون میکنم :*

راستی سلام میرسونن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد