محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

بزرگترین گناهی که کردی از نظر خودت چیه؟

به هر حال در طول زندگی شیطون بارها آدمو گول میزنه و رفتارهای اشتباه زیادی ازمون سر میزنه!!

 


به نظرتون بزرگترین گناهی که انجام دادید چیه؟  


پینوشت ۱: اینجا کسی شما رو نمیشناسه! پس از گفتن حقیقت نترسید و هرچی تو دلتونه همونو بگید.... 


پینوشت ۲: دقت کنید بزرگترین گناه از نظر خودتون رو بگید! نه از نظر دین و...

نظرات 126 + ارسال نظر
منصور قیامت یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 01:12

به هر حال در طول زندگی شیطون بارها آدمو گول میزنه و رفتارهای اشتباه زیادی ازمون سر میزنه!!


به نظرتون بزرگترین گناهی که انجام دادید چیه؟


پینوشت ۱: اینجا کسی شما رو نمیشناسه! پس از گفتن حقیقت نترسید و هرچی تو دلتونه همونو بگید....


پینوشت ۲: دقت کنید بزرگترین گناه از نظر خودتون رو بگید! نه از نظر دین و...

نسی کرج یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 13:17

یکی رو کشتم البته غیر مستقیم

زهره یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 13:50

سلام منصور
اومدم بگم این پست جدیدت حرف نداشت دستت درد نکنه
در مورد این سوالت راستش من دوبار ناحق روی قران دست گذاشتم
چوبش هم خوردم عجیب
توبه کردما اما نمیدونم چرا چوبشو خوردم
یه بار هم از دوس پسرم لب گرفتم
این کارو تازگیا دیگه همه میکنن اما من شدیدا عذاب وجدان گرفتم و احساس گناه کردم

راستی سوالی که میپرسی خودتم جواب بده دیگه خوب ما هم دلمون میخواد بدونیم تو چیکار کردی

من آخر از همه مینویسم :*

راستی من که تابلو شدم همه میشناسن که!‌ نیتونم راحت بنویسم حرف دلمو!!

ولی شما بنویسید من میخونم :*

رویا۩۞۩.*•.آتیش پاره.•*.۩۞۩.۱۸.قم یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 13:53

بزرگترین گناه که انجام دادم اینه

سال سوم که از طرف مدرسه برام چشن تکلیف گرفته بودن توی مسجد بود چون زیاد بودیم (شاه جعفر)

همه ماماناشون اومدن مامانه منم اومد ولی چون مشکل داشت نتونست

بیاد تو وایساد از دمه در منو نگاه کرد منم عین گاو کیک خوردمو به مامانم

ندادم خو بچه بودم حالیم نبود یادم نبود

مامانم فقط یه بار به روم آورد تا عمر دارم این قضیه یادم نمی ره

خدایا کاش زمان بر می گشت

lida یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 20:38

بزرگترین گناه
یکبار بد جور به مامان و بابام برگشتم
هیچوقت یادم نمیره

مژده*18*اصفهان یکشنبه 11 مرداد 1388 ساعت 20:39

من از صبح خیلی فک کردم دیدم بزرگتر از این اشتباه تو زندگیم انجام ندادم
اینکه یه ماه زندگیم و خراب کردم و با یه نفر دوست شدم که همه ی جوانب زندگیم و تحت تاثیر قرار داد
و خیلی فرصت ها رو ازم گرفت
و خیلی چیزا رو...
هنوز یادش میفتم افسوس میخورم که به خاطر این اشتباه چه تاوان هایی دادم:(
خوش به حال رویا که بزرگترین گناهش کیک ندادن به مادرشه
خوش به حال زهره که لب دادن به بی افش و گناه بزرگی می دونه...

فاطمه/۱۹/ تهران دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 01:28


فکر کنم یه بار اینو پرسیده بودی؟

دل شکوندم...
بد جوریم شکوندم...

ولی هنوز تقاس پس ندادم...

راستی مژی متاسفام. فراموشش کن! ارزش نداشت

فاطمه/۲۱/تهران دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 11:20

وای از گناه حرف نزن که دیونه میشم من یه بار سوار ماشین یه آقای شودم،بعد من مجبور کرد که بهش لب بدم،تازه شلوارم هم تو ماشین در اورد،چاقو داشتم ولی کاری نکردم،از دور یه آقای مارو دید با سنگ ذد به شیشه در رفتیم،اینهارو فقط شما میدونید حتی دوستهای نزدیکم هم نمی دونن،بعد هم فهمیدم مرد زن داره.

شبنم/۱۶ونیم/تهران .لاهیجان دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 16:12

یه دونه از همه بزرگتره که نیتونم بگم!!!!!!!!!!!!!!!!

ولی بعدیش اینه!!!

داداشم که۲سالش بود من ۸سالم بود!!!داداشم خوشگل و کوچولو و بور بود!!!!

ولی جای جالبش این بود که خیلی خوشگل بغض می کرد و می زد زیر گریه!!!

هر وقت تنها باهاش تو خونه بودم سر یه چیز الکی سرش دادمی زدم یا می زدمش بعد تا بغض می کرد محکم بغلش می کردم وبوسش می کردم!!!!

خداییش خیلی ناز بغض می کرد!!

ولی الان سایه همدیگرو باتیر می زنیم!!

بعضی اوقات که خیلی اذیتم میکنه احساس می کنم دارم چوب اون

اذیتهای بی خودی رو می خورم!!!

وفا ۲۰ ارومیه دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 18:56

یه بار دوران محصلیم درسمو نخونده بودم رفتم الکی به دبیرمون گفتم من آسم دارم اسپریم تموم شده بود نمی تونستم درس بخونم از بس که سرفه میکردم بعدش حیوونکی دبیرم چشاش پر اشک شد راستی دبیر تاریخ ادبیاتم بودش ولی بعدش از دروغم انقده عذاب وجدان گرفتم که نگووووو

قاصدک نپر / آبادان / 21 دوشنبه 12 مرداد 1388 ساعت 19:59



سلام
واااااااااااااااااااااااای!!!!!!!!!!!!

تیتر رو که دیدم... واقعا علاقمند شدم ببینم آدمای مختلف الاوصاف چه

گناهانی رو مرتکب شدن.

شاید باورت نشه ولی کامنتای بالارو که خوندم... پشتم لرزید... باورم

نمیشه! خدایی این دختر خانم ها خیلی با مستر میش مش راحت هستن

که چنین اعترافایی کردن.

من هم اعتراف می کنم که یه عالمه گناه کردم... بابت خیلی از اون ها

هم هفته ها پشیمون شدم... ولی یکی از همه بدتر بود... بعد از یک سال

تازه تونستم با وجدان ناراحتم کنار بیام نه اینکه ببخشمش. ولی

هیچ وقت جرات اینو نداشتم که از طرف مقابلم عذر بخوام... این بدتر از

اولی بود... آدم رو عذاب میده

واقعا شجاعت می خواد که بگم

دبیرستانی بودم. من و پسر خاله ام امید با هم بزرگ شدیم. از بچگی

همیشه لج منو درمی آورد. هر چی بزرگتر میشدم بیشتر ازش بدم

میومد. فک می کردم اون هم همین حس رو نسبت به من داره. ولی یه روز

ازم خواست دفتر خاطراتم رو بهش بدم. سال اول دانشگاه بود. احمقو پر

دل و جرات شدم... واسه اولین بار تو عمرم...

و دادم. می تونی حدس بزنی چی نوشته بود؟! خیلی حرسم گرفت! بچه

هم که بودم... شوخی شوخی دوست داشتم که اذیتش کنم. باورم

نمیشه واسه اینکه با دوستم قاه قاه بخندم

یه نامه نوشتم براش. نمی دونم چطور دلم اومد. هرچی تو دلم بود رو

ریختم رو کاغذ و گفتم که من از بچگی عاشق عموی دوست صمیمیم

هستم... ولی واقعا نبودم. فقط از صمیمیتش با برادرزاده اش خوشم

میومد. همیشه می رسوندش دبیرستان و من فقط از دور می دیدمش.


دیگه هیچ وقت پسرخاله ام رو ندیدم. دیگه پا تو خونه مون نذاشت. با اینکه

اکثر وقتش رو خونه ما می گذروند. انتقالی گرفت دانشگاه تهران. حالا هم

همون جا موندگار شده. خاله ام هنوز هم نمیدونه دلیل این رفتار عجیب

پسرش چی بوده. هنوز هم که هنوزه التماس امید میکنه که برگرده ولی

اون گوشش بدهکار نیست.

تورو خدا نگو خیلی بی شرم و حیا بودم

کاش یه روز جرات کنم بگم دروغ گفتم. گرچه حالا دیگه خیلی

سخت تر شده برام

وای ببخشید... چشم درد گرفتی حتما

تا بعد...

این خاطره بود یا اعتراف به گناه؟

به هر حال من دوبار خوندمش ولی متوجه نشدم قضیه اش چی بود!

امیدوارم بقیه دوستان که میخونن متوجه بشن!

سیما سه‌شنبه 13 مرداد 1388 ساعت 01:26

دل شکوندم ناجور ولی منو بخشید

حنانه/۱۸/قم یکشنبه 18 مرداد 1388 ساعت 22:37

باداستان دروغی که گفتم یکی عاشق اخلاقم شدوفکرکرد من واقعاانقدر بی گناهم وپاکدامن منم وقتی متوجه شدم دکش کردم

شادیناز/۱۷/کرج شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 15:53

کاری کردم که یه پسر تا سر حد مرگ عاشقم بشه. ولی وقتی فهمیدم چقدر از نظر فرهنگی و فکری باهام فاصله داره یهو ولش کردم. بدجوری چوبشو خوردم. خییلیم پشیمونم که باهاش دوست شدم.

محمد/۲۲/قم جمعه 13 شهریور 1388 ساعت 05:09

سلام حضرت علی فرموده کوچکترین گناهتو بزرگترین گناهت بدون
اینقد کار بد کردم که نمیدونم کدوم بگم اینم از خاک توسریمه
کار خوبم میکنم
بدترین اینه که با هر کس تو خیابون بونه میگرفتم دعوا ده بزن یا میزدم یا میخوردم
البته دیگه توبه کردم



حنانه یعنی پاکدامن نیستی اه وااااااااااااااااااااااااااااااا


حفیظ شنبه 14 شهریور 1388 ساعت 16:50

یه کاری کردم نمیدونم ثواب بود یا گناه
.یه بار با داداشم مشغول کار رو پشت بومش بودیم نزدیکای ظهر بود همه در حال استراحت بودن چون یه خورده هوا گرم بود هیچ کی بیرون نبود.یهویی چیشام به خونه همسایشون افتاد یه دختر تپل خوشمل داشتن بعد پسر عموی دختره آروم در خونشونو در زد یعنی قبلش با هم قرار داشتن حالا منو میگی یهویی به داداش عزیزم گفتم الان صحنه خفن میشه همین جوری زل زده بودیم بعد همو بغل کردن پسره تو کف بود خففففففففففففن اینقد مالوندش که نگو . در حال خوردن لباش بود که منو جو گرفت یه تیکه کاشی بود ورداشتم انداختم تو خونشونو سرمو دادم پایین ندیدم چه جوری این پسره دستپاچه شد یهویی صحنه بهم خورد یعنی یه ضد حال در حد خواهر مادر تیم ملی.حالا احساس گناه میکن طفلکیا هردوتاشون ازم کوچیک تر بودن .ولی با خودم فکر میکنم اگه همون لحظه کسی با من همون کارو میکرد

منصور دعا کن خدا منو ببخشه

شایدم ثواب کردم

گناه کبیره کردی. برو توبه کن

هادی .۲۳.قم دوشنبه 16 شهریور 1388 ساعت 23:14

هر کسی تو زندگی گناه هایی کرده و کارهای خوبی ولی اون چیزی که ادم رو تو زندگی کمک می کنه وجدان بیداره که بعضی وقتا قوی و سرحاله و بعضی وقتا لنگ می زنه به نظر من به قول اون حدیث که میگه نماز انسان را از بدی و فحشاء نگه می داره نماز اتوماتیک تو زندگی ادم رو کمک کنه ولی به نظر گفتن گناه ها اونا رو گسترش و انجام آنها توسط دیگارن میشه پس شب خوش دوستان

نیلوفر-۱۹-آسیا چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 14:31

یه باررفتم پارتی یه گنداساسی زدم

مهسا ۲۱ تهران چهارشنبه 18 شهریور 1388 ساعت 16:16

دل شکوندم وای ای کاش زمان به عقب بر می گشت

نگار/20/تهران دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 07:46

نمی دونم از کجا شروع کنم...
کاش هیچوقت ندیده بودمش. کاش زودتر فهمیده بودم که یه بازیچه بیشتر نیستم.

نرگس/ ۲۱/ تهران دوشنبه 23 شهریور 1388 ساعت 09:30

از کودکیم کارای بد و بازیگوشی زیاد کردم. یه وقت فکر نکنید کار بدها!‌یعنی خواهر ۶ ماه امو گذاشتم سر راه!!!!!!! اما رفتم آوردمش! دست و پاشو زیاد می شکوندم! آخه از دستم می افتاد
راستی یه بار مثل شبنم بغض خواهرمو هی در آوردم و بعدشم دیکتمو ننوشتم و از مامانم کلی کتک خوردم!!!
یه بار از سر بچه گیم به مامان و بابام بی احترامی کردم!
یعنی راستش دبیرستانی بودم با بچه های مدرسه می رفتیم مشهد! من هم از ذوقم تا دوستامو دیدم نه از مامان و نه از بابا خداحافظی کردم هنوزم که ۶ سال ازش میگذره دارم می سوزمو حرص می خورم! به قول مهسا کاش زمان به عقب بر می گشت!

سارا/۲۴/کرج سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 11:14

یعنی واقعا اینا گناهای بزرگتونه؟!
اگه آره که من میرم خود کشی کنم!!!!!

نینا/۲۲/شمال سه‌شنبه 24 شهریور 1388 ساعت 17:04

عاشق شدم

فرید سه‌شنبه 31 شهریور 1388 ساعت 22:22

با یه دختری ریختم رو هم کارشو ساختم

اریا/۱۷/شیراز {علی} چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 08:18

من یه گناه کردم
<<یه مدله ولی انقدر بزرگه که نمیتونم بگم چندین بارم انجامش دادم>>
به نظر خودم تمام مجازات های دنیا براش کمه...خدارو شکر میکنم که تاحلا بلایی سرم نیومده

به نظر شما من بخشیده میشم
((حق الناسیه))

مریم.۱۹.تهران سه‌شنبه 7 مهر 1388 ساعت 14:40

من یه بار با علی رابطه داشتم
فقط خدا باید منو ببخشه

کیمیا-۱۹-شیراز پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 17:08

فیلمهای سوپرمی بینم

نفیسه/۲۱/بابل پنج‌شنبه 9 مهر 1388 ساعت 22:29

این یه مسئله شخصیه . اما بزرگترین گناه من که دینی هم نباشه .دلشکستن یه ادمی بود که الان خیلی وقته برای اینکه از دلش دربیارو دنبالش می گردم اما انگاری اب شده رفته تو زمین . بدترین مجازاتم این بود که الان تازه فهمیدم دوسش داشتم . اینم عاقبت غرور کاذبم بود.حالا تو بگو می بخشه ؟

MEHRAN-17-18___SHAHIN SHAHR شنبه 11 مهر 1388 ساعت 14:16

یه شب پیش بی افم خابیدم ولی نکردمش

به نظرم بزگترین گناهی که یه آدم متونه مرتکب بشه همینه،،، هیییییییییییییییی

دیگه از این کارا نمیکنم ،خدا منو ببخش !!!!!!!!!!!!!!!!!!

ف/۱۵/مزندران شنبه 11 مهر 1388 ساعت 16:53

حامد رفیقم جوجومو خوردش
امامن عذا وجدن ندرم چون تا چند سال دیگه مال هم میشیم

فریدون۲۴ ازکرج مونده از تهران روند پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 05:39

سه تا گناه هست که اگه مرتکب بشی مطمئن باش تقاصشو تو همین دنیا پس می دی حتی اگه یه روز از عمرت مونده باشه
دروغ
دزدی
قتل
چون این سه تا حق دیگرانو ضایع می کنه یا بقولی حق الناسه(از این لفظ خوشم نمیاد)هر گناه دیگه که با دروغ شروع می شه هم بهش اضافه کنید
دل شکستن هم گناهه البته
باقی گناهان گناه نیست
کامنتایی که خوندم به این نتیجه رسیدم که اکثریت قریب به اتفاق دوستان
فکر می کنن غرق در گناهن ولی نمی دونن دارن تو معصومیتشون غرق می شن
گناهکارم لیکن ز توبه بیزارم.........که از گنه به خدای یگانه برگشتم
من هنوز گناهی نکردم که حقی از کسی ضایع کنه
دروغ گفتم نمی گم نگفتم ولی بی خطر و بی ضرر
دزدی هم که ابدا اصلا دستم به این راه نمی ره
قتل چرا جک و جونور
به دین هم احترام می ذارم ولی اعتقادی بهش ندارم به وجود بهشت و جهنم هم بیشتر از اینکه اعتقاد نداشته باشم علاقه ای ندارم
انسانیت فراتر از این حرفاست

ارمیتا ابی / 18 / جهانشهر کرج پنج‌شنبه 30 مهر 1388 ساعت 20:33

دلشو بدجور شکوندم نمی دونم منو بخشیده ولی اگه یه روزی ببینمش به پاش می افتم که منو ببخشه .

ابراهیم سه‌شنبه 5 آبان 1388 ساعت 19:58

با این گناههایی که دخترها و آقا پسر ها کردن انتظار ظهور آقا ولی عصر رو هم میکشیم..............سخت در اشتباهیم دل امام زمان از دست مردم مخصوصا ما که شیعه ایم داغونه والا خجالت داره ببین اینا کین که این کارهای قبحشونو برای همه مینویسن

[ بدون نام ] چهارشنبه 13 آبان 1388 ساعت 09:35

ابراهیم راست میگه من حاضر نشدم با بی افم رابطه داشته باشم اونم یه بهونه ای جور کرد ازم جدا شد من خدا رو خیلی دوست دارم اون دیروز منو داغون کرد من عاشقش بودمو اون منو تحقیر کرد دلمو شکستو گفت ما با هم نزدیکی نداشتیم که بخوای از من ناراحت باشی هیچ کس منو دوس نداره به نظرت شکستن دل یه دختر معصوم گناه نیست من هیچ وقت نمی بخشمش به من گفت تو کسی نیستی که بخوای منو نفرین کنی من خدا رو که دارم بهم یه چیزی بگید تا اروم بشم شب و روز دارم گریه می کنم

سارا 29 تهران سه‌شنبه 26 آبان 1388 ساعت 15:59

مامانم کلی برای عروسیم و جهیزیه خریدن و چیدن کمکم کرد . بچه اولی هم بودم که عروسی می کردم . شوهرم بهم گفت جا کمه مهمون کم دعوت کنید . منم سر مهمون ها با مامان عزیزم دعوام شد. 2 روز قبل از عروسیم بهش گفتم تو عروسیمو بهم کوفت می کنی . بیچاره مامانم . هیچوقت قیافشو یادم نمیره . فقط گفت تو با این حرفت خستگی بزرگ کردنتو توی تنم گذاشتی. بعدا تو عروسی دیدم خانواده داماد 3 برابر ما مهمون دعوت کردن . هنوز که هنوزه بخاطر اون حرف خودم رو سرزنش می کنم و می گم خدا منو ببخشه . خیلی هم از خودش معذرت خواستم ولی قیافه اون روزش که دلشکستگی توش بود تا آخر عمرم یادم نمی ره . دوست های من هیچ آدمی تو دنیا ارزش نداره که بخاطرش پدر و مادرتون رو ناراحت کنید حتی همسرتون . ....

م جان۱۹ قلعه تل پنج‌شنبه 17 دی 1388 ساعت 03:28

گناه من بزرگ شدن

یگانه/۱۷/بوشهر یکشنبه 20 دی 1388 ساعت 14:42

گناهی که کردم خیلی وحشتناکه یه بار گفتم برای سرگرمی یکم خواهرمو اذیت کنم به دروغ بهش گفتم که عموی یکی از دوستام که اهل ارومیه بود ولی تو شهره ما زندگی میکرد عاشقته اینقدر بهش دروغ گفته بودم که کاملا باورش شده بود بیچاره ابجیم تقریبا یه شیش ماهی سرکار بود تا یه روز که بازم به دروغ داشتم دربارهی لون پسره خیالی یعنی عموی دوستم حرف میزدم بابام رسید ابجیمم که واقعا ندیده و نشناخته عاشقش شده بود توی دفتره خاطراتش از عشقش به اون نوشته بود بابام اومد تو اتاق و دفترو خوند و کلی با ابجیم دعوا کرد و اون رو زد ولی اون نگفت که این ها رو من بهش گفتم بعد از گذشتن تقریبا یک ماه از قضیه ی دعوا کردن بابام با اون کله واقعیت رو بهش گفتم اما همیشه خیلی زیاد احساس گناه میکنم و هیچ وقت خودمو نمیبخشم من اون موقع کلاس اول راهنمایی بودم ولی الان سوم دبیرستانم و خواهرم اون موقع سوم دبیرستان بود راستی حالا ابجیم عقد کرده

زهرا ۱۸ خرم آباد چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 15:44

من توی زندگیم انواع گناه رو متاسفانه انجام دادم ولی اون گناهه که به خاطرش هیچوقت خودمو نمیبخشم این بود که با پسر عموی دوستم که اتفاقا خیلی هم دوسش داشت دوست شدم اونام با هم دوست بودن البته دوستی ما خیلی ساده بود در حد تلفن آخه من رابطشون بودم حتی اون خودشم میدونست حتی میگفت منو زهرا هردو تامون با اون میخواییم ازدواج کنیم ولی این آخرا حساس شده بودحالا من نمیتونم خودمو ببخشم
منصور نظر تو چیه کارم اشتباه بوده؟

خیانت به دوست، گناه بزرگیه

زهرا ۱۸ خرم آباد پنج‌شنبه 24 دی 1388 ساعت 13:14

منصوووووووووووووووور من که گفتم اون خودش هم میدونسته تازه ما فقط از طریق تلفن با هم حرف میزدیم بازم میگی خیانت؟
نه من خیانت نکردم

الناز/۱۷/کرج پنج‌شنبه 24 دی 1388 ساعت 22:50

سلام منصور.میخوام به تمام دوستانی که اینو میخونم بپرسم بزرگترین گناه یه عاشق چیه؟راستی خودتم میتونی بهم جواب بدی منو میشناسی از بچه های گروهم.

بزرگترین گناه عاشق و غیر عاشق، شکستن دل آدمیان است

زهرا ۱۸ خرم آباد جمعه 25 دی 1388 ساعت 13:41

بزرگترین گناش اینه که رفته سراغ این مسخره بازیا
آخه مگه بیکاری واسه خودت دردسر اضافی میتراشی؟

[ بدون نام ] یکشنبه 27 دی 1388 ساعت 09:34

اینکه گاهی اوقات با خونوادم دعوا میکنم خیلی گناه بزرگیه مگه نه من:از خودمبه خودم

مهسا-سنندج چهارشنبه 30 دی 1388 ساعت 16:20

از نظر خودم بزرگترین گناهم دروغه،خیلی دوست دارم ترکش کنم

پولدار/؟/ساری دوشنبه 13 اردیبهشت 1389 ساعت 02:37

این گناهایی که بچه ها نوشتن اگه گناه باشه میتونین منو یه شیطان فرض کنید
ولی به نظر خودم بزرگترین اشتباهم این بود که با دوستم میرفتیم دزدی اخه من استاد باز کردن در ماشینم تازه دو سه بارم از دیوار مردم بالا رفتم ای کاش می تونستم همشونو پیدا کنم و از دلشون در بیارم

نیما/20ساله جمعه 17 اردیبهشت 1389 ساعت 14:49

گناه من خیلی دوس دارم ازش دست بکشم اینه که جق می زنم .منصور جون یه پیشنهاد بده

سعید-۲۷-سگستان چهارشنبه 26 خرداد 1389 ساعت 03:29

نظر به مبحث آزادی بیان و اینکه فکر نمی کنم اینجا رعایت بشه البته شرمنده چون من تازه آشنا شدم امیدوارم نظرم رو عوض کنید بنده به شخصه حدود ۵ سال روزی یک تا سه بار استمنا کردم یعنی معتادش بودم چندباری هم مفعول واقع شدم که البته ناراضی هم نبودم و از روی عشق بود و نیاز حالا شما هم اگه میخواین تعارف نکنید من آماده ام همه رقم

[ بدون نام ] جمعه 28 خرداد 1389 ساعت 00:44

دروغ به همسرم ..................................................................

چون خیلی دوستش داشتمخدا خودش باید منو ببخشه

سارینا تهران دوشنبه 21 تیر 1389 ساعت 00:23

سلام . بزرگترین گناهی که تو این ۱۹ سال از زندگیم کردم این بو دکه بسر عمم رو بوسیدم آخه من اونو دوست دارم اما اون .......

شهیاد/29/شیراز شنبه 26 تیر 1389 ساعت 15:23

سلام من که گناهانم بیشماره ولی از همه بدترش این بود که یه بار مرغ همسایه جوجه کبوترم را زنده زنده خورد منم تا فهمیدم مرغ را گرفتم و یه رانش را کشیدم جوری که کلن ازش جدا شد تا یادش میفتم متاثر میشم و توبه کردم

اوه اوه!‌ حتی تصورشم دردناکه

شهیاد۲۹شیراز یکشنبه 27 تیر 1389 ساعت 13:30

منصور کدومش دردناکه ؟خورده شدن جوجه کبوتر یا کندن پای مرغه

کنده شدن پای مرغ!

ظالمانس


اگر میگرفتی سرشو میبریدی اشکالی نداشت. چون زیاد درد نمیکشید. اما فکر کن زنده زنده پا رو از بیخ بکنن! دردناک تر از این هم مگه میشه؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد