محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید (۲)

سلام  

 

صفحه اول با 200 کامنت پر شد و این صفحه دوم این موضوع هست! 

آدرس صفحه اول اینه: 

 

http://mansourghiyamat.blogsky.com/Comments.bs?PostID=27

  

------------------ 

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 440 + ارسال نظر
sara یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 18:51

na nemikham fealan amadegisho nadarm
man faghat dalile jodaeesho nafahmidam
har lahze ye fkro tasmim miad soragham
az ye taraf az chesham oftad
az ye taraf dosesh darm
besh bi etemadam
midoni chera azyatesh kardam
chon khodsh har kari dost dasht mikard
entezar dasht man beshinam to khone va on bere peye e\shgho halesh
kheili mano mahdod karde bod ma jaro bahs ziad dashtim
va in baeas shod joftemon khaste shim
va yeki 2hafteye akhar har chi az dahanam dar omad besh giftam
har chi rikhte bodam to dlam
ovje ekhtelafmon az mahe moharam 89 shoro shod
be nazaret be khater moshkelateshe
akhe kheyli tahte fshare
chi yeho ye pesaro sardo bi ehasa milone in akhara migoft bi ehsas shodam
yeki migoft pesara vaghti mikhan tazahor be bi ehssai konan injori migan
besh goftam az chesham oftadi
leyaghat mano nadari
chera rebete davon nemiare
khodam hads mizanam ye sale dige rabetamon shoro mishe
fkresh divonam karde
nemidonam chejori jhodamo ghanea konam
man alan hesabi mashgholam karo daneshgah
vali baz
miduni tanha pesareye ke man to zendgim bahash bodam
hamishe migoft mano be khatere pak bodanam dost dare
rasti inam begam onam aziat mikard ke mannam aziatesh mikardam
midoni man age be taraf etemad dashte basham jonamo vasash midam
vali age ye zare shal konam ya motmaean nabasham age khidsham bokosha hich kari vasash nemikonam
chon hes kardam dare aziat mikone v az akhlagh man soe estafade mikone sare laj oftadam
be harfash gosh nemidadam
daghighan axse karaee ke migofto anjam midadm
fk mikard man kharam mano mahdodo kone man begam chashm va khodsh har kari mikhad bokone man bahash sadegh bodam vali on naaaaaaa
hamishe migoft to dorogh migi
vali akhar oni ke doroghash ro shod on bod na man
gije gijam nemidonam be khodam chi
begammmmmmmmmmmmmmmmmmmm

خب اینایی که تعریف کردی توی رابطه دختر و پسرا مخصوصا تو سن و سال شما طبیعیه. کلا یه لذتی داره طرف مقابل رو که دوستت داره اذیت کنی یا تو خماری بزاری. الان دقیقا مشکلت چیه؟ چی میخوای از این رابطه دوستی؟

ناشناس/۱۶/تهران سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 11:06

سلام دوستان یا بهتره بگم خواهرِ برادرای گلم
من از همتون کوچیک ترم و فکر کنم بین شماها جوجه به حساب میام
داداش منصور دستت واقعا مرسسسسسسسسسسسی
اگه زودتر با این وبلاگ اشنا شده بودم الان داستان منم اخر داشت
میشه منم نظر بدم؟البته با اجازه داداش منصور
میییییییشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله همه میتونن نظر بدن

sara سه‌شنبه 3 خرداد 1390 ساعت 21:07

mansor jan man fk mikonam afsorde ahodam
hoseleye kasiro nadaram
asabiam
hichi khoshhalam nemikone
badbin shodam be hame chiz o hame kas
hamash to khodamam
ahangaye ghamgin gosh midam
hasas shodam
ehsas mikonam kam avordam hicham pocham
sare kar kheyli eshteb mikonam
kheyli be hame chi mifkram
be khanevade dadasham abjim zendegishon
herse kheli chiza ro mikhoram
kholase daghonam
na danesh na kar razim nemikone
andamam bad shode laghar shodm
aslan ehsase khoshbakhyi nemikonam
hame migan to chi kam dari
hame chi vasam tekrari shode
sob ke pa misham rozamo az hefzam
ye akhlagahaee peyda kardam ke az khodam badam miad
az alan khodam khosham nemiad
mifahmi chi migam

خب اگر افسرده شدی که دو راه داری

یکی اینکه اگر میدونی چی خوشحالت میکنه بری سراغ همون چیز. دوم اینکه اگر سردرگمی و واقعا راه خروج از این بحران رو نمیدونی باید به روان پزشک یا مشاور مراجعه کنی تا راهنماییت کنه

ضمن اینکه اینو بگم الان خیلی از دختر و پسرای جامعه وضعیت روحیشون مثه همینی هست که تو از خودت گفتی

صدف 23 تهران جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 21:45

یخورده از سایتتون ترسیدم!اما نظر هر کس برا خودش ارزشمنده بالاخره دیگه!یه سوال دارم اقای منصور:من یه پسررو دوست داشتم بهش گفتم!اونم عقب کشید!حالا چی کار کنم؟فقط و فقطم اونو میخوام چون از همه نظر واسم کامله.زود ج بدبد لطفا مرسی.

از چیه سایتمون ترسیدی؟

لطفا سن پسر و شغلش رو بگو
برای چی عقب کشید؟
کس دیگه ای رو مطمئنی زیر سر نداره؟
برای ازدواج میخوایش یا دوستی؟

sara جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 22:28

salam dadash mansor
dlam kheyli gerefte
dlam kheyli vasash tang shode
kheyli besh ehtiaj daram
vaghean kam avordam

درد دوری رو یه مدت تحمل کن تموم میشه

م.27اهواز عربم جمعه 6 خرداد 1390 ساعت 22:40

پسرا هیچ تقصیری ندارن همش از دخترا اس اگه رو ندن پسرا نمیتونن کاری کنن

sara شنبه 7 خرداد 1390 ساعت 21:51

na pesara khodeshon inghad por hastan ke
yeki az bacheha jomleye khobi goft
pesara mese sag mimonan donbaleshon koni farar mikonan farar koni
donbalet mikonannnnnnnnnnnnnnnnnnnnnn
mansor man aslan nemitonam bebakhshamesh
dishab be khaharsh goftam besh bego hichvaght nemibakhshamt

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 13:13

سلام واسه اولین بار وبلاگ تو دیدم من نمی دونم اما دوست و داتشتم بگم من شاید مشکلم از جنس خیلی از کسایی که اینجا نوشتن نیست اما .... من یه چند ماه به شدت فکرم مشغول یه پسر شده که یه جورایی باهم همکاریم پسری که شاید هیچ کدوم از معیارهایی که قبلا تو ذهنم بودو نداره نه زیاد خوشتیپ نه زیاد امروزی اما به شدت با ادب صادق و بی شیله پیله . اون الان دانشجوی دکتراست و یه شهره دیگه شاید وقتی با هم صحبت میکنیم خیلی مهربونه اما حاضر نیستم خودمو امیدوار کنم اصلا تمرکز و قوه تشخیصممم از دست دادم چه جوری به فهمم این احساس دو طرفه است لا نه ؟ آخه من به عنوان یه دختر چه کار می تونم بکنم ؟

لطفا اسم سن شهر بنویسید

اگر واقعا اینجوری که میگی پسر با ادب صادق و بی شیله پیله هست پس شما هم در برخورد با ایشون همینگونه باش. با بی شیله پیلگی در یه فرصت مناسب که شرایط خوبی برای صحبت کردن پیدا کردید بهش بگو که بهش علاقمند شدی و مایلی نظر ایشون رو هم در مورد خودت بدونی. اگر دیدی داره من من میکنه بهش بگو اگر بخواید میتونید بعدا بهم بگید نه الان.

مطمئن باشید بعد از این گفتگو ، چه شما باهم دوست بشید چه نشید، قطعا آسمون به زمین نخواهد اومد.

و یادآوری این نکته رو هم لازم میدونم که مواظب عشق های زودگذر باشید. تصمیم آخر رو با عقل خودتون بگیرید نه با دلتون

هلیا 23 پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 09:43

سلام من اسمم هلیا است 23 سالمه همون که گفتم از یه پسر خوشم اومده . می دونی آقا منصور می دونی آخه مشکل اینه اولا من جرات ندارم این جوری بگم بگم و این که اگه احیانا اون حسی نداشته باشه و قرار باشه چندین سال چشم تو چشم باشم چی ؟ ننمیدونم کلا خیلی خیلی منطقی بودم فکر کن.همیشه سرم شلوغ بوده درس ، کار اما الان .بدم اون همش فکر درس و پروپوزال این جور چیزاست درسته منم اینجوری بودم اما الان فکرمو مشغول کرده.ببین اون تولدش نزدیکه نمی دونم من می دونم یعنی اصلا فکرم نکنم حدس بزنه به نظرت اگه من تبریک بگم معلوم میشه یا نه ؟

عزیز من. مگه نمیگی طرف آدم حسابی و با شخصیته. خب پس نگرانی از این بابت نداشته باش که مستقیم بهش بگی. در مورد اینکه میگی چن سال چشم تو چشم هم بشید مگه پیشنهاد سکس بهش دادی که ازش خجالت بکشی؟ میخوای بهش بگی شخصیت و ادب و رفتار خوبش باعث شده بهش علاقمند بشی و نظر اون رو هم در مورد خودت بپرسی

در مورد سوال آخریت هم بگم که خب بستگی به هوش طرف داره. بعضی ها حتی از نگاه طرف هم متوجه میشن که چه نظری راجع بهشون داره. بعضی ها هم اینقدر گیراییشون ضعیفه که یه جورایی مستقیم هم بهشون بگی باز متوجه نمیشن دقیقا چی میخوای ازشون.

بنابراین من نمیتونم بگم اون پسر با یه تبریک تولد متوجه علاقه شما به خودش میشه یا نه

در هر صورت اگر آدم صبوری هستی و جرات گفتن مستقیم هم نداری پس یه مدت رو مخش کار کن تا دوزاریش بیفته. اگر که عجله داری راهش همون اظهار نظر مستقیم هست

[ بدون نام ] دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 21:50

مرسی منصور جان که وقت می ذاری.من تصمیم گرفتم یه کم صبر کنم اگه دیدم هیچ جوری نمی فهمه بعد تلاش کنم که تمام شجاعتمو جمع کنم و مستقیمن بهش بگم.خلاصه از سر در گرمی بهتره..اینجوری واقعا نه درس و نه کارمو درست انجام میدم اون جوری حداقل تکلیفم با خودمم معلومه.
مرسی آقا و امیدوارم به تمام آرزوهای قشنگت برسی

آفرین. این تصمیم درسته

الناز/۱۷.۱۸/اصفهان سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 12:38

هفت ماهی میشه که با مهران دوس شدم البته ی سال ازم کوچیکتره ولی عاشق همیم تنها مشکلی که با من داره احساسات منه همش میگه بی احساسی نیازمو برطرف نمیکنی وقتی تلفنی باهم میحرفیم همش او ن حرف میزنه چون واقعا حرفی واسم نمیاد تروخدا شما بگید چیکارکنم.مامانم گوشیمو گرفت مهران واسم ی خط اورد بعد مزاحمی داشتم گفت خ کن اما من خاموش نکردم و اونم غیرتی عصبانی شد باهام قهر کرد خاس بذاره بره ولی منه خاکبرسر التماسش کردم نره الانم زیاد محلم نمیده بااینکه صب رفتم خطو دادم و خیلی هم خوب بود ب نظرتون چیکار کنم ایا بهونه داره.منم امسال کنکور دارم اگه ولش کنم داغون میشمو گند میزنم تروقران زودی ج بدید شدید احتیاج دارم.

یعنی تیرماه امسال کنکور شرکت میکنی؟

خب الان مشکل چیه؟ سر یه تلفن روشن و خاموش کردن و حرف زدن اینقدر داستان درست کردید؟

کلا بی اف داشته باشی کنکورت خراب میشه. چون بیشتره فکرت مشغوله اونه

اگر بی محلی میکنه شاید دیگه دوستت نداره. پشت تلفن باید با احساس صحبت کنی. خب معلومه هیشکی از یه آدم خشک و یبس خوشش نمیاد

صبا/22/تهران چهارشنبه 18 خرداد 1390 ساعت 12:00

سلام ، فکرکنم تاحالا مثل سواله منو 100000دفعه دیدی امات یه بار دیگه هم به من جواب بده مرسی. من خیلی دختر احساساتی هستم تو دوران دانشگاه سال دوم از کسی خوشم اومد و عاشقش شدم احساسم میکردم اونم همینطوره اما وقتی 2سال گذشت دیگه دلوزدم به دریا و بهش پیشنهاد دادم و اونم قبول نکرد واقعا داغون شدم چوه همه تصوراتم از بین رفت الان دیگه احساس میکنم برای هیچ پسری جذاب نیستم و این داره دیوانم میکنه الان دوباره از کسی تو محل کارم خوشم اومده اینو واقعا میدونم ازمن خوشش میاد اما نمیدونم چرا نمیاد جلو خوب الان یه سوال دارم واقعا چه طوری میتونم بفهمم که این ادم منو دوست داره و میخواد بیاد جلو یا نه؟ میشه یه راه حل خوب ارائه بدی من واقعا از منتظر بودن دیگه کلافم دلم میخواد زودتر با یکی دوست بشم

از رفتار طرف مشخصه که میخواد بیاد جلو ولی روش نمیشه یا اینکه کلا قصد دوستی با تورو نداره!

شما خودت رو یکم بهش نزدیک کن. توی صحبت کردن و برخورداتون صمیمی تر شو. بعد ببین واکنشش چیه.

به نظر من قبل از اینکه باز مثه کیس قبلی بخوای مدتی خیلی تصورات رویایی در مورد رابطه با ایشون داشته باشی بهتره زودتر به ایشون هم مستقیم نظرت رو در موردش بگی. البته اگر آدم با شخصیتی هست و سرش به تنش میارزه. جوری نشه که دوباره یه مدت معطلش بشی و بعدش بفهمی نه این تورو نمیخواد باز دوباره بری تو فاز دپ !

sara پنج‌شنبه 19 خرداد 1390 ساعت 21:34

salam agah mansor mikham be dokhtaraee ke pesarye namard deleshono shekastan begam emshab shabe arezohas 2a konid khoda dle hamashono beshkane ta befahamn yani chi
ta hadi ka maham sedaye shekastaneshono befahmim

هاشم/19/آبادان پنج‌شنبه 2 تیر 1390 ساعت 02:45

من 6ماهه بایدختری دوستم ولی احساس میکنم بام راحت نیست.من خیلی دوستش دارم وشایدبتون بگم عاشقشم ولی اون واسش عادیه.من خیلی واسش اهمیت قائل میشم ولی اون انگارنه انگار.همیشه بم میگه تنهام نذار تو واسم فرشته نجاتی ولی نمیدونم چرامنوقبول نداره؟هرکاری کردم که رضایتشوجلب کنم نشد.اونقدر دوستش دارم که بش پیشنهاد ازدواج دادم واونم قبول کرد.میخوام کمکم کنیدبتونم رازشو کشف کنم که چرابم کم محلی میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر رفتارش اینقدر برات عجیبه خب شاید مشکل روحی داره باید با روانپزشک مشاوره کنه

الهام/16/همدان جمعه 3 تیر 1390 ساعت 00:04

نمیدونم وا...چی بگم؟ممنون باحال بود

x/20/esf چهارشنبه 15 تیر 1390 ساعت 16:15

salam ,shansi sar az inja dar ovordam
doos dashtam dastanamo vasat begam shayad u betooni komakemon koni
man ye dokhtariam ke ta ghable mehrdad ba kasi naboodam ba inke khaili pishnahad haye khobiam dashtam oo chanta khastegaram dashtam ke hata be khanevadam goftan
az lahaze zibaye khoshgelam in harfe khodam nis , harki mibine mano mig e
az lahaze maliam vazemon khoobe
az lahaze tahsiliam to ye reshte khob az olom pezeshki tahsil mikoonam
hodode 2sale pish,yani abane 88 to chat ba mehrdad ashna shoodam
asan ghasde doosti nadashtam
chin kolan az inke ba ye pesar doost bashi khosham nemiomad o nemiad!
tafrihoo sargarmio dashtam o shode bood ke ba bacheha akipi dokhtar pesar biron berim vali goftam ke ba kasi dos naboodam !
mehrdad ke shoomarasho bem dad nemidonam ke chi shod savesh kardam o aval ba dostam ke jam mishodim mizangidim masalan oskolesh konim
man hata nemitoonestam avala bahash harf bezanam
akhe tahala poshte tell ba pe pesar be onvane gf esh harf nazade bodam ya inke bekham oskolesh konam
man asan behesh hich chio dorost nagofte bodam darhali ke on az aval hamechio rast gofte bood
akhe asan ghasdi nadashtam , ooo tazasham nemishnakhtamesh
on ye shahre dg bood , shahrii ke asliate man vase onjas
zead mirim onja!
ta ghable inke bebinamesh harchi goft axeto vasam mail kon in karo nakardam
chon behesh etemad nadashtam o daghigham nemishnakhtamesh
kholase gozashto hamo didim o on fahmid ke rast migoftam harchi az lahaze zibayeo ina bood ,akhe chon axamo vasash nemifrestadam fek mikard zeshtam
bade on manam kam kam didam pesare khobie o etemadamo kam kam jalb kard
on am az aval mano vase ezdevaj nemikhast o faghat ghasdesh dosti bood
vali kam kam beham alaghe mand shoodim
alan ham khanevade man ghaziaro midonan ham khanevade on
mamanesho khaharasham mano didan kolan az tarafe ona hamechi hale o
alan faghat moshkelemon babaye mane!~ ke razi nist
rasi yadam raft begam on 2mah az man kochiktare vali bavar koon fekresho raftareho karahs mese ye pesare 25-6 salast!
harki bash barkhord dashte in harfo taed karde
babam mige aval az hame ke shomaha bachaed hanooz oo chon to net baham ashna shodim babam asan ghabool nadaree
to in 2salam sx dar hade baghalooo lab dashtim
be nazaret man chikar konam ?!
mano mehrdad harchi migzare fekr mikoonim bishtar be darde ham mikhoorim
mehrdad ba mamane manam harf zade
pedar madaresham khonamon omadan vali babam gofte na , bayad cut koonan
on bekhatere m,an alave bar darsesh oghate bikarisho mire maghaze babash kar mikoone ke ba pole khodesh mashino khone begire
rahnamayem koni mamnoon misham

سلام. لطفا فارسی تایپ کنید

نمیتونم نظر درستی در مورد این قضیه بدم. چون من مهرداد رو ندیدم از نزدیک و نمیشناسم. ولی خب شما میگی ایشون خیلی فهمیده هست

پدرت درست میگه از این نظر که سن شما برای ازدواج کمه.

هیچ چیزی رو نمیشه قطعی گفت. یعنی نمیشه قطعی گفت که شما اگه باهم ازدواج کنید بدبخت میشید یا خوشبخت! چون ازدواج های مشابه شما هم پیش اومده که بعضی هاش به خوشبختی منجر شده و بعضی هاش عاقبت خوشی نداشتن. حتی مثل شما از همه چی مطمئن بودن و فکر میکردن که باهم خوشبخت میشن ولی اینطور نشده

ببین اخلاق یک پسری که توی سن حول و حوش 20 سالگی هست ممکنه به مرور زمان تغییر کنه! هیچ تضمینی درش نیست

در نهایت من یه پیشنهادی برای شما دارم

اگر واقعا فکر میکنی اون پسر از نظر اخلاقی و رفتاری خیلی خوبه و واقعا همدیگه رو به قصد ازدواج میخواید ، صبر کنید. به نظر من 3 سال. نمیدونم سربازی رفته یا نه. امیدوارم رفته باشه

شما بعد از سه سال میشی 23 ساله. تازه سنت برای ازدواج مناسب میشه

اون پسر هم توی این سه سال باید ببینی چه میکنه. اخلاقش عوض میشه؟ میلش به تو کم میشه؟ نظرش در مورد ازدواج عوض نمیشه؟ به هر حال شما اگه سه سال صبر کنی فک نکنم چیز زیادی از دست بدی. مزیتش اینه که اون پسر سنش یکم بالاتر میره. پخته تر میشه. امتحانش میکنید توی این مدت. و شما هم سنت اونقدری بالا نمیره که بگی کلی خواستگار خوب رو توی این مدت از دست دادم

ضمنا بعد از سه سال اگر بابات ببینه اون پسر از آزمایش هاش سربلند بیرون اومده و همچنان خواهان ازدواج با تو هست و سنش هم بالاتر رفته من فک کنم موافقت کنه

مهسا۱۶ چهارشنبه 15 تیر 1390 ساعت 17:02

س-- منصورجون عدیده نیازمندکمکم واسه بار اولمه یه رابطه ای روشروع کردم محمدپسرخالمه دیشب بهم پیشنهاد سکس داد قبول کردم................. قراره هفته دیگه بریم بابلسرویلاشون میترسم ................ اگه برم میدونم دیگه پسرایی که منومیخوان دورموخط میکشن هیچ حسی ب محمدندارموفقط میخواستم یه کم شیطونی کنم ولی دارم ازحد میگذرم..................................... توروخداکمکم کن تاخوب تصمیم بگیرم قصدش ازدواجه ..............ایی من ک فک کردن درموردشو براخودم زودمیبینم برا۱تجربه جدید باهاش موندم ازهمه نظرتوپه ولی یه کم منحرفه قبلاباچندنفرسکس داشته ک اخریشم دخمل داییم بودک مننجاتش دادم........... من خیلی موقعیتام زیاده نمیدونم چرابه اون ج دادمالبته چون جذاب بودومغروریه کمی ازش خوشم میومد ولی بعد دوستیمون ک ۲ماهه میگذره اصلا همچی حسی ندارم ................................ نمیتونم بابقیه درمیون بزارم چون کلمومیکنن منصورجون ب دادم برس خیلیابهم میگن خوشگلی میگن حیفی شایدحسسسسسسسسسسسودن..................... ولی خودمم همین فکرو میکنم چون هرچی ک میخوام برام لحاظ میکنه شایدفقط واسه اینه ک روحرفم بمونمو ازدستش نپرم همیشه میتیغمش ازاین نظر حرف نداره ولی قرارعشقبازیمو چکارکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ برم یانه منوواسه اینکه تا اخرش باهاش باشم میخود به نظرت نه اون بلکه من تابعدعروسیمون ک امیدوارم اتفاق نیفه فقط به اون محدود باشم سردنمیشه رابطمون سر۲ماه نشده باگافی ک ایشون داده همه اشناهافهمیدن نمیتونم بهم بزنم سختمه ازاینکه بقیه بگن جازدم خوشم نمیاد[:S021 دوستام ک .......... نمیدونم چی میگی

یاس /18/مشهد یکشنبه 19 تیر 1390 ساعت 13:51

سلام من با یکی از فامیلامون خیلی فابریکم اون یک دوست پسر داشت که خیلی همدیگه رو دوست داشتن بعد یه مدتی من با دوست دوست پسر فمیلمون دوست شدم حالا فامیلمون با دوست پسرش بهم زده منم یه جورایی لو رفتم بابام خطم رو عوض کرد حالا اگه من بخام به دوست پسرمs بدم باید با خط فامیلمونs بدم من جدیدا به فامیلمون اعتماد ندارم می ترسم دوست پسرم رو ازم بگیره



معما طرح کردی؟

مهسا۱۷ شنبه 25 تیر 1390 ساعت 22:23

دوست پسرم ازهمون اولش باهام سردبود.........زیادباهاش حال نمیکنم فک میکنم فقط منوواسه سکس بخواد.................بهش گفتم میگه فکرم اشتباس راستش چون یه ذره دخترکشه وجذاب سعی میکنم پیشش بمونم دوسش ندارم پسرخالمه میگه خیلی دوسم داره حاضره تاتهش بمونه میخوادبعددانشگاش باهام نامزدشه ولی بااین همه .....بمونم یا

شما اگر هم با کسی دوست میشی اصلا به آینده رابطتون فکر نکن. چون خیلی خوشبینانه اس اگه بتونی آینده ات رو از الان مشخص کنی. اصلا رو حرفا و قول ها و وعده وعید هایی که در مورد آینده زده میشه حساب نکن

سونیا/۲۴ یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 11:38

من خودم چهار سال پیش شکست عشقی خوردم .طول کشید تا با همه دردواثراتش کنار بیام،البته رو خودم کار کردم با مشاوره،مطالعه،تحقیق وتجربیات دیگران تا از ریشه خودم و تفکراتم رو درمون کنم ،اینکه اصلا عشق وعاشقی چیه و از کجا اومده که اینقدر جوونا(خودمم)واسش حرص میخورن،اذیت می شن ،دلی شکسته میشه،دل میشکنن،یکی تا اخرعمرازدواج نمیکنه(این یکی خبلی دیوونست (مثل سابق خودم))و....اما حالا خیلی خوشحالم که از این گردباد نجات پیدا کردم وبه این قصه میخندم.خدارو شکر با همشون کنار اومدم،حتی وقتی کسی رو که عاشقش بودم میبینم دیگه احساسی بهش ندارم وفقط به خودم می خندم و میگم "ای دل غافل،امان از جوونی،خرشدیمااااااااا،چقدربچه بودیم"البته اون یارو به نوع خودش نه تنها واسه من بلکه واسه همه دخترا بی نظیر بود اما حالا فهمیدم منم به شخصه تو نو خودم بی نظیر ترم وهر کسی لایقم نیست(دوا درمونام خوب جواب داد) به هرحال الان ازدرون احساس پربودن و عشق میکنم نه فقط به یکی،بلکه به همه این دنیای قشنگ وادماش .
واسه همتون این حس قشنگ رو ارزو میکنم واینکه بتونید گذشته های تلختونو فراموش کنید (باپذیرفتن حقایق،اشتباهاتتون و پشتکارامکان پذیره).راستی یادم رفت واسه چی اومدم تو این وبلاگ،میخوام یه کتاب توپ به شما جوونای عزیز این مرز و بوم معرفی کنم واسه کسایی که قراره رابطه ای رو شروع کنن،تو رابطه ای هستن ویا ازدواج کردن . به نظرم کتاب بی نظیریه به دوستام معرفی کردم خیلی خوششون اومد و کمکشون کرد .کتاب" ایا تو ان گمشده ام هستی" نوشته ی " باربارا دی انجلیس"از انتشارات نسل نو ندیش خریدمش.اگه میخواین به عشق واقعی برسین حتما مطالعش کنید و دستوراتش رو واقعا به کار ببرید.کلا من این نویسنده رو قبول دارم کارش حرف نداره کتاباش واقعا مفیدن .امیدوارم به اندازه ی خودم کمکی کرده باشم اخه دوستون دارم و تحمل ناراحتی و اشکای نازنینتونو ندارم.اقا منصور بابت وبلاگ مفیدتون تشکر.

ترانه 22 تهران یکشنبه 2 مرداد 1390 ساعت 13:52

هیچ کدوم ازاین داستاناتون اخرعاقبت نداشت بیخودی باسکس وعشق و همه ی این مزخرفات خودتون گول نزنین.خدا یه چارچوب گذاشته به اسم ازدواج که سالمه راضی کنندست ایدز نمیگیری به فاحشه بودن متهم نمیشی یه عمره کسی شمارو ازهم جدانمیکنه ووو......

سونیا/۲۴ دوشنبه 3 مرداد 1390 ساعت 14:22

من قید هر چی رابطرو ۳ساله که زدم بی خیال همش تازه احساس می کنم روحم تازه شده از شر هر چی دردواسترس ازاد شدم تو رابطه خودمونو گول میزنیم تازه فهمیدم که اون ارامش نیست .ارامش واقعی رو فقط کنار همسرت حس میکنی با این رابطه ها فقط تشنگی خودمونو بیشتر میکنبم وازعشق واقعی محروم میشیم جز بچه بازیو بازیچه بودن چیزی نصیبمون نمیشه هیچ پختگی ای تو این رابطه ها نیست مخصوصا تو سنین پایین احساسات لعنتی بد چشمونو کور میکنه ولی درس عبرتی گرفتم که احساساتم دیگه غلطی نکنه و ازهمون اول ادم لایقو تشخیص بدمو تکلیفمو با خودش مشخص کنم

علی.۱۷ساله.قلعه حسن خان(شهرستان قدس سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 15:45

سلام به همه.داش منصور خیلی باحالی.من الان حدود دو ساله که با یه دختری آشنا شدم.خیلی خوبه.ولی حس شهوتش زیاده.فکر نکنی جندسا.ولی اینجوریه دیگه.قراره تا دو هفته ی دیگه بریم سکس.ولی میگه اگه میخوای تا آخر با هم باشیم باید پردمو بزنی(البته خودشم میترسه از این کار).گفتم که جنده نیستا.خلاصه سر دو راهی موندم.از خدام زیاد میترسم.اگه بتونی بزنگی که ممنون میشم.یا شمارتو بنویس که من بزنگم.آخه سوالات دیگه هم دارم.شمارم: **********
اگرم که نتونستی جوابتو تو وبلاگت بنویس

علی جان اینجور که تو تعریف کردی من نگرانم پرده خودت یه موقع زده بشه! این دیگه چه مدل دختریه! شهوتی دیده بودیم اما نه در این حد. خلاصه مواظب باش. اگر هم رفتید شیطونی بکنید دقت کن یه غلطی نکنی که بعدش مثه چی پشیمون بشی ها. پرده اش رو بزنی دادگاه مجبورت میکنه باهاش ازدواج کنی. اگر فکر میکنی اراده ات ضعیفه به نظر من بی خیالش شو

دریای زلال/19 چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 01:32

سلام.نماز روزه تون قبول.اولین باری ک میام اینجا. نیاز ب راهنمایی دارم، 3سال پیش؛تابستون باهاش آشنا شدم ب مرور اونقد صمیمی شدیم ک حد نداشت،از همون روزای اول س‏*‏‏*‏ شروع شد.با عشق زندگیم ی تجربه شیرین ک از رو عشق بودو با عشق میخواست.3سال باهامه چون میگه سنگین و متینی،پاک و وفاداری. عین زنمی فقط غیر رسمی.واقعأ عاشقمه فقط ی مشکل بزرگ سرراهمه ک دیگه درموندم کرده.اونم این ک وفادار نیست ,ادعای وفاداری داره ولی میدونم با دخترای دیگه تفریح میکنه و منو برا زندگی میخواد.حتی این اواخر ازم خواست توبه کنیم.من نمیتونم تنهاش بذارم.سالمما.از این لحاظ ک از نظر احساسی و اینک مث شوهرم بوده نمیتونم بی خیالش شم.اینم بگم ک ازم میخواد بهش اعتماد کنم یعنی بعد اینک ازش بی وفایی دیدم دیگ اعتماد ندارم.به نظرتون همچین ادمی بعد ازدواج سرب راه میشه؟وفادار و پایبند میشه؟توروخدا ج بدین

خیر. خوب تر از ایناشم بعد از ازدواج چششون دنبال دخترای دیگس چه برسه به این که از همین حالا دست خودشو رو کرده

البته باز نمیشه قطعی نظر داد. چون ما ندیدیمش از نزدیک تاحالا. شایدم بشه بهش اعتماد کرد

ولی در کل توی این دوره زمونه زیاد رو وفاداریه پسرا حساب نکنید. عقده های جنسی دوران مجردی. همچنین محدودیت ها. تنوع طلبی بیش از حد. اینا باعث شدن مردهای ایرانی بعد از ازدواج هم....!

دریای زلال/19 چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 02:26

به نظرتون من الان در این شرایط بهتره چیکار کنم؟فقط ازم میخواد بهش اعتماد کنم.1ماهی هم هست ب خواسته اون توبه کردیمو فقط 3بار مکالمه داشتیم،یعنی نمیخواد دیگه دوستی کنیم میگه اگه خدا صلاح بدونه و قسمت باشه 3سال دیگ ازدواج میکنیم؛25سالشه

اینجور که متوجه شدم و خودت هم گفتی ایشون شما رو برای ازدواج انتخاب کرده و تو آب نمک میخواد نگه داره و توی این مدت حالشو با بقیه بکنه و بعد از سه سال بیاد با شما ازدواج کنه !!!!!!! البته اگر توی این مدت نظرش عوض نشه !!

دوست عزیز ازدواج مسئله ساده و راحتی نیست که ایشون از سه سال قبل بخواد قولشو به شما بده. شما میتونی رو حرفش حساب کنی میتونی هم نکنی. ولی اینو بدون که احتمالش خیلی زیاده ایشون نظرش بعد از مدتی عوض بشه! شما سنت حتی برای فکر کردن به ازدواج کمه. الان باید حواست به درس و دانشگاه باشه. معمولا دخترا بعد از سن 2-23 سالگی به ازدواج فکر میکنن. شما هم فکرت رو به ازدواج مشغول نکن. اون پسر رو اگه میخوای باهاش رابطه داشته باشی به عنوان یه دوست روش حساب کن نه چیز دیگه ای...

دریای زلال/19 چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 16:06

قبول دارم ک من سنم برا این تصمیم گیری مهم مناسب نیست،مشکل اساسی من اینه ک باهاش س‏*‏‏*‏ داشتم 3سال.دیگ نمیتونم کنار کسه دیگه باشم.ضمنأ من عاشقشم ولی در عین عشق بی وفاییاش متنفرم میکنه. خصوصیات +ش زیاده تنها خصوصیت _یش همین بی وفایی. قبولش برام سخته ک بین دو مرد تقسیم بشم.گذشته و آینده.

حرف من اینه: شما ممکنه الان عقیده ات این باشه. اما چند سال دیگه عقیده ات عوض شه. همونطور که خیلی ها این اتفاق براشون افتاده و اولش گفتن ما چون با فلانی سکس داشتم دیگه با هیچ کس دیگه ای نمیتونم بخوابم. ولی آخرش با یکی ازدواج کردن و دیگه به گذشته هم فکر نمیکنن و زندگی خوبی هم دارن. شما این نکته رو هم در نظر بگیر که الان اگر تصمیمی بگیری قطعا تصمیمت احساسی هست. اما تصمیم باید عاقلانه باشه

[ بدون نام ] چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 16:10

امکانش هست شما سن و مقطع و مدرک تحصیلیتو بگی؟اگه فضولی نباشه

27 ساله کارشناس زبان انگلیسی

مریم/۲۲/تهران چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 19:36

در مورد سوال دریای زلال و اینکه گفت بیاین نظر بدید .


بنظر بنده


منظورت از اینکه با دخترای دیگه تفریح میکنه چیه ؟
این تفریح چیه که انقد ذهن تو رو مشغول کرده ؟

اگر این تفریحی که میگی از اون تفریحاس که صد البته نمیشه روی این آدم حساب باز کرد




تو الان داری نیازاش رو برآورده میکنی ،دلیلی نداره بره سراغ یکی دیگه

فک کن خودت
بشین خودتو آنالیز کن
ببین شاید از یه چیزی واسش کم گذاشتی
یه چیزی کم داری که میره سراغ بقیه
ولی اگر گشتی و پیدا نکردی
بدون که طرف خیلی دهن سرویس تر از این حرفاس


اگر واسه ازدواج میخواد بهش بگو بیا خواستگاری
بهش بگو با مامانت حرف بزن تا بیاد با من حرف بزنه
ببین چی میگه
اگه گفت نه
بمونه واسه 3 سال دیگه
که خالی بسته


و صد البته واسه ازدواج تو زوده و کیس های مناسب تری هم حتما موجوده
و اونجوری که معلومه تو هم خیلی دوسش نداری
چون نگفتی فلان اخلاقش مثبته که بنظرم همه چی تمومه

و یه چیزی رو میگم آویزه گوشت کن
واسه ازدواج انقدر صبر نکن
چون من خودم توی فامیلامون دیدم
طرف سه سال با پسره دوسته .خانواده ها اوکی نیستن
حالا بهم زدن

یا یکی دیگشون با پسره ۶-۷ سالی هست
ولی الان پسره شرایط عروسی گرفتن نداره
و عملا خواستگاری رسمی نیومده


هیچوقت خودتو این مدلی پایبند نکن




اگر نمیخواد دوستی کنید که بدون ازت بریده و با یکی دیگه اس

پسرا از نظر جنسی خیلی ضعیفن

بدون از یه جا ساپورته که داره تو رو دیپورت میکنه
وگرنه نمیگفت توبه و دیگه از این کارا اوفه

چون وقتی که پسرا به سکس عادت کنن (اونم سه سال)و چند وقت سکس نداشته باشن عملا دیوانه میشن .

اینم به صورت عینی دیدم که دارم میگم


تمام چیزایی که گفتم بهت یا خودم تجربه کردم یا توی اطرافیانم به صورت مستند دیدم



راستی اعتماد ازت میخواد واسه چی ؟
واسه اینکه واسه ۳ سال دیگه اوکی ازت بگیره ؟
یا فعلا رابطتتون فینیش نشه
یا چیز دیگه

یه سوال مهم دیگه
پردتو که نزده ؟

دریای زلال/19 جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 12:04

چرا ممکنه بعد 3سال نظرش عوض شه؟
من الان میتونم کلأ کاتش کنمو بی خیالش بشم. ولی ب پای این 3سال ک باهاش بودم باید ببینم راهی هست تا امیدوار شم یعنی راهی ک این سرش ب سنگ بخوره

عزیز من. شما مث که تو ایران زندگی نمیکنی. یه نگاه به دور و ورت بنداز. ببین مردم چقدر هرروز و هرشب حرفشون رو عوض میکنن. تصمیمشون رو عوض میکنن. حتی رنگ عوض میکنن. اون وخ شما توقع داری 3 سااااال یعنی بیش از 1000 روز منتظر بمونی که یه نفر به قولی که بهت داده عمل کنه! نمیگم نشدنیه! اما تجربه ای که من از این جامعه کسب کردم میگم احتمالش زیاده که تصمیمش رو عوض کنه. حالا دیگه این انتخاب با شماس که اهل این ریسک باشی یا نه

میخوای کاری کنی که سرش به سنگ بخوره؟ متحول کردن یک انسان اون هم برای همیشه فک نکنم کار راحتی باشه!

دریای زلال/19 جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 12:05

منصور چرا اکثر پسرا و مردا اینجورین؟

اولش برات خیلی نوشته بودم در باره این موضوع اما چون یکم مسئله سیاسی شده بود پاکش کردم. بنابراین به همین نوشته ی کوتاه بسنده میکنم: ملت ما متمدن نیستن و ما جهان سومی هستیم. ما ملتی هستیم که از سن بلوغ امیال و احساسات و نیازهامون فقط سرکوب شدن! در یک کلام ما عقده ای شدیم. پس از یک جامعه اینچنینی و آدماش نباید توقع زیادی داشته باشی.....

دریای زلال/19 ب مریم/22/تهران جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 21:28

ممنون از جوابت.
تفریحش تیکه پروندن ب دخترا و زنگ و اس.
برا ازدواج مشکل از منه چون خانوادم زود دختر شوهر نمیدن وگرنه خانواده اون و خودش مشکلی ندارن.
شاید نباید هر عشقی ب ازدواج ختم شه.من دوسش دارم بی دلیل ک این عاقلانه نیس.

دریای زلال/19 ب مریم/22/تهران جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 21:42

ختم دوستی از جانب من بود‏(بش گفتم برا همیشه خدافظ بعد ی هفته گفت دوستی نکنیم ولی سر دل گاها بحرفیم‏)توبه از جانب اون بود چون تو آخرین ارتباطمون طوری شد ک شاید من دیگ دختر نبودم و باعث بی آبرویی خانواده هامون میشد

دریای زلال/19 ب مریم/22/تهران جمعه 21 مرداد 1390 ساعت 21:48

توبه آنچنانی نیس ک دیگ اسم س‏*‏‏*‏ نیاریما.
میگه بی اعتمادی برا زندگی مشترک سمه,میگه تو ک بهم بی اعتمادی من بی تفاوت میشم،تو فقط ب فکر آمارو مچ گیری هستی. من دخترم بکارت دارم؛اینم بگم بین پسرا زیادی خوشگلو جذابه و برا دخترا مث آهن رباست

مریم/۲۲/تهران چهارشنبه 26 مرداد 1390 ساعت 16:12

----------------------------دریای زلال--------------------------


(تفریحش تیکه پروندن ب دخترا و زنگ و اس.)

اصلا این چیزایی که می گی قابل قبول نیست
مخصوصا تیکه پروندن به دخترا




(هر عشقی ب ازدواج ختم شه.من دوسش دارم بی دلیل ک این عاقلانه نیس)

دوست داشتن رو با عشق اشتباه نگیر

آدم قرار نیست هر کسی رو که دوست داره بهش برسه


منم یه زمانی کسی رو دوس داشتم که واقعا دوس داشتنم عاقلانه نبوده

الان که دیگه توو فکرش نیستم واقعا از خدا ممنونم که اونو از سر راهم برداشته



(توبه از جانب اون بود چون تو آخرین ارتباطمون طوری شد ک شاید من دیگ دختر نبودم و باعث بی آبرویی خانواده هامون میشد)

چرا یه جا گفتی بکارت داری
اینجا میگی شاید

البته منظورت از شاید یه تمثیلی چیزی بود


هر پسری که جذاب باشه دلیل نمیشه هر کاری کنی

تو وقتی علنا داری با چشم خودت میبینی که اون داره این رفتار ها رو میکنه و تازه داره بهت میگه به من اعتماد کن
یه جوری داره کلاه سرت میذاره

روز روشن داره میپیچونتت


رسما بی خیال همچین پسری شو

الان نمیتونی بهش اعتماد کنی
بعدا میخوای اعتماد کنی
قراره مگه چی بشه توی این عقد و ازدواج
حالا اگر با هم س*--س*--- نداشتید شاید میشد گفت که الان توی کفه
بعدا که ازدواج کردید دیگه آدم میشه

ولی واقعا صبر کردن و فکر کردن به این پسر فایده نداره

تینا 20 تهران پنج‌شنبه 27 مرداد 1390 ساعت 22:27

من دقیقا از 11 سالگی با یه پسر بودم .........خیلی دوسش داشتم.....فکر کنم اونم منو دوست داشت وگرنه 6 سال هم دیگه رو تحمل نمیکردیم............. ولی 3 ماه مونده به کنکورم یه کاری کرد که از زندگی زده شدم .......فقط ارزوی مرگ میکردم ........که ابروم جلوی خونوادم نره وقتی خواستم ازش واسه ی همیشه باهاش باشم با تمام پررویی گفت....من هیچ مسولیتی ندارم که بخوام باهات ازدواج کنم ........نمیدونم چرا این کارو کردم ولی رفتم پیشه خانوادش و گفتم با من چی کار کرده وقتی بهشون گفتم ......... به من گفتن تو خرابی مشکل داری وگرنه از بچگی با این نبودی .....بچه ها نمیخوام زیاد وارد شم ولی به نظرم هیچ پسری نه اکثر پسرا عوضین .......

سارا21سال مشهد جمعه 4 شهریور 1390 ساعت 18:49

با عرض سلام من دختری هستم از بسری خیلی خوشم اومد حتی حاضر بودیم برای هم بمیریم بسره ازم سکس خواست منم دوستش داشتم ردش نکردم الان برده هم باره شده الان با هم قهریم همش زنگ میزنه خواهرم مخالف میگه باید جوابشو ندی اما خواهرم نمیدونه بردم باره شده میگه بسری بدهاما میترسم از اینده با کسی دیگه ازدواج کنم برده ندارم الانم اینو خیلی دوس دارم اگر بیاد خواستگاریم بدرم مخالفت میکنه جه کار کنم باهاش اشتی کنم چه کار کنم به اونجا رسیده فکر خود کشی رسیدم

سلام. این پسر میخواد با تو ازدواج کنه یا نه؟ چند سالشه؟

چرا میگی پدرت با ازدواجتون مخالفت میکنه؟

زی زی شنبه 12 شهریور 1390 ساعت 14:59

سلام خسته نباشی منصور
جالب بود واسم این همه مطالب خوندم مثل خود من بود
من دختر خیلی مهربون و خیلی ساده هستم به راحتی گول میخورم
من از پسر همسایمون خوشم اومد بعد 2 ماه تلش داد من هم زنگیدم به ش همسایه مون هست 1 ماه اول خیلی خوب بودیم باهم هی روزگار
نگو دوست پسر من دوس دخمل زیاد داشته 3 تا خط داشت 2 تاش اف کرد الان یکی دستش هست بعد یه مدتی گفت دیگه به من تل نزن من هم گفتم باشه دوست دخمل جدید پیدا کرده بود گفت بیا بزنیم ازدواج کنیم گفتم نه به درد هم نمیخوریم گفت بیا خونمون گفتم نه نمیام خلاصه یه روز اس داد گفت من متاهل شدم من خوشحال شدم
بعد 1 ماه اومد گفتم بهت دورغ گفتم دیگه خسته شدم ازش نمیدونم چیکا کنم
دیگه دوسش ندارم ازش بدم اومده پشیمونم چرا شمارمو بهش دادم

خب خدا رو شکر که ازش بدت اومده. ولش کن دیوونه اس

مواظب باش دوباره گول هیچ پسری رو نخوری! پسرا از هر 20 تا یکیشون خوب در میان! اونم اگه خیلی خوش شانس باشی به تورت بخوره!

تهران دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 11:11

خاستم بپرسم شما دکتری یا روانپزشکی یا ممدکار اجتماعی؟

هیچکدام. شما اگر میبینی یه نفر داره راهی که قبلا شما اشتباه رفتی و عاقبت بدش هم دیدی ، یا اینکه یه نفرو میبینی که داره توی چاه میفته ، صبر میکنی ببینی مدرک دانشگاهی یا رسمی داری که بعد اقدام کنی برای کمک کردن بهش؟ یا اینکه طبق تجربه ای که خودت قبلا داشتی سعی میکنی کمکش کنی و راهنماییش کنی اون مسیر اشتباه رو نره یا توی چاه نیفته؟

همیشه قدیمی ها بهمون میگن اینو که هیچ چیزی جای تجربه رو نمیگیره. و خودمون هم بارها این موضوع بهمون ثابت شده. بنابراین برای کمک به دیگران لزوما نباید منتظر باشی که مدرک بگیری! اگر واقعا تجربه مشابهی داشتی و کمکی از دستت بر میاد دریغ نکن

زهرا.تهران دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 11:22

من فقط موندم دخترا و پسرای ما چه دل خوشی دارند چه وقت ازادی دارند چه کله ی پوکی دارند که همه وقت و انرژی و عمرشونو تلف میکنند برای این چیزا.واقعا چه دنیاهای کوچیکی داریم ماها.کاش کمی هم به چیزهای بزرگتری فکر میکردیم.سرگرمی و دغدغه همه ی یافتن شریک جنسی یا دوسته.واقعا ما غیر از روابطمون کارای مهمتری نداریم؟ هیچ سوال دیگه ای توی ذهنمون نیست؟فقط تشنه ی س.ک.س هستیم؟ تازه تشنگی ای که هیچوقت سیراب نمیشه.هیچ ایده ی دیگه ای هیچ مشغولیت دیگه ای وجود نداره؟ درسته که اینجا محلی برای طرح کردن این مسایله ولی من با خوندن چند تا از پیام های دیگران مغزم تاول زد. آخه جوونای عزیز به جای ول ول گشتنو دوست بازی یه کم تنها باشید یه کم فکر کنید دو خط کتاب بخونید. دنیا فقط این دنیای کوچیکی نیست که ما برای خودمون ساختیم. ولی با وارد شدن به دنیای شخصی آدم ها این رو بهتر میتونم درک کنم چرا وضعیت مملکت ما اینجوریه؟ چرا انقدر دچار بحران های روانی جنسی اجتماعی هستیم؟ چرا انقدر از نظر فرهنگی فقیریم.هر روز هم بدتر از دیروز.

دوست عزیز من جواب متنی که شما نوشتید رو فقط با این یه جمله میدم: "انسان رو از هرچی منع کنی نسبت به اون چیز حریص تر میشه"ً (مسئله جنسی که جای خود داره)

بهار/23/تهران دوشنبه 14 شهریور 1390 ساعت 15:01

لطفا همه بخونید و نظرتون رو بگید.ممنونم
سلام.من یه دختر 23 سالم.از 17 سالگی دوست پسر داشتم.خیلی داستان ها حماقت ها شکست ها جدایی ها داشتم.الان حدود دو ساله که با کسی دوست نشدم.
دلیلش هم این بوده که دوزاریم تازه افتاده که پسرا کی ان و چی میخان.قبلش راحت دل می باختم و عاشق میشدم.رابطه های جدی ای که داشتم 3 تا بوده که با اونها سکس کامل هم داشتم.اما همونطور که گفتم الان دو ساله که چسبیدم به کارو زندگی و درسم و دیگه نیازی هم به این روابط ندارم.چیزی که الان آزارم میده روابط گذشتمه.اشتباهاتی که کردم.میترسم ازینکه آدمهایی که باهاشون بودم دوباره به یه شکلی باهاشون روبه رو بشم.یا یه جوری باعث دردسرم بشن.البته هیچ کدومشون آدم بدی نبودن.ورابطه ی من با اونها یا دوطرفه تموم شده یا از طرف خودم.نمیدونم این فکرایی که دارم توهمه یا واقعیت.اول اینکه احساس میکنم خیلی وقت و انرژیمو سر این چیزها تلف کردم وبدتر ازون دیگه پسرا برام هیچ جذابیتی ندارن و روابطم با اونها فقط دوستی های جمعی یا روابط کاری شده.واصلا دیگه نمیتونم با کسی وارد یه رابطه عاطفی بشم.فوق العاده نسبت به اونها بدبین و شکاک و بی اعتماد هستم.میدونم این موضوع بده ولی چندان آزارم نمیده چون خیلی چیزها و اهداف دیگری برای زندگی کردن و از زندگی لذت بردن دارم.چیزی که برام آزار دهندس پیشینه و کارنامه ایه که از خودم پیش خودم و دیگران به جا گذاشتم.من دختر مغرور،با ادب و سنگینی هستم.به دیگران احترام میزارم و ابدا تحمل هیچ بی احترامی رو نسبت به خودم ندارم حساس و زودرنجم و از دیگران توقع دارم اینرو درک کنن.مثلا وقتی توی خیابون کسی بهم متلکی میگه واقعا اعصابم خرد میشه گاهی جواب تندی میدم.و واقعا تا چند دقیقه حالم بد میشه.ولی چیزی که همیشه در مورد گذشته آزار دهندس اینه که من با این خانواده با این موقعیت ،با کسانی خیلی خیلی پایینتر از خودم دوستی داشتم البته روابط جدی ای که داشتم با آدم های خوبی بود و هم سطحم بودند ولی در مورد بقیه دوستانم خیلی اشتباها کردم خیلی جاها رفتم که نباید میرفتم خیلی کارها کردم که نباید میکردم.اجازه دادم با من طوری برخورد بشه که واقعا خیلی خیلی از شأن من پایینتر بوده.از تصویری که توی ذهن دوستای قبلیم باقی گذاشتم واقعا متنفرم. کار و حرفه ی من طوریه که در آینده ممکنه آدم معروفی حداقل توی جمع حرفه ای خودم بشم و ازینکه این پیشینه و گذشته رو با کسانی داشتم خیلی ناراحتم.و نگرانم از حرفها و قضاوتهایی که در آینده ممکنه در موردم بکنند یا آدم هایی که چیزهایی ازم میدونند و بعضا هم ممکنه دوستان مشترک زیادی داشته باشم که مثلا چند نفر که همدیگر رو میشناسند باشند که من رو هم بشناسن.نمیدونم شاید دارم این موضوع را بیخودی بزرگش میکنم ولی به طرز بیمارگونه ای احساس میکنم خیلی زیر ذره بینم و احساس نا امنی میکنم.نظرتون در مورد وضعیت من چیه؟ انقدر با خودم نشستم و فکر کردم که فکر میکنم خیلی از واقعیت دور شدم.به نظرتون فکرایی که میکنم چقدرحقیقت داره؟ به نظرتون من باید احساس پشیمونی کنم؟ یا اینکه بهش فکر نکنم؟ به نظرتون یه همچین دختری با این موقعیت چه جایگاهی توی ایران داره؟ درضمن من در زمینه کاری ام موفق هستم. دو زبان خارجی بلدم و از نظر مالی و خانوادگی موقعیت مناسبی دارم. توی خانواده ام هیچ کس مثل من نبوده. همه اونها سر به راه و معمولی بودند و مثل همه زندگی خوبی هم دارند.ازین جهت هم کمی ناراحتم. نظرتون رو برام بنویسید لطفا

نظر من اینه که شما این قضیه رو زیادی بزرگ کردی برای خودت

خب اگر با دوستت کار بدی کردید خب اونم انجاش داده! بنابراین نمیاد با کسی در این مورد صحبت کنه! برای خودش هم بد میشه! پس خیالت راحت باشه با توجه به اینکه گفتی آدمایی که باهاشون رابطه داشتی پسرهای خوبی بودن، این احتمال کمه که بخوان هم تورو خراب کنن هم خودشونو!

میگی قراره معروف بشی توی حرفه ی خودت! اصلا من برات معروف توی کل ایران رو مثال میزنم! شما فک میکنی این ورزشکارای معروفمون یا بازیگران معروف تاحالا رابطه نداشتن با کسی؟ نمیخوام بگم همشون رابطه خارج از عرف داشتن. اما خب تعدادشون کم نبوده! آیا اون رابطه هاشون لو رفته؟ یا کسی حرفی زده در موردش؟ از بین میلیون ها اتفاق اینجوری یکیش مثل رابطه زهرا امیرابراهیمی لو میره اونم به خاطر اینکه فیلم گرفته بودن! وگرنه خیلی از این چیزا هست که اگه آمارش در بیاد مخت سوت میکشه ، ولی تاحالا که کسی سر از کار آدمای معروف ایرانی در نیاورده. شما هم زیاد ذهنت رو مشغول نکن

در واقع خودت هم نوشتی که به طرز بیمارگونه ای این احساس رو داری. واقعا هم همینطوره. اینم یه جور بیماریه. وسواس نسبت به روابط گذشته و ترس از لو رفتنشون در آینده. ولی اینو بدون که خیلی به ندرت پیش میاد کسی که خودش هم یه طرف این قضیه بوده بیاد در این مورد حرفی بزنه...

پیشنهاد من اینه که همین مسیری رو که در پیش گرفتی و به نظر خودت درست هم هست ادامه بده. قطعا کسی نمیتونه به این راحتی شما رو از مسیرت منحرف کنه. سعی کن کمتر ذهنت رو درگیر مسائل حاشیه ای بکنی

سارا 20 گیلان شنبه 19 شهریور 1390 ساعت 18:15

سلام من با بی افم س نداشتیم ولی اون دوست داره داشته باشیم من میترسم لطفا کمکم کنید

اگر قصد دارید هم آغوشی کنید سعی کنید با کسی باشه که 3 فاکتور داشته باشه: 1-از نظر اخلاقی موجه باشه 2-قابل اعتماد و اطمینان باشه 3-دوسش داشته باشید

لزوما هرکسی که اسم بی افتون رو یدک میکشه لایق هم آغوشی با شما نیست

یاس/۱۷/اهواز یکشنبه 20 شهریور 1390 ساعت 12:26

سلام
من یه پسر دایی دارم که خیلی خوشتیپه من خیلی اونو دوست دارم برام عجیبه چون تا سن۱۴سالگی هیچ حسی بهش نداشتم اما تازه اینجوری شدم یعنی ۳ماهه.همه ی فکرم شده اون و مادر من و مادر اون از همه ی زن های فامیل باهم صمیمی ترن و به همین خاطر ما به خاطر مادرامون هم دیگه رو مدام میبینیم مثلا وقتی مامانش میخواد بره خرید با مامان من میره و مامانم میگه تو هم باید بیای و پسرداییم(محمد)هم باهاشون میاد خلاصه با اینکه خونه هامون از هم خیلی دوره اما هفته ای۱۲بار اونا رو میبینیم.من قبلا کاملا متنفر بودم برم خونشون چون اونا فقط سه تا پسر داشتن و من دوست داشتم جایی برم که هیچ دختری نباشه و حتی ۲ یا ۳ بار هم تو روی داییم گفتم که حوصله نداشتم بیام و از این حرفا.حالا عاشقش شدم اما عجیبه چون اون نصف روزا باهم خیلی مهربونه و شوخی میکنه که قیافش به عاشقا میخوره اما نصف روزا اصلا تحویلم نمیگیره واقعا نمیدونم احساسش به من چیه؟آخه اگه اون به چشم یه دختر عمه ی ساده به من نگاه میکرد که اون قدر با من صمیمی نبود اون بهم زنگ میزنه اما حرف نمیزنه منم میدونم این شماره ی اونه اما به روش نمیارم اما نمیدونم دلیل اون عصبانیتش توی نصف روزا چیه؟؟تازه مدام می خواد منو سر کار بزاره و باهام شوخی کنه و بعضی اوقات کفرم رو در میاره و پاک یادم میره که چقدر دوسش دارم.
به نظرت اون عاشقمه یا نه؟
اگه عاشقمه باید باهاش چی کار کنم؟
البته من خیلی هم عاشقش نیستم شاید یکم اغراق کرده باشم .بهتره بگم از اون خوشم میاد چون اگه عاشقش بودم تمام مدت بهش فکر میکردم اما من فقط بعضی وقتا بهش فکر میکنم.همین ممنون که بهم گوش دادی راستش تو اولین نفری هستی که این قضیه رو بهش میگم و باید اضافه کنم که محمد خیلی خیلی مغروره و اینم بگم که محمد ۸۰٪ مغروره و من ۵۰٪مغرورم و زیاد و اصلا دوست ندارم به کسی ابراز علاقه کنم و فکر میکنم که عشق برای من یه مقدار زوده ولی چون محمد پسرداییمه و من مدام باید ببینمش نمی خوام بینمون سوء تفاهمی پیش بیاد ممنون منصور جان.

مطمئنی از نظر روانی سالمه؟

چند سالشه؟

نفیسه 23 تهران پنج‌شنبه 24 شهریور 1390 ساعت 20:00

سلام حدود یک سال بیش با یه بسر شیرازی آشنا شدم از اولم میگفت واسه ازدواج میخوام باهات باشم فقط باید سربازیش تموم شه و ما هم هیچ مشکلی نداریم هیچ سکسی هم ازم نمیخواد جفتمون هم عاشق همیم فقط میخواستم بدونم راه دورمون مشکل ایجاد نمیکنه؟یا چجوری به خوانوادم معرفیش کنم؟ممنون آقا منصور

سلام. اون پسر چند سالشه؟

کجا و چجوری باهم آشنا شدید؟ برای چی تورو برای ازدواج انتخاب کرده؟ ملاکش چیه؟ یعنی در شما چی دیده که توی دخترای همشهری خودش ندیده؟

ازدواج دو نفر از دو شهر مختلف که مشکلات خاص خودش رو داره. هرچقدر مسیر دورتر باشه مشکلات ممکنه بیشتر بشن

خب جواب سوال های من رو بده تا من بگم چجوری به خانواده ات معرفیش کنی

میترا ۳۰ تهران سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 11:04

سلام.روزتون شاد.
اومده بودم داستانهاتونو بخونم داغ دل خودم تازه شد.میدونید، میشه از داستان های هم درس بگیریم.کمی که با دقت ماجراهای همدیگرو دنبال کنیم می بینیم که توش پر از درسه و از همه مهمتر وقتی مشکل دیگری و می فهمیم خدارو شکر می کنیم که مشکل ما اینقدر بزرگ نیست.برای من هیچ کدوم از این اتفاقات رخ نداده (خیلی هم خوی نیست).خیلی جذاب نیست ولی یه ذرشو براتون می گم : از بس که سرم تو درس و کار و رفت و آمد بین محل کارم و منزل بوده اصلا نفهمیدم چجوری شدم 30 ساله.من و فرستادن خارج از ایران برای تحصیل(وقتی با معدل 20 دیپلم ریاضی گرفتم) چون خیلی تیزهوش بودم ولی وسط درسم فهمیدم که شرایط مالی مساعد نیست و باید برگردم.3 سال مونده بود که بشم متخصص اطفال که اومدم ایران.کلی دوندگی کردم وزارت... گفتند اگه دانشگاه قبول بشم تازه میگن چند واحدمو قبول می کنن.اوضاع مالی خرابتر از این بود که بخوام برم دانشگاه آزاد و هیچی به هیچی.رفتم با کلی رشوه و عشوه با مدرک کالجم شدم مترجم.افتادم دنبال کار و خدا برام خواست و استخدام شدم 24 ساعته.اومدنم تو شرکت با خودمه رفتنم با خدا.دیگه نه دوستی و نه تفریحی و نه ... چه برسه به دوست پسر.البته از نظر مراتب شغلی خیلی راضی هستم الآن سمتم خیلی فرق کرده ولی پزشک نشدم.خیلی هم خواستگار دارم و داشتم.داستان من از اینجا شروع شد که نمی دونستم عشق یعنی چی؟معیار ازدواج کیلویی چند؟
فقط نماز خون باشه حالا و حرام سرش بشه آقا چشم ناپاک نداشته باشه و فقط و فقط همین.همین هم شد و یه بچه شهر... سر و کلش تو زندگی من باز شد و 2 هفته ای شد نامزدم.به 3 ماه نکشید که بوی جدایی رابطه ی ما رو پر کرد و اتفاق افتاد.بگذریم که سطح فرهنگامون یکی نبود و چه مشکلاتی داشت(اگه براتون جالب بود بدونید، براتون می گم) بازم از عشق خبری نبود.از این به بعد هر بار برای ما خواستگار اومد اولین سوالش بعد از اینکه از این موضوع باخبر شد این بود که رابطتون چقدر بود و...؟همشون اینو می پرسن ولی اکثرشون مجرد نبودند.
یعنی بازم از عشق خبری نیست.
از هر کس که منو می بینه سراغمو بگیرید با یه حسرتی جوابتونو می ده که فکر می کنید اشتباه اسم سیندرلارو اوردین.
چند وقته دیگه دارم احساس تنهایی می کنم. بعد از این همه مطالعه و ادعا نمی دونم عاشقی چه حسی.یا چی می شه که آدم دلش می خواد کسی نوازشش کنه و ...
خوب، حالا با چه معیاری باید از بین خواستگاراها انتخاب کنم؟
معیارهای قبلی که خیلی جواب نداد.
نمی فهمم وقتی یکی بهم می گه عاشقتم یا دوستت دارم.نمی تونم لمسش کنم.از نظر من اگه کسیو دوست داشته باشیم باید بهش احترام بزاریم(مثل رفتار با مامان و بابام) یا کمکش کنی و خدمات بدی (مثل رفتار با فرزند).
حالا داستان من و بزارید پیش شیطنتای دوران نوجونوی و دانشگاه خودتون.
شماها با چه دیدی تو این اوضاع نابسامانی همسر انتخاب می کنید و من با چه دیدی (با این توجه که اصلا دیدی ندارم)
دلم نمی خواست تجربه دوستی یا سکس داشته باشم ولی اگر هم می داشتم ازش به عنوان یه درس استفاده می کردم.
با دوست پسراتون هر رفتاری کردید و هر نتیجه ای که گرفتید فقط و فقط به عنوان تجربه ازش استفاده کنیدونه افسوس بخورید نه بترسید نه بهش فکر کنید.به جاش از نکات مهمش استفاده کنید.
با آقای منصور خیلی آشنا نیستم ولی دوش گرم که همتونو درست راهنمایی می کنه.مهمترین کارش اینه که ما همدیگرو هم راهنمایی می کنیم که بازم دمش گرم.
اینجارو خیلی دوست دارم.
خیلی دختر مذهبی نیستم ولی می دونم تو هر دین و آیین و سطح مذهبی که باشیم اگه برای همدیگه دعا کنیم تاثیرش خیلی بیشتر.

ممنون از نوشته ی شما. یه چیزی از نوشته ی شما در مورد خودتون متوجه شدم و خیلی کوتاه عرض کنم که به نظر من شما اگر واقع بینانه تر به مسائل نگاه کنید شانس موفقیتتون بیشتر میشه

عاشق/21/گرگان سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:22

سلام
من 14 سالم بود که به اجبار خانواده ازدواج کردم.سر شش سال دیگه نتونستیم همو تحمل کنیم جدا شدیم.من خیلی احساساتیم ولی هیچوقت عاشق نشده بودم تا این که چند ماه بعد جدایی یکی از دوستام یک نفر رو باهام اشنا کرد واسه ازدواج به هفته نکشید اومد خاستگاری ولی به خاطر مخالفت خانواده جواب رد دادم البته ناگفته نماند خودم هم همچین ازش خوشم نیومده بود.زنگ زد و گفت اگه تو شوهر کنی منم شوهر میکنم نمیتونم ببخشمت.من که کار اشتباهی نکرده بودم فقط قرار ازدواج گذاشته بودیم که نشد.البته یه جورایی امروز دارم درکش میکنم!
خلاصه چند وقت بعد یه شماره نا آشنا بهم اس داد که چرا داییم رو ازار دادی؟گفتم شما گفت خواهر زاده همون خواستگارت.چند باری براش توضیح دادم تا قانع شد به بهانه اموزش زبان بهم اس میداد به خودم گفتم این بچه رو نگا میخواد منو خر کنه!اخه گاهی از احساسو عشقو این حرفا حرف میزد.چند وقت گذشت دیدم چقدر خسته است چقدر بیمار چقدر تنها چقدر عاشق البته نه عاشق من.عاشق کسی که دیگه رفته بود دنبال زندگیش.اولش از همین خستگیاش خوشم اومد بعد هم که حرف ازدواج زد.گفتم ببین اگه میخوای دلمو ببریو بعد بشکنی اینو بگم که دل من تیکه تیکه است جایی واسه شکسته دیگه نیست گفت نه خیالت راحت خانوادم رو هم راضی میکنم.ای دریغ که بهش علاقه ÷یدا کردمو یه ماه نشده زنگ زدو گفت شناسنامتو وردار بیا گفتم چی شده گفت با خانواده سر ازدواج با من بعثش شده و زده بیرون و همین امروز میخواد عقدم کنه.من که میدونستم مادرش مشکل قلبی داره گفتم اگه بر نگرده خونه و واسه مادرش اتفاقی بیفته هیچوقت نمیبخشمش.برگشتش همانا و جدایی ما همانا چون گفتم حالا که قرار نیست ازدواج کنیم خداحافظ.بعد یک ماه اس داد بیا ÷نهانی با هم باشیم و من که هنوز نمیتونستم فراموشش کنم گفتم باشه ولی این بار از بوسیدنو در اغوش کشیدن به س رسیدیم یعنی خودم راضی شدم اون هم خوشحال شد.بگو مگو همیشه بینمون بود سر اینکه کی ازدواج کنیم ولی این بار اون دیگه اسرار نداشتو گاهی تا چند روز قهر منو تحمل میکرد ولی حرفی نمیزد که اره یا نه میگفت من اونی رو که عاشقش بودم فکر میکردم مال منه ولی خدا ازم گرفت چه طور وقتی از اینده خبر ندارم بهت قول بدم شاید فردا مردم.ای دریغ از عشق من که روز به روز بیشتر میشد و ای وای از اون که روز به روز بی علاقه تر.چند بار خداحافظی کردیمو هر بار یکیمون عذر خواستو برگشتیم.ناگفته نماند که س هم مارو بیشتر به هم وابسته کرد.روزی که خبرم رو نگیره اشک امانم رو میبره دل بی تاب میشه تا صداشو نشنوم اروم نمیشم.سیگار میکشه مشروب گاهی میخوره گاهی هم هوسش دردسر ساز میشه چون نمیتونه خودشو کنترل کنه.با خانوادش اکثرا مشکل داره.خیلی ولخرجه البته نه برای من بیشتر واسه لباسو تفریح با دوستاشو شارز.چند شب پیش مست کرده بود رفته بود خونه فرداش قرار بود بیاد همو ببینیم ولی نیومد منم قهر کردمو اون فکر کرد چون نمیاد قهرم ولی من میخواستم نشون بدم چقدر از مست کردنش بدم اومده.جونم به لبم رسیده همیشه غمگینه نمیتونه عشقشو فراموش کنه دوس دارم مرهمش باشم ولی یک ساله هنوز تغییری نکرده دوس دارم نماز بخونه سیگار نکشه ولخرجی نکنه به فکر ایندش باشه ولی فایده ندارد.شاید طرز برخورد من درست نیست.شاید!از دیروز که بخاطر مست کردنش قهرم هنوز سر سنگینه باهام.منم اخه کلی اس دادمو ازش خداحافظی کردم تنها جوابی که ازش شنیدم این بود که کفرمو در نیار تو که میدونی قهرت فایده نداره دوباره خودت برمیگردی الان حوصله ندارم.تصمیم گرفتم دیگه باهاش حرف نزنم.ولی ارومو قرار ندارم.کاش یکی بگه باید چکار دارم شک دارم به احساسش شک دارم که باهم اینده ای داشته باشیم یا نه.ولی هر چی بود کنار هم به ارامش میرسیدیم اگه بهونه گیریایه من نبود اگه لیست بلند بالای دوست دختراش نبود البته تازگیا دیگه کسی غیر من تو زندگیش دیده نمیشه.چکار کنم با توجه به این که معلوم نیست بهم برسیم یا نه اخه اگه قرار نیست برسیم الن ازش جدا شم راحترم ولی اون همیشه میگه صبر کن همیشه میگه قول قطعی نمیدم.چکاااااااااااااااااااار کنم یه کمک واقعی میخوام؟

عاشق/21/گرگان سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 16:30

راستی تو رو خدا زود جواب بدین.در مورد خوصوصیاتش که منو جلب کرد هم بگم که فکرمو میخونه بیشتر اوقات هر چی بخوام بگم قبلش خودش میفهمه.خیلی مهربونه و اغوشش مثل بهار سبزو خنک مثل کنار ساحل ارام و نوازشش خواب رو مهمان چشمانم میکنه.حسوده و زود عصبانی میشه و احساس میکنم اگه با اون ازدواج نکنم با هیچ کس دیگه نمیتونم یک سال ازم بزرگتره همون طور که میدونید من مطلقه م ولی اون مجرد و فرزند اخر.بازم ممنون میشم اگه زود جواب بدید.

خب اگه نظر منو بخوای که احتمال کمی میدم آخرش باهات ازدواج کنه. خودت داری میگی که هوسبازه. لیست دوس دختر داره. مست هم که میکنه. خب این وسط یکی کم بود که نیاز جنسیش رو برآورده کنه که اونم بالاخره جور شد. حالا شما توی دام عاشقی گرفتار شدی. یعنی اون شما رو توی این دام گرفتار کرد. شاید این تعریف هایی هم که ازش میکنی اغراق آمیز باشه. چون عاشق ها معمولا خصوصیات بد عشقشون هم به چشم خوب میبینن

چیزی که من از نوشته ات فهمیدم این بود که ایشون از اول نیتش خیر نبود! اینکه دست و پا بزنی به یه نفر برسی و باهم هرجور شده رابطه داشته باشید(حالا عاقبت چی بشه بتونی طرف رو خوشبخت کنی یا نه یا اینکه فقط به فکر حال خودت باشی) درست نیست. باید قبل از هرکاری خوب راجع بهش فکر کرد.

اما شما الان از ما میخوای که راهنماییت کنیم که چیکار کنی. به نظرم اگر باهاش خوشی که به همین خوشی ادامه بده و به سرانجامش فکر نکن که آیا ازدواج میکنید یا نه. چون همین افکار باعث تشویش ذهنت میشه. آینده رو به این راحتی نمیشه پیش بینی کرد. مخصوصا همچین آدم بی فکری بعید میدونم بتونه قولی راجع به آینده بده و بهش عمل کنه. اگر میتونی ازش جدا شو و دنبال یه زندگی جدید باش. اگر نه که از همین روزهای فعلی زندگیت لذت ببر. البته سنت هم زیاد نیس. خیلی فرصت داری توی زندگیت. ولی با توجه به اینکه مطلقه هستی شاید باز هم اگر تنها بشی اکثرا آدم هایی که نیت خیر ندارن جلوی راهت سبز بشن

عاشق/21/گرگان چهارشنبه 6 مهر 1390 ساعت 17:22

سلام از جوابتون ممنون.
شاید من نتونستم خیلی درست صفات اون رو براتون توصیف کنم.
آخه اون طور هم که شما برداشت کردین نیست شاید هم باشه و من نمیبینم ولی میخوام بگم دوس دارم کمکش کنم ولی نمیدونم چه طوری حتی اگه ازدواج نکنیم.نمیدونم چه طور جلوی هوس بازیش رو بگیرم چه طور کمک کنم تا به فکر خانواده و اینده اش باشه و رفیقای بدش رو بزاره کنار کارای بد رو بزاره کنار به تحصیلش ادامه بده.چکار کنم تا درد عشقش کم بشه و بخاطر اروم کردن فکرش خودش رو به این درو اون در نزنه.اکثر اوقات اهنگ غمگین گوش میده و گریه میکنه.یا میره کنار رودخانه تنهایی یا با دوستاش سیگار میکشه.اون ادم خوبیه فقط گرفتار...نمیدونم اسمش رو چی بزارم شاید خیلی بی فکرو نا امید.هر چند وقت یک بار میگه بیا گناهو بزاریم کنار ولی باز نمیتونه.وقتی پیشم میاد موقع رفتن میگه میدونم من مستحق مرگم منو ببخش.میگم نه این حرفو نزن من دوست دارم.خلاصه این طوریه.از دیروز امروز حالم بهتره چون امروز باهاش حرف زدم و گفت چون اخلاقت رو میدونستم وقتی داشتی بخاطر مست کردنم با عصبانیت اس میدادی سکوت کردم.میگه منو یک جور خاص دوست داره. دیشب با خانوادم نشستم صحبت کردم گفتم عشقم رو دوسش دارم ولی فکر نکنم بتونه خانوادش رو راضی کنه باهم ازدواج کنیم به خاطر همین بهم فرصت بدید تا درست فکر کنم.آخه یه خاستگار خوب دارم که خانوادم پسندیدنش .حالا با این توضیحاتم اگه باز هم اقا منصور میتونید بهتر راهنماییم کنید خوشحال میشم.تو این دوره زمونه که ادم به سایشم نمیتونه اعتماد کنه این دنیای مجازی امید خوبی شده.بازم ممنون.

خب اول باید ببینیم شما بیشتر به فکر آینده خودت هستی یا اون؟ اینجور که گفتی ظاهرا بیشتر به فکر اونی!

به نظر من اگر به فکر اون هستی که هیچ. همین راهی که میخوای بری رو ادامه بده. اما اگه به فکر آینده خودت هستی به این خواستگار جدیدت فکر کن. شاید بتونه آینده بهتری برات رقم بزنه

به فکر تغییر دادن اخلاق و رفتار و خصوصیات دیگران نباش. کار راحتی نیست. دیگه این دوره زمونه جای احساسی تصمیم گرفتن نیست. باید منطقی و عاقلانه تصمیم گرفت

عاشق/21/گرگان شنبه 9 مهر 1390 ساعت 08:03

دوباره سلام
واقعا از این که وقت میزارید و به درد و دلم گوش دادید و راهنماییم کردید ممنون.
من به فکر هر دومون هستم.به خودم میگم تا مثلا 26 سالگی وقت زیاده شاید موقعیت ازدواج با موقعیت بهتر بازم پیش بیاد.خیلی دوس دارم مادر بودن رو تجربه کنم اگر هم خیلی اسرار دارم که زودتر ازدواج کنم به همین دلیله که اگه این دلیل نبود علاقه ای به ازدواج نداشتم.و البته نیز اونم به صورت شرعی و حلال.
خلاصه با یکی دو روز فکر کردن من توانایی تصمیم گرفتن ندارم به حرفاتون بیشتر فکر میکنم.و اگه ازم خسته نشده باشید دوس دارم گاهی بیامو از اوضاع زندگیم بگم و عاقبتم.میخوام به قول شما عاقلانه و منطقی تصمیم بگیرم.ولی نمی تونم در مورد اینده عشقم هم بی خیال باشم بلاخره که تا 3 یا 4 سال دیگه مشخص میشه که میخواد چه نوع زندگی رو انتخاب کنه حتی اگه من زن زندگیش نشدم خوشحال میشم ببینم زندگیش رو به پیشرفته و این جوری یه حریف میشه واسه من تا واسه خوشبختی و کم نیاوردن از اون من هم تلاش کنم.

همه دخترا دوس دارن مادر بشن. ولی نباید نسنجیده عمل کرد که بعد پشیمون شد. اگر تحمل و صبرت زیاده خب میتونی منتظر بمونی ببینی تا 3-4 سال دیگه اوضاع چجوری پیش میره. بعد تصمیم بگیری

آذر محبتی یکشنبه 10 مهر 1390 ساعت 15:22

سلام

پسر داییم می یاد خونه ما دائما خودشو به من می چسبونه یا چیزشو به من نشون میده منم نمی دونم چیکار کنم

ننوشتی از این کارش خوشت میاد یا نه. اگه خوشت نمیاد بهش بگو یه بار دیگه این کارو بکنی به مادرم میگم تا به مادرت بگه.

اگه باز تکرار کرد بیا اینجا تا راه حل دیگه ای پیدا کنیم

سحر/۲۶/تهران پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 17:15

من عاشق استاد زبانم شدم هیچی ازش نمی دونم و خیلی هم مغرور م و نمی تونم فراموشش کنم می گین چی کار کنم

اینکه بعضی از دخترا عاشق استاداشون میشن چیز عجیبی نیس. معمولا اتفاق میفته

شما مطمئنی استادت مجرد هست؟ مطمئنی نامزد یا جی اف نداره؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد