سلام دوستان..
هرچی که آموختید بیاید اینجا بگید. مثلا اگه همین امروز از چیزی یا کسی عصبانی شدی و در مقابل سکوت کردی و نتیجه اش هم دیدی بیا اینجا بنویس:
آموختم ام بهترین کار تو عصبانیت سکوته!
به همین منوال! قرار هم نیس اینجا رو فلسفی کنیم که همه جمله های قلنبه سلمبه بگن! راحت باشید و هرچی به ذهنتون میرسه بگید.
لطفا حرفای متفرقه هم نزنید و همه ی جمله هاتون رو با عبارت "آموخته ام که..." شروع کنید.
ممنون :*
آموخته ام که انسانها را فقط به واسطه ی انسان بودنشان دوست بدارم نه بخاطر موقعیت و مقامی که دارند.
آموخته ام که عشق فقط عشق مادر
سلام به همه
آموخته ام که هیچ چیز به اندازه یاد خدا آرومت نمیکنه
آموخته ام به کسی که خیلی خٌنٌکه نظر ندم
آموخته ام که رازم را به کسی نگویم چون همانطور که من نمیتوانم با گفتن رازم آن را پنهان کنم او هم نخواهد توانست.
آموخته ام که تا روح عریان کسی را ندیده ام جسم عریانم را در اختیارش قرار ندهم.
آموخته ام که همیشه لبخندها نشانه ی دوستی و محبت دلی نیست.
آموخته ام که هیچ گزکی دست کسی ندهم یا همون آتوی خودمان!!
آموخته ام که اگر محبت کردم چشمداشت نداشته باشم.
آموخته ام که هیچ چیز پایدار نیست.
آموخته ام که
اموخته ام که هیج وقت باپسربازی به جایی نمیرسی البته من تاالان که نوزده سالمه باهیچ پسری دوست نشدم ولی دوستایی ازبچگی همراهم بودن که همشون باپسربازی افسرده شدندوخلاصه توزندگی شکست خوردن نظرتوچیه اقامنصور؟
آموخته ام که نیاموزم چون اگه بیاموزی هی دباره باید بیاموزی پس کی زندگی کنیم ه ه ه ه javascript:void(0);javascript:void(0);
اموخته ام فردا در دستان امروز ماست
اموخته ام امروز همان فردای دیروز است
که میترسیدم از آمدنش.
آموخته ام تنها ی بدتر از معشوق بد داشتن است .شاید....زود است برایم چون معشوق نداشته ام حتی بدش هم .ولی حالا میدانم بدترین چیز برایم تنهایی تنهایی بازهم تنهایی ........تنهایی
تنهایی
....است دلم پر است از هیچی..
اموخته ام اگر خانه ای از برف ساختم هرگز برای آب شدنش گریه نکنم