محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

سوتین های معروف بیاید سوتی های باحالتون رو تعریف کنید

نظرات 60 + ارسال نظر
parisa دوشنبه 3 بهمن 1390 ساعت 17:07

سلام من با دوستام 1دفترچه برداشتیم سوتیامونو مینویسیم
هرکی بیشتر سوتی بده باید همه رو پیتزا مهمون کنه حالا سوتی هامون
ارزو:مثلا که چی شده-
فائزه:کلو چباب_ اومد بگه ته سستو بده گفت ته کونتو بده_دستهای زیر پرده_سفینه فضایی رو گفت فیفینه سفضایی_دیروز شب_تو پسره ماشینه_پشت سیبیلش سبز شده_اومد بگه بعضی از بچه ها یه دفه گفت برخی از دانش اموزان_چاک سینه رو گفت ساک چینه_برج ایفال_یه چند وقت پیش روزنامه خوندم
اینا همه سوتیهای فائزه بود
فاطی:مرغ از لونه بدش میاد از تئ کوچه میاد بیرون(خودمونم از درک این جمله نا توانیم)javascript:void(0);

پس سوتی های خودت کوو

parisa سه‌شنبه 4 بهمن 1390 ساعت 15:16

سوتی های من خیلی خفن تابیل نمیگم

چرا این ادمکها توی کامنتم نمیاد؟؟؟

مرورگرتو عوض کن

Paris Black 20 چهارشنبه 3 اسفند 1390 ساعت 15:07

مادربزرگ من به جلیقه میگه جلیزقه
به پراید میگه پراک
به موبایل میگه MOVAL
به همسایه میگه همسیه
http://www.blogsky.com/images/smileys/035.gif

انسیه/18/اراک شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 12:25

سلام.
منم یه سوتی دادم در حد بنز
یه روز با آژانس رفتم خونه خالم اینا میخواستم به یارو هم بگم که من همین بغل پیاده میشم هم میخواستم بگم منو همین گوشه پیاده کن. یهو برگشتم گفتم ببخشید منو همین گوشه بغل کن!!! پسره شکه شده بود خفن.

این که جوک بود قبلا شنیده بودم

Back street girl یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 01:26

سوتی:
داشتیم با خانواده فیلم همیشه پای یک زن در میان است رو میدیدیم.
وقتی اون صحنه که گلشیفته فراهانی با تیر کمون میزد بود، اومدم بگم بابا منم میخوام برم کلاس تیر و کمون یهو گفتم بابا منم میخوام برم کلاس کیر و تمون!!!

هستی/16/تهران دوشنبه 22 اسفند 1390 ساعت 14:30

یه بار تو خونمون مهمونی بود از اون خف نها مامانم گفت بتید با کلاس باشی مسخره بازی در نیاری منم تصمیم گرفتم تو اشپزخونه بمونم مهمونا که اومدن بعد از یه ساعت مامانم گفت میوه بیارم منم رفتم ببرم هر یه قدم یه میوه میوفتاد از دستم رسییدم به خانم مهمون میوه ها کج شد همش افتاد رو زنه منم به جای معذرت خواهی گفتم مرده شور ای که مامانم مد تا بتونه جمعو جور کنه اخر که رفتن مامانم چوب به دست بود ................javascript:void(0);

ترانه 24 اندیمشک چهارشنبه 16 فروردین 1391 ساعت 02:24

سال 86 تازه گوشی گرفته بودم و از بس همکلاسیام زنگ میزدن یا خونواده و اهل اس بازی بودم در حد تیم ملی!!! بیشتر با گوشی میحرفیدم بعد یه روز با ابجیم رفته بودیم مغازه یه خانمه صدای زنگ گوشیش مث من بود من فکر کردم گوشی خودمه از بس در مورد یه امتحان به یکی از همکلاسیام - خوابگاهی بودم - تو تعطیلاتی که خونه بودم زنگ زده بودم که قاتی کرده بودم و یهویی گفتم بله!!!! بفرمایید! انگار گوشی دستمه! بعد خانمه برگشت فکر کرد دارم مسخرش میکنم تازه فهمیدم چه سوتی دادم! بقیه سوتیام بماند برا بعد!

[ بدون نام ] یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 ساعت 22:25

سلام
من یک معلم مرد داشتم گفته بود که تمرین ها را می بینه و اگه ننوشته باشه باید بره کلاس خالی(سوتی معلمم)

یک روز بابام جلوی در خونه بوق بوق می کرد که دیرمون شده زود باش و از این حرفا منم روسری را انداختم روی سرم و اصلا گرش نزدم و جوراب هامم دستم بود که تو ماشین بپوشم و بند کفش هام هم باز بود و مثل دختر های شلخته داشتم می رفتم سوار ماشثن بشم رفتم و سوار شدم و حواسم به خودم بود و روسریم و کفشم و غر زدن به بابام که چرا اینقدر عجله داریند بعد حدود ده دقیقه فک زدن گفتم پس چرا راه نمی افتیم بعد یک نگاه به راننده انداختم که فهمیدم نوه ی همسایمونه(پسر) تا دیدم یک جیغ زدم و دبرو که رفتیم بیچاره پسره چشماش از تعجب زده بود بیرون و بعد فهمیدم که 10ماشین داخل کوچه بودند که بابام عقب همشون بوده و همه داشتند عقب عقب می رفتند و بابامم به خاطره همین بوق بوق می کردند

نیروانا 19 تهران شنبه 27 خرداد 1391 ساعت 21:23

یه بار با دوس پسرم داشتم حرف میزدم که باهم آشنا بشیم به جای اینکه بگم از خودتون بگید گفتم از یه جاتون بگید بیچاره جلوی خندشو داشت میگرفت دید دیگه نمیتونه گوشیرو قطع کرد.خیت شدم.

داف ۱۷ساله شدم یادم رفت دوشنبه 25 دی 1391 ساعت 17:55

یه بار دوستم تو مغازه پوشاک بانوان به فروشنده جای که بگه شرت و کرسد (سوتین) جدا از هم چنده .گفت کرس و شرتد جدا از هم کیلو چنده فروشنده هم یه پسره هیزه فشن ........... بود که از خنده سرشو گذاشته بود روی پیشخون و شکمش رو گرغته بودو کرکر میخندید منم بد تر از اون از خنده داشتم اشک میریختم حالا نکته جالبش اینجاس خودش پرسید چی شده چرا دارین میخندین / یه چیز دیگه چرا فروشنده مرد بود اونوقت ;(0)

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد