محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید (۲)

سلام  

 

صفحه اول با 200 کامنت پر شد و این صفحه دوم این موضوع هست! 

آدرس صفحه اول اینه: 

 

http://mansourghiyamat.blogsky.com/Comments.bs?PostID=27

  

------------------ 

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 440 + ارسال نظر
ناشناس - ولی از بچه های وبلاگ یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 14:10

به نظر من دخترهای ایرانی خیلی ساده و مهربون هستن .( نه اینکه پسرها نباشن . من چون پسر نبودم نمی دونم .) واسه همین زود گول می خورن . در هر صورت عزیزهای من شاید حرف من ربطی به بحث های بالا نداشته باشه. ولی ازدواج مرگ عشق هست . باور کنید من این رو از چندین و چند نفر شنیدم . به همتون نصیحت می کنم ازدواج سنتی داشته باشید. واقعا اون عشق بعد از ازدواج به وجود میاد . چون از طرف توقعی نداری و فقط خوبی هاشو می بینی . ولی وقتی عاشق هستی از طرف انتظارت می ره بالا . بعد از ازدواج انتظارات خیالی تو رو نمی تونه برآورده کنه و دعوا و مرافعه ها شروع می شه . ... یه روزی بزرگ ترین آرزوم رسیدن به عشقم بود. ولی الان بزرگترین آرزوم اینه که بره چند روز مسافرت تا من تنها باشم . ازش دور باشم . هیچوقت فکر نمی کردم یه روزی به اینجا برسم . این تجربه من نیست . خیلی ها این حرف ها رو به من گفتن . افسرده شدم . دلم می خواد به همه دخترهای ساده ایرانی بگم موقع ازدواج چشماشون رو رو ی همه چیز نبندن. قبل از ازدواج به من گفت نمی خواد بری دکتر من بهت اطمینان دارم . چندشب پیش که دعوامون شد گفت تو دختر نبودی . اگه قهر کنی بری خونه بابات من بهش می گم . تو رو خدا می بینی ؟ چطور از خدا نمی ترسه ؟ و من که هیچ مدرکی ندارم که بکارت خودم رو ثابت کنم اینهمه تحقیر رو تحمل کردم تا نره به بابام چیزی بگه و اون هم تحقیر بشه . ما زن ها به جرم زن بودم همیشه متهم هستیم . حتی منت کشی های بعدش هم دیگه برام ارزش نداره . آدمی بود که پای تلفن 1 ساعت برام گریه می کرد که چرا تو خواستگار برات اومده . ...................( منصور عزیز خیلی از مسائل رو داری راحت می نویسی . یه ذره سانسور داشته باش )

سحر/20/شیراز یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 19:02

واااااوووو....

اینجا چه خبره؟

منصور به نظر من این صفحه رو جمش کن تا کار دست خودت و وبلاگت ندادی.

مارو آواره نکن.

مرمرجان ۱۹ دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 02:13

سلام منصور منم می خوام قصه ی عشقم و بگم
من به یه نفر دوست شدم که خیلی خیلی ازم دور بود به هر حال عاشق هم شدیم و روز ی که تصمیم گرفتیم در مورد آیندمون حرف بزنیم بابام زد پسررو درب و داغون کرد در اصل غرورش شکست و خانوادم به هیچ وجه قبول نمی کنن ینی بابام قبول نمی کنه ما اواخر سال ۸۶ باهم دوست شدیم تا همین روز ولنتاین که از هم جدا شدیم نه به طور رسمی همون قهر و آشتی های همیشگی و همیشه بعد از هشت روز با هم آشتی می کردیم ولی دیگه نمی دونم چی کار کنم تو روی داداشام و خواهر که هر دفعه ازم می پرسن هنوزم بش فک می کنی و من هر دفعه دروغ می گم ولی اون و خیلی دوس دارم می دونم که به هم نمی رسیم و این هر دومون و ازار می ده من خودم کلی غصه دارم اونم هر دفعه یا می خواد خودشو بکشه یا می خواد بابامو بکشه نمی دونم چی کار کنم
خسته شدم بس که به همه چی تظاهر کردم همش موج منفی می ده و با حرف زدن با من خودشو عذاب می ده دلم نمیاد ولش کنم ولی نمی خوام ناراحتش کنم خودت بگو راستی اخلاقش خیلی مثه تو و صداش ولی خیلی نازک نارنجیه
زود عصبانی میشه و می خواد که خودشو بکشه تمام دستاش جای تیغ بریدگیه تا حالا چند بار از دستم عصبی شده و گوشیاشو خورد کرده بعضی وقتا هم دیگه خودزنی و اینا میکنه بعضی وقتا هم خیلی کارا
نمیدونم چی کار کنم وقتی اون صحنه هایی که بابام می زدش و بهش فحش می داد یادم میاد از همه زندگیم سیر میشم
وقتی ازش دفاع می کردم بابام دسشو بلند کرد که من و بزنه که اون دس بابام و گرفت بابامم با دست خودش کوبید تو دماغش
خون همه ی دستو صورتشو پوشیده بود
فردا هم هشت روز میشه
چی کار کنم
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

وقتی میبینی همچین بابای شاخی داری یکم کوتاه بیا خوب

یکم زوده برای عاشق شدن و فکر ازدواج و این چیزا. ۱۷ سالگی عاشق شدی؟

تاحدودی میشه به بابات حق داد! البته به خاطر مخالفتش! نه اینکه به خاطر کتک کاری هاش!

شیرین قم دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 10:48

ناشناس - ولی از بچه های وبلاگ -من بازهم میگم همه ی پسرامثل هم نیستن من هم خیلی هارومیشناسم که ازدواج مدرن داشتن وقبل ازازدواج باهم دوست بودن والان بعدازازدواج هم که 5 یا6 سال ازازدواجشون میگذره خوشبختن وتفاهم دارن شایدهمسرشما به خاطرهوس باهاتون ازدواج کرده والان ازتون سیر شده یابرعکس البته معذرت میخام که اینطوری حرف زدم ولی مجبورم بگم راستی یه چیزدیگه شماکه میگیدازدواج سنتی خوبه مثلا ماتوازدواج سنتی به خواستگارمون چه طوری بگیم که درموردروابط زناشویی وجنسی سردمزاجه یاگرم مزاجه ؟ مثلا من که گرم مزاجم میخام همسرم هم گرم مزاج باشه تو ی این مورد وگرنه دراینده درزندگی مشترکمون به مشکل اساسی برمی خوریم الان بعضی ازطلاق ها به خاطرهمین سردمزاج بودن یکی ازطرفین به خیانت یاطلاق منجرمیشه واینم بگم توازدواج سنتی اگه مابه خواستگارمون بگیم که مثلا من تورابطه ی جنسی گرم مزاجم وخیلی سکس باهمسررودوست دارم اون خواستگار که اغلبشون بی جنبه اندچون خواستگاری سنتی بوده برداشت بدی میکنند وپیش خودشون میگن دختره چه قدرپرروه وجلفه ومیرن به همه ی اشناها وهمسایه هامیگن وابروی دختررومیبرن منصورخواهش میکنم نظرمو ثبت کن چون اینایی که من گفتم واقعیته

نگار * 19 * تهران دوشنبه 3 اسفند 1388 ساعت 11:04

سلام

وای ناشناس دلم ریش شد

ینی اخه چی جوری ممکنه؟

عجب حرفی زده قلب ادمو میسوزونه

واقعا براش متاسفم

ینی یه آدم انقد میتونه تغییر کنه؟؟؟؟؟؟؟؟


چرا؟

خدایا خودت...

ناشناس - ولی از بچه های وبلاگ سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 16:29

به نظر من نظر هر کسی قابل احترام هست . ولی من خواستم برای دخترهای این وبلاگ که باهاشون احساس دوستی می کنم از تجربه خودم بگم . نه شوهرم منو دوست داشت . هنوزم دوست داره .منم گفتم همه مردها عین هم نیستن . ولی وقتی عصبانی شد و تو عصبانیت چنین حرفی رو زد من دنیا رو سرم خراب شد. منظورم اینه که نمی شه به آدم ها اطمینان کرد . فکر می کنی طرف خیلی خوب هست و بعد از ازدواج هم همون طور می مونه ؟ نه ممکنه تغییر کنه . من می گم که انقدر باید عاقلانه رفتار کرد که تو این موقعیت ها گیر نکرد. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم داریم تو ایران زندگی می کنیم . نمی تونیم مثل شیرین از قم بگیم روشن فکر هستیم . بله من می گم روابط جنسی هر کس به خودش مربوطه . ولی اگه این حرف به گوش بابای بدبخت من برسه داغون می شه . من چرا باید باعث داغون شدن خانواده ام بشم ؟ با ندونم کاری ........... در هر صورت این تجربه در اختیار همه دوست های عزیزم باشه .همه تونو دوست دارم

منصور قیامت سه‌شنبه 4 اسفند 1388 ساعت 17:34

آخه تا کی باید به خاطر سیاست های غلط بعضی ها اینقدر بدبختی بکشیم؟ آخه مگه ۷۰ میلیون نفر شوخیه؟

شما واقعا نمیتونید تصور کنید ناآگاهی جنسی در جامعه ما چقدر گسترده هست..

شاید الان بگید اتفاقا برعکس. قبلنا ما ۲۰ سالمون بود اصلا از این چیزا سر در نمیاوردیم. اما الان بچه های مدرسه ای همه چی میدونن!!!

دقیقا اشتباه ما همینجاست!


فقط کافیه یکم عمیق تر فکر کنیم. صرف اینکه بیایم یه حرفی بزنیم و بشنویم و بریم کافی نیست. اگر واقعا میخوای صحت و سقم یه چیزی برات روشن تر بشه باید یکم عمیق تر بهش فکر کنی...


درسته بچه های مدرسه ای و راهنمایی و دبیرستانی خیلی چیزا میدونن! اما آیا اطلاعاتی که دارن درسته یا غلط؟

اطلاعاتی که اونا به دست میارن از طریق دوستاشون و فیلمای پورن و اینگونه موارد هست! ولی آیا واقعا میشه به این اطلاعات استناد کرد برای شروع رابطه جنسی(البته زناشویی) ؟

اطلاعات صحیح رو باید با مطالعه مقالات علمی به دست آورد. یا پای صحبت های افرادی که در این زمینه تجربیات و مطالعات خوبی داشتن و همچنین تحصیلکرده های این رشته نشست!


یه نکته ای هم بگم که ما باید یاد بگیریم در مورد چیزهایی که اطلاع درست نداریم اظهار نظر نکنیم. واقعا اینم خودش یه معضله! که طرف ۴-۵ تا سوال ازش میکنن! حالا دوتاشو فقط بلده و در موردش اطلاعات صحیح داره! ولی بقیه اش رو مطمئن نیس! اما به ضرس قاطع میشینه جواب ۴-۵ تا سوالت رو بهت میده!

حالا برفرض خوده من. یه وبلاگی در مورد مسائل جنسی و پیشگیری از بارداری و این مباحث دارم. خوب معمولا بازدیدکنندگان ماشالا به لطف اطلاع رسانی خوبی که در این زمینه در کشور ما میشه، همیشه کلی سوال بی پاسخ توی ذهنشون دارن!

سوالاشون رو به ایمیل من ارسال میکنن! بنده خداها فکر میکنن من به عنوان صاحب این وبلاگ، متخصصی دکتری چیزی هستم...

خوب من تا اونجا که در سوادم باشه و در مورد چیزی مطمئن باشم راهنماییشون میکنم و در بقیه موارد سوالشون رو فوروارد میکنم به ایمیل دوستم که پزشکه....

همین دیروز بود که ایمیلی از یه خانم متاهلی دریافت کردم که ظاهرا خیلی هم ملتهب و نگران بود و از من خواست جواب سوالش رو سریع ارسال کنم! شاید باورتون نشه اگر بگم سوالش چی بود!

با شوهرش سکس دهانی انجام داده بود و آب منی شوهر رو ناخواسته قورت داده بوده! به من میگفت به شدت نگرانم! میخوام بدونم به این خاطر یه موقع خدای نکرده باردار نشم؟! آخه پریودم عقب افتاده!!!!!!!!!


من واقعا از این ایمیل شوکه شدم! سوال های از این قبیل زیاد بوده! اما این دیگه آخرش بود!

دوستان، باور کنید پرسیدن این سوال از طرف یه زن متاهل یه فاجعسسسسس


این ها نتیجه ی سانسور بیش از حد توی کشورمون هست!

که واقعا اصلا هیچ توجیهی نداره! شما به من بگید فیلتر کردن کلمه کاندوم (که اصلی ترین عامل پیشگیری از بیماری ایدز و همچنین بارداری هست) در اینترنت چه توجیهی داره؟


یه آمار واقعا میشه گفت تکان‌دهنده ای دانشگاه علوم پزشکی از وضع روابط زناشویی در زوجین در شرف طلاق در شهر تهران گرفته که نشون میده بیش از 60 درصد علت طلاقشون به نارضایتی از مسائل جنسی بر میگرده. بخونید در مورد زنانی که این آمار ازشون گرفته شده:
بیش از ۶۷ درصد از این زنان تمایلی به برقراری رابطه جنسی با همسرانشان نداشته‌اند، ۶۳ درصد بعد از رابطه جنسی، احساس عصبانیت داشته‌ اند و ۷۱ درصد از آنها هیچ لذتی از رابطه خود با همسرشان نمی‌‌برده‌اند. همچنین مشخص شده است که نزدیک به ۷۰ درصد از این زنان هیچ احساس محبتی بعد از روابط جنسی در خود نمی‌دیده‌اند.


اینا همه برمیگرده به همون عدم آگاهی که اول کامنتم گفتم....

فاطی ۲۲ شمال پنج‌شنبه 6 اسفند 1388 ساعت 17:06

شیرین جون تو چرا فکر میکنی این دوست تافته جدا بافته هست
همه ی مردا سروته یه کرباسن
سعی از تجربیات تلخ دیگرا استفاده کنی نه اینکه خودت اونارو تجربه کنی
البته ایشالا که همطوری که تو میگی دوست داشته باشه اما آدم باید همیشه همهی
جوانبو بسنجه
این زمونه نمیشه به هیچی کی اعتماد کرد اونوقت تو چطور به ادمی که تو نت باهاش
آشنا شدی اعتماد میکنی اصلا یه بار امتحانش بکن ببین اگه کسی بهش پا بده اونم پایه هاست
یا نه ؟ عزیزم من خودمم یه عشق اینترنتی داشتم که خیلی چیزا که هیچ وقتم برنمیگرد به خاطر اون از دست دادم
خلاصه شیرین جون حواستو جمع کن که داری چیکار میکنی شاید چون ما هم سن خودتیم گوش کردن به حرفهای یکم واست غیرقابل قبول باشه اما عزیزم بدون که ما از یه راه رفته داریم صحبت میکنیم
و دوست نداریم یکی اشتباه مارو تکرار کنه
ولی بدون که اگه خدایی نکرده تیرت به سنگ خورد بدون اینکه چوب ندونم کاری خودتو میخوری

موفق باشی عزیزم

شیرین قم شنبه 8 اسفند 1388 ساعت 12:17

فاطی جون من هم قبلا زخم خوردم وشکست عشقی هم داشتم ولی معتقدم همه ی مردهامثل هم نیستند درضمن اگرهمه ی دختر طبق حرف شماکه گفتید همه ی مردا سروته یه کرباسن فکرمیکردن که تاالان هیچ دختری نبایدازدواج میکرد درضمنبچه ها ان قد به مردا رتوهین نکنید ناسلامتی نویسنده ی این وبلاگ هم یه مرده دیگه اقامنصور رومیگم

ناشناس - ولی از بچه های وبلاگ دوشنبه 10 اسفند 1388 ساعت 09:36

به نظر من همه دارن توی این قسمت نظرات خودشونو تحمیل می کنن . منصور اولش گفته از تجربیات تلخ خودمون بنویسیم تا برای دیگرون درس عبرت بشه . چرا می خواین بگین که شما دارین حتما درست می گید ؟ هر کس یه عقیده داره که واسه خودش محترمه . من در عجب هستم که این شیرین از قم چه اصراری داره بگه که همه دارن اشتباه می کنن و اون یکی داره درست می گه؟ حداقل اینجا این قانون رو بذاریم که هر کس حق اعمال نظر داره و نظرش درسته نه اینکه بخواهیم هم دیگر رو وتو کنیم . امیدوارم اگه یه روزی شیرین به یه مشکلی برخورد انقدر شجاعت داشته باشه که بیاد اعتراف کنه و بذاره دیگرون هم از تجربیاتش استفاده کنن.
موفق باشید .

شیرین قم سه‌شنبه 11 اسفند 1388 ساعت 07:33

واناشناس من نمیگم همه اشتباه میکنن ومن درست فکرمیکنم من میگم که همه اشتباه میکنندکه میگن پسراهمشون بدهستند پسرخوب هم وجود داره واین دلیل نمیشه که چون ازیه پسرضربه خوردیم بگیم پسراهمشون بدهستند دختربدهم داریم خیلی ازپسراهم ازدوست دخترشون ضربه خوردند وخیانت دیدند درضمن من خودم همکلاسیم یه دوست پسرداشت که دختره خونش هم رفته بود وباهم رابطه هم برقرارکرده بودند ولی هنوزدختربودودراخرهم باهم ازدواج کردن والانم خوشبختند من اینونمیگم چون اون بادوست پسرش مشکلی نداره منم بادیدن اون به دوست پسرم اعتماددپیداکردم من جدای ازاین مسئله به بی افم اعتماددارم تازه من نمیدونم چراهیچ کس نیاز25ساله ازاصفهان رو ان قدرنصیحت نمیکنه اون رومنصورمیشناستش کامنتشوبخونید توهمین صفحست ولی قدیمیه درضمن شماهاچراهمش نیمه ی خالی لیوان رومیبینید نیمه ی پرلیوان روهم ببینید یکم امیدوارباشید درضمن اتفاقا به نظرم شماهاداریدنظرتونوبه من تحمیل میکنیدهمش تابگیدکارم اشتباهه تازه خوداین مهران 21زنجان روبخونید کامنتشو اونم پسرهمین مملکته دیگه ازکره ی ماه که نیومده میگه عاشق دوست دخترشه ومیخادباهاش ازدواج کنه میبینیدپس پسراهمشون بدنیستند پسرخوب هم وجودداره

منصور قیامت جمعه 21 اسفند 1388 ساعت 20:18

دوستان توجه کنید




ظرفیت کامنت های این صفحه هم تکمیل شد






لطفا دیگه اینجا کامنت نزارید






بیاید صفحه سومش در این آدرس:






http://mansourghiyamat.blogsky.com/1388/12/21/post-203




لطفا دیگه توی این صفحه کامنت نزارید و در صفحه جدید بزارید

روناک دانشجو .....ایرانی یکشنبه 26 دی 1389 ساعت 13:14

من هیچ وقت از دوست پسر خوشم نیومده
به اندازه موهای ابروهام که خیلی پر پشتم هست موقعییت داشتم
به نظرم کار کثیفیه
وجدانمم همیشه آسوده ست

...........اصفهان جمعه 1 بهمن 1389 ساعت 17:02

سلام اسم ننوشتم چون نمی خواستم وقتی هنوزحرف واعتمادی نیست اسمی هم باشه من ازشما آقامنصوروحتی همه شما بچه ها یه سوال دارم

چطورازنگاه یه نفر(چه پسرچه دختر)بفهمی که دوست داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با نوشتن نمیشه گفت

محمد ۲۱ تهران شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 23:48

چه داستانهای دردناکی . منصور خان من آهنگ گوگوش و داریوش تو گوشمه دارم بعضی کامنتارو میخونم بغض گلومو گرفت یاد فردین خدا بیامورز افتادم.

سمیه٪تهران سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 11:28

من بایک پسرتهرانی تلفنی اشناشدم ۳ماه باهم بودیم بعدبهش ناروزدم خیلی ددم وفهمیدم که چقدپسرخوبی بوده وچقدپول داربوده میخوام برگردم وبرگشتم حالا اخلاقش عوض شده له نظرتون بهش بگم دوستش دارم مییخوام بشم شریک زندگیت یا نه

به نظرم نه نگو

بهار/14/اراک جمعه 29 بهمن 1389 ساعت 00:49

اگه یپسرعاشث یدختربشه بعددختره بهش محل نده پسره چه حسی پیدامیکنه وچه کارمیکنه اگه ی دختر14ساله بای پسر20ساله عاشق هم بشن بعدپسره هم هیکلی باشه مثلادختره160قدش باشه پسرهjavascript:void(0);ماشاا...190به بالاتازه نمیدونم چی بگم بگم هیکلی ازایناس که مادرزادی عضله ای هستن بعداینابه هم میان خواهش میکنم جواب بده مطمئنم عاشقمه فقط میخوام ازش بیشترسردربیارم

در جواب سوال اولت: پسره یه مدت تلاش میکنه بهش برسه و آخرش وقتی میبینه فایده نداره یکم دلش میشکنه بعدش میره با یکی دیگه دوس میشه

جواب سوال دومت: به هیچ وجه عشق تو این سن و سال توصیه نمیشه! چون اکثر عشق های اینچنینی عاقبت خوشی نداشتن. برای اطلاعات بیشتر با مشاور صحبت کنید

به قد و هیکل چه ربطی داره عشق؟

خب قد و هیکل باید به هم بیاد. فیل و فنجون که نباید باشید وقتی توی خیابون راه میرید خنده دار میشه

اینم نظر ما. دیگه بقیه اش با خودت

بهار/۱۴/اراک شنبه 30 بهمن 1389 ساعت 13:12

مرسی ازاینکه جواب دادی ببین ی دوست ۱۸ساله داشت میخواست بامن دوست بشه من باهاش دوست نشدم به خاطراینکه خودم هم قبول دارم سنم خیلی کمه امابعدش این عاشقم شدبهم نگفت تایک ماه که همش زیرنظرمیگرفت منومنم نمیدونستم بعدهافهمیدم معنی کاراشوبعدی روزی ژسردیگه میخواست باهام دوست بشه ولی من نخواستم دوستش که ازهمه چی خبرداره اونجابودوبهش گفته اینومطمئنم ازفرداش دیگه همش به من خیره میشدمنم اوایل فقط ازش خوشم میومدچون خیلی خوشگله ولی اون روزهمش دستام میلرزیدازاون موقع به بعدهرموقع میبینمش اول انگارقلبم متلاشی میشه بعدم ضربان قلبم تندمیشه دلهره دارم دستام میلرزه هیچ حرفی ام نزده تاالآن خودم نذاشتم تازه وقتی بهم نگامیکنه صورتموبرمیگردونم که نه ببینمش نه اون منوببینه ولی بازم دوسش دارم اونم همینطورالبته چون تاحالای ثانیه هم نگاش نکردم اصلاحتی ی لبخندم بهم نزده اگه بخوام برات بگم چرامطمئنم عاشقمه خیلی زیادمیشه ولی چون محل نمیدم لج کرده به خودش نگانمیکنم یعنی نمیتونم که نگا کنم چون میدونی که عاشقانمیتونن توچشای هم نگاکنن اونم همینطوره مثلایه باریک دفعهسرژیچ کوچه بهش رسیدم اون داشت نگامیکردتاچشاموآوردم بالا نگاش کردم نتونست نگاکنه دوستش هرموقع چشامون به هم میفتادبه خاطراینکه ازروببرمش نگامیکردم توچشاش اونوخ به خودش نگانمیکردم البته به خاطراین به دوستش نگامیکردم که ی سری ازژسرااگه نگاشون نکنی نگات میکنن منم نمیخواستم نگام کنه من به قصدی نگاش نمیکردم ولی شهرام(همونی که عاشقشم اسمشودخترهمسایه شون بهم گفته)که نمیدونس فک میکردمیخوام حرصشودربیارم اینم بگم ازاون موقعی که مدرسه هابازشدن روزاول مدرسه هااومده بودسرکوچه مای ژارک هست ی بچه آورده بودتاب سواری ولی دیررسیده بودمنم رفتم خونه بعدخواستم برم مغازه دیدم اونجاوایساده حوسش به بچه نیست داره سرکوچه مدرسه مارونگامیکنه خلاصه متوجه نشدمن دیدمش گذشت تاروز ۲آبان داشتیم ازمدرسه میومدیم اومدمثلاکارداشت اومده بودمنم خیلی دلم تنگ شده بودسرشوآورده بودژایین زیرچشی نگامیکردمنم نگاش کردم یواشکی باخودش میخندیددیگه هم ژیاده نیومد ازاولم باماشین میومدکه من نبینمش دوستام میدیدنش به من میگفتن البته کسی ازعشق من خبرنداره اوناخودشون عاشقشن همش ازش حرف میزنن یکیش فامیلشون که دیگه طرزرقصیدنشم به من گفته بدم میادهمه نگاش میکنن شهرام هم بدش میادچون همه ژسرام به من نگاه میکنن ژسرعموش دوسم داره من ازش بدم میاددوستشم همینطور نه اونی که میخواس باهام دوس بشه یکی دیگه نظرت چیه ؟بقیه ش بمونه بعدامزاحمت میشم میدونم سنم کمه فقط دخترخالم خبرداره که میگه نگاش کن که دلش نشکنه کم کم توجهمو بهش بیشترمیکنم فقط یفهمه منم دوسش دارم ولی باهاش دوست نمیشم داداش شهرام که تازگیانامزدکرده هم باخانومش دوست بون ولی یک سال اونم خانومش ۱۹ ساله بوده که باهم دوست شدن به نظرت سن جفتمون کمه یافقط من؟فاصله سنیمون چی؟البته من هنوزازلحاظ قدوهیکل رشدمیکنم ولی بالاخره اون خیلی هیکلی داداششو زن داداششم مثل ماهستن تازه زن داداشش دیگه که رشدنمیکنه تاشون داداششه.میدونی شهرام خیلی خوشگله قدشم که گفتم بالای ۱۹۰وفامیلشون گفت که داداشش ۹۳ کیلومن تعجب کردم گفت تازه داداش کوچیکتره ش(شهرام)۹۷کیلومیشیم فیلوفنجون؟

ببین دوست من چنتا نکته رو باید توجه کنی

یکی اینکه اگر میخوای کمکت کنیم و راهنماییت کنیم باید کوتاه بنویسی و اینقدر هم وارد جزئیات نشی. چون این خاطراتی که تو این همه با جزئیاتش تعریف کردی اصلا ربطی به راهنمایی که ما قراره بهت بدیم نداشت. بعدم توی نوشتن سعی کن اینقدر توهم توهم ننویسی. هر 4-5 تا خط که نوشتی باید یه سطر بیای پایین و پاراگراف بعدی رو شروع کنی. و یاد بگیری چجوری حرف پ رو بنویسی. واقعا کلافه کننده اس خوندن متنی که نوشتی


-------------------------------


در هر صورت به نظر من هم سن شما و هم سنه اون آقا پسر خیلی برای این کارا و عاشق شدن و دوستی این چیزا کمه..

دخترای توی سن شما حالا بعضی هاشون آره دوست میشن با پسرا. اما شاید بگم 99 درصدش با شکست روحی مواجه میشن

حالا شما اگر فکر میکنی جزو اون 1 درصد بقیه هستی پس این کارو انجام بده

و اگر هم راهنمایی خاصی میخوای خیلی کوتاه و مختصر برو سر اصل مطلب و سوالت رو بنویس

بهار/14/اراک دوشنبه 2 اسفند 1389 ساعت 01:08

ببخشین واقعامعذرت میخوام سعی میکنم تکرار نشه میدونی چطوربنویسم؟ مگه همون حرف مبارک بغل گ نیست من همیشه اینو میزدم درست بودفقط تواین وبلاگ اینجوریه بازم ببخشیدالبته پ پیش ظ هست ولی یادم نبودپیداش کردم . ا ازبس مونده بودن حرفام اینطور زیادشد آخه اگه بگم ی پسرمنودوست داره همه میگن نه تویچه ای واقعاتوی هرکاری اینطوره اول بایدیواشکی انجامش بدم بعدنمونه کارونشون بدم به بقیه تاآزادبشم وگرنه انقدرمیگن نه ونمیتونی که به حقیقت تبدیل میشه مشکل همه هم سنوسالای منه بگذریم . ا این دفعه که نگام کردنگاش کنم اگه آره چجوری؟اگه نه چرا؟ ممکنه به وسیله دوستش بخوادمنوامتحان کنه؟آخه رفتاردوستش مثل اوایل خودشه که بعدهافهمیدم چرااینجوری بود.

برای اینکه یه سطر بیای پایین از دکمه Enter استفاده کن

---------------


عزیز من شما هدفت رو بگو در نهایت چیه؟ تا من بگم نگاش بکنی یا نه. آخرش میخوای چی بشه؟

میخوای باهاش ازدواج کنی؟ یا فقط دوست باشید؟

غزل 15 ساری پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 14:01

سلام ازکجا شروع کنم همسایمون بود تاپاگذاشت تو خونه جدیدشون عاشقش شدم از اون دخترها نیستم که دل به کس بدم و اگر هم بدم دیگه نمیتونم اون نفر رو فراموش کنم نگاه به سن کمم نکن خیلی تو زندگیم بدبختی کشیدم همه جور شکتی رو خوردم ازجملع عشقی خانوادگی دوستی و........خیلی زجرکشیدم حرفای همتونو خوندم فهمیدم هیچ کومتون قد من نکشیدی با این سن کمم همیشه میرفتم جلو پنجره میدیدمش بالا خره یه روزی منو دید ازم خوشش اومد 2ماه همدیگه رو میدیدم ومیخندیدیمو ... تااین که یک روز یک نامه عاشقانه برام نوشت و شمارشم نوشت من از خوش حای گریم گرفت چون خیلی دوستش داشتم طوری که وقتی منو ترک کرد 3بار براش خودکشی کردم و بیمارستان رفتمو دست سمت چپم نابود شدو نمیتونم باهاش کاری کنم خلاصه باهم دوست شدیم همون بار اولی که زنگ زدم گفت منو واسه ازواج میخواد وازم خواستگاری کرد و گفت 2سا دیگه میام خواستگاریت منم قبول کردم ولی میدونستم بهم نمیرسیم چون پدرم گنده مرد سارس و همه اونو میشناسنو مثل سگ ازش میترس 4 ماه باهم بودیم هروز بهم اس میدادیم زنگ میزدیم خونه من میومد خونه پدر بزرگم میومد اگه یک روز باهاش حرف نمی زدم دیوونه میشد گریه میکردم خودمو به هر دری میزدم تا ببینمش یاصداشوبشنوم پسر خیلی دختر ابزی بود همه ساری میشناختنش ولی به خاطر من دست ازاین کاراش کشید ولی ازصبح تاشب خیلی قلیون میکشیدو مشروب میخورد خوش تیپو خوش اخلاقو خوش صدابود البته خانواده پولداری هم بدن اما خودش هم اینو میدونست که من اونو واسه پول بابا ش نخواستم و فقط خودشو میخواستم از رابطمون 5 ماه گذشت تااین یه روز ظهر اومدم خونه و پدرم یکی محکم زد تو گوشم و مادرم هم افتاد به جونم وهمه چیز رو در مورد اون فهمیدن چون پول تلفن خونمون زیاد اومد و پرینت گرفتنو فهمیدن که اون شماره مال رضا هست همه چیزمو ازم گرفتم اتاقمو خالی کردن پنجره رو بستن فقط 5روز انقدر حالم بد بود کلاس نرفتم وقتی هم که میرفتم گریه میکردم پدر رضا پش من حرف دراورد ومنو پیش همه بده کرد چون از خاندان ما خوشش نمی اومدهمین طور پدر من به خون اونا تشنه بود چون برادر پدر رضا عمه منو می خواست ولی پدرم و پدر بزرگم مخالفت کردن و نذاشتن اونها بهم برسن مثل منو رضا خلا صه خیلی بد بختی کشیدم چشمام ضعیف شد و عینکی شدمخیلی لاغر شدم طوری که پوستی روی استخوانم دستمو از دست دادم زندگیمو ازادیمو خندمو شادیمو همه رو از دست دادم فقط به خاطر رضا چون عاشقش شدم کارم شده بود نگاه کردن به اون نامه گریه کردن گوش دادن به اهنک های غمگین خلاصه همه چیز بهم خورد دیگه ندیدمش تا 6ماه بعد اون قضیه بهش زنگ زدم و گفتم که دوسش دارمو زنگی بدون اون برام جهنمه خیلی حرفها زدیم ولی خلاصه حرفهای رضا این بود که فراموشم کرده دیگه نمیخواست با هاش باشم فقط به خاطر خودمو گفت که میخواد ازدواج کنه هردو انقدر پشت تلفن گریه کردیم که از بغض گوشی رو قطع کردیم تا الان دیگه باهم حرف نزدیم ولی یکی از دوستاش بهم گفت خیلی دوست داره نتونست ازدواج کنه و اینکا رو واسه این کرد که تو زندگی کنی و به خاطر اون بد بختی نکشی گفت واست خودکشی کرد قید همه رو زد و فراموشت نکرد منم باورکردم اون موقع من13 سالم بود و رضا18 الان یک سا لونیم یعنی حدود دوسال از اون موقع میگذره و من هنوز به یادش اشک میریزمو هروز بهش فکر میکنم الان ازادی دارم اتامو دارم همه بهم دوباره اعتماد دارن زندگی خیلی خوب و بدون مشکلی دارم و همه همه چیزو فرا موش کردن ولی من اروم نیستمو هنوز از داغ عش قش میسوزم نمی دونم چیکار کنم الن برعکی 2 پیش همه چی دارم حتی دوتا خط هم دارم ولی قلبو مغزم دیگه راه نمیده خیلی خستمو عیوب به صبر من گفت ابا زکی خیلی همه چیزو تحمل کردم ولی نمیشه هیچ کسو نمیتونم جاش بیارم و راستش هنوز عاشقشم تنها کسی بود که تو زندگیم از ته قلب خواستمش

روی در قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق امدو گفت من بیسوادم ببخشید از این که سزتونو به درد اوردم راستش قلبم خیلی پره و داره اتیش میگیره خدافظ

داوود/5 :) / همدان پنج‌شنبه 11 فروردین 1390 ساعت 21:21

چقدر عاشق تو ایران هست ما خبر نداریمj javascript:void(0);

داوود/5 :) / همدان جمعه 12 فروردین 1390 ساعت 19:01

دوستان چکارهایی لازمه برای یه دوستی خوب ؟؟

عباس 25 تهران یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 22:05

سلام آقا منصور یه آفرین درست و حسابی باید بهت گفت چون خوب فکر میکنی و حرفات قشنگه. فقط اگه یه مقدار مسایل شرعی یا بهتر بگم حرفای خدا روهم قاطی راهنماییات کنی دیگه محشر میشه.
اینم یه جمله باعشق به همه: پیشگیری بسیار بسیار بهتر از درمان است ...

سلام و ممنون از نظر و اظهار لطف شما

لیلا پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 16:46

یک سال و نیم پیش با یه پسری اشنا شدم که ایران زندگی نمیکنه و چند وقت یک باری میاد ایران .واصلا ازش خوشم نیومد ولی اون یه دل نه صد دل عاشق من شد بعد از یه مدت کوتاه پس از دوستی چون ازش خوشم نیومد خواستم رابطمو تموم کنم ولی منو ول نکرد که نکرد.نمی خوام سرتونو درد بیارم چون مفصله فقط بدونین اینقدر رفتو اومد و در خونم وایمیستادو اینقدر محبت و التماس کرد که دلم نرم شد باز باش دوست شدم اینبار به خاطر خوبی ها ومحبت بیش از حدش منم کم کم بش وابسته شدم خلاصه یک ماهی از ایران رفت ولی به هوای من زود بر گشت.فامیلاش و همه اطرافیانش خیلی به ما حسادت میکردن وقتی اومد ایران ما جفتی خیلی همو دوست داشتیم میخواستیم ازدواج کنیم.شاید باورتون نشه ولی با اینکه خیلیییی همو دوست داشتیم ولی سر یه چیز مسخره دعوامون شدو قهر کردیم بعد که من زنگ زدم اشتی کنم جوابمو نداد و به همین نامو نشون یک ماه غیبش زد و نه جواب من و نه هیچ کدوم از دوستامو نداد!!!!!من 5 کیلو لاغر شدم نه خواب داشتم نه خوراک.بعد از یک ماه خواهرم تو خیابون دیدش باش حرف زد گفت چرا اینطوری میکنی اگه میخوای به هم بزنی لا اقل بیا یه خداحافظی از لیلا بکن.که اون گفته بود نه من هنوز دوسش دارم و فراموشش نکردم خواهرم اوردش با من حرف بزنه که البته هیچ دلیلی نیاورد که چرا یک ماه جوابه منو نداده فقط گفت من همه کار برات کردم حقم نبود اونجوری بام دعوا کنی به هر ترتیب ما دوباره اشتی کردیم.خونوادش به شدت مخالف بودن که اون با دوست دخترش ازدواج کنه و گیر داده بودن که فلان کس تو فامیلو باید بگیری وقتی دیدن ما اشتی کردیم خیلی ناراحت شدن چون همه نقشه هاشون برای اینکه اون دخترو براش بگیرن نقشه بر اب شد و چون میدونستن پسرشون منو خیلی دوست داره نمیشه بش حرفی زد از طریق من وارد شدن.باورتون نمیشه مادر و برادرش بی دلیل زنگ زدن به من توهین کردن که چرا جواب پسره ما رو میدی؟؟؟؟؟میگفتم خب به اون بگید زنگ نزنه میگفتن نه تو جواب نده خلاصه کلی بم توهین کردن که من جا بزنم و موفق شدن چون من دختری نبودم که لایق اون توهینا باشم به پسره گفتم دیگه نمیخام بات باشم اونم یکی دو روز بیشتر نازوم نکشید و گفت منم به غرورم بر خورد اصلن کات میکنیم.کات کردیم و 3 ماه از هم بی خبر بودیم من شب و روز به یادش بودم و میدونستم اونم نمیتونه به راحتی منو فراموش کنه .من خطمو عوض کرده بودم و اون که نتونسته بود منو پیدا کنه به یکی از اشناهام زنگ زده بود داشتن بی خبر میومدن خونه من که ما اشتی کنیم که تصادف شدیدی میکنن البته خودشون هیچی نشدن ماشینش داغون شد.منم که فهمیدم به هوای من تصادف کرده تصمیم گرفتم زنگ بزنم حالشو بپرسم از بخت بد من مامانش اومده بود ایران و اون تلفنشو جواب داد و دوباره کلی به من توهین کرد.بعد از اون من تا سه چهار ماه بدشم که اونا ایران بودن ازش خبر نداشتم تا اینکه از ایران رفتنو بالاخره به گوشم رسید که همون دخترو براش نامزد کردنjavascript:void(0); الان 7.8 ماه از نامزد کردنش میگذره ولی هنوز دخترو نبرده پیش خودش اونجا.دختره هنوز ایرانه و این پسر همش با من چت میکنه و میگه که هنوز منو دوست داره و فراموشم نکرده همونطور که من هنوز فراموشش نکردم و هنوز دوسش دارم و حتی بعد از رفتن اون از زندگیم دیگه نتونستم با هیچ کس دوست شم.اینارو واستون تعریف نکردم که راهنماییم کنید فقط میخواستم درد دل کرده باشم.و بگم که سرنوشت و روزگار چقدر با ما بد کرد.با تشکر

ممنون که داستان قسمتی از زندگیتو برامون نوشتی. من همشو خوندم و امیدوارم همه عاشقا به هم برسن

اصفهان نازنین 23 یکشنبه 21 فروردین 1390 ساعت 20:46

سلام خودتونو گول نزنید من 2سال با یکی بودم که قصد ازدواج داشت منم قبول کردم چون پسر خوبی به نظر میومد حتی 1 بارم بهم دست نزد انقد کمکش کردم بهش روحیه دادم چون باباش مرده بود به خاطر من رفت سر کار کم کم پیشرفت کرد هم کار میکرد هم مغازه داشت خانوادش منو دوس داشتن قرار بود دیگه بیاد جلو که دیدم یکم سرد شده بعدم ج منو نداد و تمام کرد دقیقا قبل از عید.الان 2 ماه گذشته و فراموشیش سخته..حالا اینو چی میگید کی ج اشکای منو میده.لطفا خودتونو گول نزنید

علی/۱۵ساله/شهرستان قدس سه‌شنبه 30 فروردین 1390 ساعت 03:02

با سلام.
من حدود ۲ ماهه که با دختری آشنا شدم.ما همدیگرو دوست داریم.ولی اون میگه که از وقتی دختر داییم تورو دیدت عاشقت شده و باید اونم دوست داشته باشی.تازه میگه برای اینکه با هم باشیم باید رابطه ی جنسی داشته باشیم ولی من از خدا میترسم.من دوسش دارم ولی نمیخوام پا رو عقیده هام بذارم.لطفا کمکم کنید.

این دیگه چه مدلشه!!!

هوو برای خودش میاره بعدم میگه باهامون سکس کن؟ این اون وخ چه مدل دوستی ای هست؟

چند سالشه؟ دیدیش تاحالا از نزدیک یا فقط تلفنی بوده؟

داوود / همدان چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 14:06

با سلام.
من حدود ۲ ماهه که با دختری آشنا شدم.ما همدیگرو دوست داریم.ولی اون میگه که از وقتی دختر داییم تورو دیدت عاشقت شده و باید اونم دوست داشته باشی.تازه میگه برای اینکه با هم باشیم باید رابطه ی جنسی داشته باشیم ولی من از خدا میترسم.من دوسش دارم ولی نمیخوام پا رو عقیده هام بذارم.لطفا کمکم کنید.
___________________________________________

شما 15 سالتون هست دختره چند سالشه؟؟؟؟

ادم میمونه توش این دوستی ها چطوری شکل گرفته ؟

من متوجه نشدم چی شد. جواب سوال من کوو؟

اوج -۲۱ -گلستان شنبه 10 اردیبهشت 1390 ساعت 20:39

سلام.......
دختری هستم با قد 170 چهره ای زیبا،اندامی متناسب وموزون ،مرتب وشیک پوش،اجتماعی،چادری ،تا حالا هیچ مرد نامحرمی موها مو ندیده همیشه هد میزنم.خانواده ما از لحاظ مذهبی متوسط هستن رو حجاب خیلی کامل،تاکید ندارن ولی من خودم انتخاب کردم،چون دلم می خواد تنها کسی که از زیباییم لذت میبره همسرم باشه تا حالا دوست پسر نداشتم با پسرا در حد خاستگاری وبا اطلاع خانواده رابطه داشتم .اطلاعاتم به خاطر اطرافیام دوستام که عاشق بودن یا دوست پسر داشتن وبا من درد دل میکردن زیاده. من تا حالا "عاشق"نشدم ولی می دونم چقدر زیباست و عشق پاک و راستین میتونه انسانو تا عرش اعلا ببره خیلی دلم میخواد تجربه اش کنم."من"از دوستی بدم میاد به نظرم تخلیه ی احساسات پاک انسانی به شکل ناجوره.دلم می خواد تمام عشقمو واسه مرد زندگیم بزارم براش از عشق و معاشقه ،مهربانی و دلسوزی،تعهد ،مسئولیت،کدبانویی،مادری مهربان،آرامش هیچی کم نمیزارم خلاصه هر کی منو داشته باشه پیر نمیشه . فکر کنم فهمیدین اعتماد به نفس بالایی هم دارم. به خاطر چادری بودنم بعضیها یه جوری نگاه میکنن انگار توقع ندارن یه چادری بخنده یا از یه پسر سوال بپرسه یا اصلا بتونه تو اجتماع زیاد فعالت داشته باشه جالبه وقتی نزدیک یه پسر میشم مثلا آدرس بپرسم یه جوری نگاه میکنه تو چشاش صدتا سواله. من تو رفتارم سنگینم وکمی مغرور.آخرای اسفند89 بود رفتم تو یه کافینت واسه کارای دانشگام با پسره بحثمون گل گرفت منم بدم نیومد بحث جالبی بودبحث اجتماعی وخودشناسی کردیم پسره خیلی از خودش تعریف میکرد منم تو باغ نبودم فکر میکردم چقدر خودشو قبول داره آخه من از ادمایی که کارای خوب خودشونو قبول دارن و میگن،خوشم میاد قرار شد من یه کتاب درمورد خودشناسی براش ببرم وبردم چون کتاب کمی تخصصی بود گفتم من با نویسنده کتاب در ارتباطم اگه سوالی داشتید ازم بپرسید منظورم هر وقت از جلو مغازه رد شدم بپرسید فکر نمیکردم بگه شمارتو بده منم چون تو صحبتاش دیدم پسره خوب و قابل اعتمادیه بش دادم.سه روز بعد ساعت 12 شب زنگ زد با یه بیت شعر عاشقانه شروع کرد بدون معرفی خودش من نشناختمش مجبور شد خودشو معرفی کنه فکر نمیکردم این چنین ادمی باشه که تا شماره بدم بی دلیل زنگ بزنه خلاصه ازم خواست باهاش باشم منم گفتم اگه واسه دوستی نه. ولی گفت واسه عشق واسه همه ی زندگیش راستی اینو نگفتم من خیلی احساساتیم اما خوب احساساتمو میشناسم ومی تونم کنترل کنم نمیدونم چرا احساساتی شدم و حرفاشو باور کردم قبول کردم برای اشنایی با هم حرف بزنیم حتی بهش گفتم به همین سرعت که رفتم تو چشت به همین سرعت هم از چشت می افتم ناراحت شدوگفت چقدر بدبینی.چون نیتم شناخت بود مثه همه ی خاستگارای دیگه زیاد صمیمی نشدم بهم گفت سردی منم بهش گفتم بعد ازدواج ... نمیخواستم صمیمی شم چون میترسیدم شبیهه همه ی اونایی که اینجوری شروع کردن وابسته شم وبعد بزاره بره وبازم قصه ی لذت پسره و گریه های دختره.بش گفتم من اولین باره که با یه پسر اینجوری صمیمی حرف میزنم .به مامانم گفته بودم که با یه پسره تلفنی صحبت میکنم.... به من میگفت تو دیگه زن منی راحت باش و از این حرفا پسرخوب ومودب واجتماعی به نظر میرسید منم یه چیزایی ازش دیدم داشتم عاشق می شدم که این اتفاق افتاد:براش ازکتاب حافظ شعر تبریک سال نو به معشوق پیدا کرده بودم که لحظه تحویل بفرستم ولی ساعت2:25 رفتم یکم استراحت کنم همونجا خوابم برده کسی هم منو لحظه سال تحویل بیدار نکرد وقتی با صدای اس هایی که بم میرسید بیدار شدم ساعت4 بود بلافاصله اس تبریک سال نو رو براش فرستادم بین این همه اس هیچ اسی از اون نبود گفتم حتما خوابه همون موقع اسش بم رسید نوشته بود"خیلی با معرفتی یه تبریک خشک خالی هم ندادی که دلم خوش باشه با کس دیگه ای نیستی واسه همیشه بای"بش توضیح دادم که خواب بودمو اینکه چقدر دوسش دارم واینکه بش گفته بودم من با هیچ پسر دیگه ای تاحالا رابطه نداشتم و... تا صبح هیچ اسی به من نداده بود منم چندتا شعر از حافظ براش فرستادم بازم جواب نداد گفتم شاید دلخوره بش زنگ بزنم گوشیشو خاموش کرد فکر نمی کردم اینقدر عجول وبی منطق باشه . ساعت 12 بش 2 بار زنگ زدم ولی بر نداشت نمی دونم کارم اونقدر بد بود که اینجوری میکرد!دیگه زنگ نزدم گفتم اگه وجدان داشته باشه خودش زنگ میزنه ساعت 2بم اس داد "لطف کن نه زنگ بزن نه اس بده "منم تمام اس ها شو پاک کردم وبی خیالش شدم اگه واقعا مرد بود لاقل میذاشت توضیح بدم. ساعت 7 بود مهمونی بودیم همش زنگ میزد جوابشونمیدادم12 بار زنگ زد گوشیو برداشتم خیلی جدی حرف زدم ولی صداش صدای پشیمونی بود آهسته وآروم حرف میزد می خواست یه چیزی بگه وقتی دید من خشکم گفت:هیچی، منم بش گفتم:شما تکلیفتون با خودتون مشخصه؟،گفت:الان مشخص شد، بعد خداحافظی کردیم. ..اینا تو4 روزاتفاق افتاد.تنها پسری بودکه عاشقش شدم اونم به این راحتی من تا کسی رو نمیشناختم حتی بش فکر هم نمیکردم حالا عاشق پسری شدم که نه خانوادشو دیدم نه میدونم حرفایی که میزنه راسته یا نه.عجیب بود بین همه ی خواستگارام حتی اونایی که خیلی دوسم داشتن شرایطشون هم خیلی بهترازاین پسره بودبه هیچکدوم هیچ احساسی نداشتم نمیدونم چی شدازاین پسره از همون اولش خوشم اومدوقتی رفت نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت خواهرم میگفت پسره شهوتی بود وقصدش لذت آخه 2بار گفت شهوتی شدم و1بار هم خودش گفت و خودش ارضا شد.نمیدونم دوسم داشت ومن بش گفتم دوست دارم بی جنبه شدو رفت(آخه پسرا همش باید براشون ناز کنی)یا فقط قصدش لذت بود
طاقتم نیومد گفتم شاید من کوتاهی کردم بزا جبران کنم 9فروردین بش اس دادم و حالشو پرسیدم بم زنگ زد وگفت اشتباه کرده که ..وگفت دوباره شروع کنیم نمیخواستم وابستگیم شدید شه اونم بدون اینکه خانوادم بدونن بش گفتم برو درمورد من تحقیق کن هر وقت شناختی برگرد .خداحافظی کردیم بش اس دادم جواب نداد چند ساعت بعد زنگ زدم رد تماس کرد دیگه بش نه زنگ زدم نه اس تا الان.. هروقت از کنار مغازش رد میشم یادش میافتم چند بار تو دانشگاه دیدمش که از دور داره بم نگاه میکنه .تویه دانشگاهیم،1ماه از من بزرگتره،از نظر تیپ وقیافه خیلی معمولیه قدش از من بلندتره.به نظرم خیلی رفتارامون با هم جوره اما هیچ کدوم همدیگرو کامل نمیشناسیم .نمیدونم دوسم داره یا نه اگه نه نگاه کردنا وکاراش چیه اگه آره چرا نمیاد جلو ...وقتی از کنارم رد میشه بم نگاه میکنه سرمو میندازم پایین دست خودم نیست .راستی ازش پرسیده بودم غیر از من با دختر دیگه ای بودی گفت:آره مگه میترسم ازت!.همیشه هم من بش زنگ میزدم تک میزد بعد من میزنگیدم.2تا خاستگارمو به خاطر اون ندیده رد کردم.درکل ۲روز باهم حرف زدیم.اصلا بش وابسته نشدم فقط احساس خوبی نسبت بش دارم..
آقا منصور شما پسرید بهتر میدونید اگه پسری دختری رو دوست داشته باشه چی کار میکنه؟
من تواین شرایط کار درستی که میتونم بکنم چیه؟
من میخوام فراموشش کنم اما وقتی میبینمش با همه ی بچگی هاش دوسش دارم؟(عاشقش نیستم)
کاملا بی خیالش شم؟
میتونین یه نظر کلی راجع به نظر پسرا درمورد دخترای چادری بدین اخه پسراهر چی ببینن باور می کنن وبینشون منطقی وواقع بین کم پیدا میشه!!!!!!
آقا منصور واقعا ممنون ممممممممممممممممممممممممممممممم

از پسرایی که اینقدر محکم و قاطع میگن تو زن منی. من حتما با تو ازدواج خواهم کرد. از اینا باید ترسید

توی جامعه ای که آدماش شب یه تصمیمی میگیرن صبح بیدار میشن تصمیمشون عوض میشه این دیگه خیلی باحاله که یه پسر بیاد اینجوری قول ازدواج بده.


____________________


("خیلی با معرفتی یه تبریک خشک خالی هم ندادی که دلم خوش باشه با کس دیگه ای نیستی واسه همیشه بای")

اه اه. از اینجور آدما متنفرم. بی منطق. زود قضاوت کردن. احساسی بودن به طرز چندش آور. عقده جلب توجه

نگفتی چند سالشه. به نظر 15 ساله میاد


_______________________

( آخه 2بار گفت شهوتی شدم و1بار هم خودش گفت و خودش ارضا شد)

هم شهوتی بوده هم مخ تعطیل. هم بچه. هم عقده جلب توجه داشته. هم بی منطق. هم سادیسم که دوس داشته جی افشو هی اذیت کنه. با این آدما دوس شید و بهشون وابسته بشید بیچارتون میکنن. یعنی از اول با حرفای قشنگ و وعده های رویایی شما رو به خودشون وابسته میکنن بعد اخلاقای گندشون رو نشون میدن


_________________________


خب تا آخر خوندم. من متوجه شدم قضیه چیه


اگر کامنت های قبلی رو خونده باشی من در این مورد گفتم که پسرا نیاز جنسی دارن که این طبیعیه. دختری که نتونه و نخواد این نیاز دوست پسرشون رو برطرف کنه نباید انتظار داشته باشه که پسره باهاش بمونه. مگر در موارد استثنا.

ضمنا حالا بعضی پسرا زیاد شهوتی بودن خودشونو به زبون نمیارم. معمولا غیرمستقیم این چیزا رو میگن تا آخرش ببینن دختره راه میده یا نه. این بی اف شما که دیگه توی این مدت کمی که باهاش دوس بودی شهوتی بودن خودش رو عیان کرده. دیگه باید گوشی دستت بیاد. الان اصلی ترین نیازش همینه

پسرا وقتی ببینن به کاهدون زدن کم کم بهانه گیر میشن. تا یه جورایی یه بحثی قهری چیزی پیش بیاد و دختره رو بپیچونن ازش جدا بشن.

شما وقتی میخوای با یه پسر دوستی نزدیک و صمیمانه و اصطلاحا تریپ لاو داشته باشید باید قبلش در مورد پسرا برید اطلاعات جمع کنید تا شناخت کافی از جنس مذکر پیدا کنید. بعد وارد رابطه بشید.

همین الان هم به خود شما دارم میگم. اگر دوباره قصد دوستی مجدد باهاش رو داری از الان تصمیمتو بگیر که آیا میتونی پاسخ مثبتی به نیازهای جنسیش بدی یا نه. اگر نمیتونی باهاش دوست نشو. و البته اینم بدون. چه این کارو بکنی چه نکنی اصلا ازدواج شما دوتا و قول هایی که میده تضمینی نیس که هیچ بلکه 1 درصد هم نباید به اون قول ها فکر کرد.


معمولا خیلی سخت میشه یه رابطه دوستی رو مداوم و به مدت زیاد حفظ کرد. مگر اینکه هر چند مدت یکبار یه تنوعی توی دوستیتون پیش بیاد. یه حرکت جدید. یه اتفاق جدید و البته مثبت که همیشه این دوستیتون رو تر و تازه نگه داره. اگر اینجوری نباشه و همیشه یکنواخت پیش بره بعد از یه مدت برای هم تکراری میشید. رفتارتون. حرفاتون. حتی لذت جنسیتون. توی این شرایط اگر حتی یکی از دو طرف حس کنه میتونه با یکی دیگه دوس بشه و کیس های دیگه ای براش فراهمه کم کم باز بهانه گیر میشه تا ساز جدایی بزنه.


________________________


و اما در مورد سوالتون


کار درست اینه که خب اگر با توجه به صحبت های بالا حس میکنی میتونی این پسر رو توی دوستی راضی نگه داری پس باهاش دوست شو

اما اگر نه صبر کن یکم سن خودت بیشتر بشه شناختت از اجتماع و پسرا بیشتر بشه بعد کیس های بهتری شاید پیدا بشه. و جالبه که گفتی 2 تا خواستگار هم داشتی. چقدر زود برای شما خواستگار میاد. اگر اینجوریه که پس احتمال داره به همین زودی ها ازدواج هم بکنی و بی اف داشتن کلا منتفی باشه

________________________

در مورد نظر پسرا نسبت به دخترای چادری والا شهر به شهر فرق میکنه. ما الان قم هستیم اینجا تقریبا همه چادری هستن. اما دختراش نه اون چادر چاقچوری که شما فکر میکنی. اینجا تیپ چادر هم طبق مد هست.

پسرای اینجا کاری به چادری بودن طرف ندارن. چون میدونن همه چادری ان. بیشتر نگاه به چهره دختره میکنن. خوشگلیش. شیک بودنش. اینکه چادر املی مثه پیرزنا سر نکنه. اینکه چقدر موهاشو از زیر چادر بیرون میزاره و اینا به کفشاش و شلوارش و اینا که تا چه حد اسپرت و امروزی هست.

نمیدونم توی استان گلستان چجوریه. اونجا اکثرا مانتویی فک کنم هستن. مخصوصا توی گرگان که اومدیم تیپ دختراش خفن بود

بعضی پسرا هستن همسر چادری دوس دارن دیگه. برای ازدواج منظورمه.

برای دوستی فکر کنم اونجا هم اگر پسرا دختر چادری ببینن بیشتر به چهره خوشگلش و بعد به اینکه غیر از چادر بقیه تیپش امروزی و شیک هست یا نه. و بعدم به اخلاقش که تا چه حد توی رابطه دوستی راه میاد با پسر

هانی-۲۲ ساله تهران چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 ساعت 09:36

salm khobid? ye soal dashtam khedmatetoon agha mansour...hame moteasefane gay ha ro too iran be ye cheshme bad negah mikonan....chera akhe bayad intor bashe

خب دلیلش اینه که حتی از تصور اینکه یه مرد بدن یه مرد دیگه رو با لذت جنسی لمس کنه چندششون میشه چه برسه به اینکه بخوان سکسشون رو تصور کنن. این مسئله طبیعی هست

مینا 21 تهران جمعه 16 اردیبهشت 1390 ساعت 18:00

سلام خسته نباشی. من حدود یه ماه پیش توی دانشگاه با دوستم بودم که یهو دوتا پسر اومدن جلوو بهمون گیر دادن و از جایی که من اهل کل کل انداختنم باهاشون دهن به دهن شدم . یکیشون به من شماره داد یکیشون به دوستم . روز اول منو تا یه جایی با ماشینش رسوند و کلی حرف زدیم . همه چی خوب بود من حرف ازدواج رو وسط انداختم و اون اول با یه بای به رابطه خاتمه داد اما یه شب نگذشت که اس داد و گفت تو دختر خوبی هستی و من از خدامه باهات ازدواج کنم اما میدونی که فعلا شرایطشو ندارم . منم باتوجه به علاقم بهش گفتم تاهروقت شرایطت جور بشه باهاتم من منتظرت می مونم تا بیای خواستگاری . تونم قبول کرد . رابطمو عالی بود هرروز باهم بودیم . تااینکه یه روز با دوستم که اول ماجراگفتم با دوست دوست پسرم رفیق شده بود 4تایی رفتیم بیرون . وقتی برگشتیم دیگه جوابمو نداد و گفت من غیرتیم چرا جلو دوستم لوس بازی درآوردی . تو یه شوهر میخوای که صب تا شب نازتو بکشه . من نمیتونم باهات باشم . دو روز با گریه و التماس راضیش کردم که برگرده و قول دادم تکرار نشه . دیگه تکرار نشد . تااینکه امروز من شارژم تموم شد و دیدم اس نمیده 200 تومن شارژ از دوستم گرفتم و بهش اس دادم که تاوقتی من اس ندم نمیخوای اس بدی؟ اونم گفت تو منو دوست نداری و اگه داشتی میرفتی شارژ میخریدی . خوشبخت بشی بای !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم بهش اس دادم خیلی بی لیاقتی اونم گفت من مریضم یه روز خوبم یه روز مورد دارم دیگه بهم زنگ نزن اسم نده!!!!!!!1 خدامیدونه حاضرم جونمو براش بدم . با رفتنش دیوونم کرده نمیخوام باز من برم سمتش . خداکنه برگرده . چکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوروزمونه عوض شده بجای دخترا پسرا ناز می کنن . ج بده منصور جان

مینا جان شما زود دل بستی. این چیزایی هم که تعریف کردی توی رابطه دختر پسرای هم سن شما طبیعی هست. ناز کردن و کل کل و لجبازی و حرص طرفو در آوردن و این چیزا

دوستی های دختر و پسرای 19 تا 24-23 ساله فرق داره با دوستی اونایی که سنشون بالای 25 سال میره. حالا شما خودت بزرگ میشی فرقشو متوجه میشی

ضمنا ناز کردن از طرف هرکسی باشه معنیش اینه که اون در تو ضعف میبینه و خودش رو برتر از تو

این دیگه هنر شماست که جوری رابطه رو پیش ببری و رفتار کنی که اونو همیشه تشنه و هلاک خودت نگه داری

ضمنا اینم فراموش نکن من قبلا هم گفتم رابطه ای که همینجور یهویی شکل بگیره یهویی هم میتونه خاتمه پیدا کنه

شما اگر میخوای بی افت برگرده و پیشت بمونه و تو هم براش ناز کنی و نه اون برای تو، باید از همه نظر ارضاش کنی. از نظر روحی عاطفی جنسی. نمیدونم باید ببینی اون تو چه فازی هست و چی دوس داره. شاید بعضی چیزا رو به زبون نیاره. تو باید از چشاش بخونی...

در هر صورت مستحکم نگه داشتن یه رابطه مستلزم اینه که تو همیشه برتر از طرف مقابل باشی تا کلید این دوستی دست تو باشه

و اینم باید بدونی که هیچ رابطه ای قطعا و ابدی نیس. مخصوصا پسرها که ممکنه هی دوس داشته باشن از این شاخه به اون شاخه بپرن. حتما دیدی خودت با اینکه جی اف دارن اما توی خیابون باز هی شماره میدن به اینو اون. بنابراین اگر خواستی رابطه طولانی تر و بهتری با یه پسر داشته باشی باید قبل از بستن پیمان دوستی خووب بشناسیش. نه اینکه رو کل کل شماره بگیری و زود باهاش دوس بشی و سریع بهش وابسته!

شهرام/21 دوشنبه 19 اردیبهشت 1390 ساعت 02:07

در جواب به اوج/21/گلستان:اگه رفتارش بچه گونه س شاید واقعا کم تجربه س و بقیه دوستاشم به خاطر همین باهاش تموم کردن!

نمیتونی تو چشاش نگا کنی؟خوب عاشقشی دیگه هوا خودتو داشته باش دس ودلت نلرزه کار بدی دست خودت!

شاید اونم به تو وابسته باشه که نگا میکنه اگه موقعیت داری از دست نده اون به درد تو نمیخوره ولش کن که وابسته نشه بهت!

اینکه دختر خوبی باشی یا نه اصلا به چادری بودنت ربطی نداره(جسارت نشه خواهرم کلی گفتم)

وقتی بر میگردی به طرف میگی باید بیای خاستگاری زده میشه!خیالش راحت میشه از خودش و مغرور میشه!من بودم د فرار!

سارا سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 12:08

یه پسری دوست دارم عاشفشم اونم دوسم دارهتو رابطمون همه دخالت کردن دوستای من دوستای اون توری که دچار شک وتردید شدیم هفته ابارم با هم دعوا داریم برا داشتنش جلو خانوادم وایستادم طوری که الان نه خانواده اون نه خانواده من در جریانن الان طوری شده تو رو هم وایستادیم نمی دونم چی کار کنم گیجم باید به رابطم ادامه بم یا نه

چند سالتونه؟

برای چی هفته ای یه بار دعوا میکنید؟

قصدتون ازدواجه؟

مائده/28/مشهد سه‌شنبه 20 اردیبهشت 1390 ساعت 13:26

سلام آقا منصور
من از یه چیزی رنج می برم اونم اینکه هیچ جذبه ای ندارم،هم از نظر ظاهر هم صحبت کردن. تا بحال با هیچ پسری صحبت نکردم چون یاد ندارم. خیلی تنهایم روابط عمومیم خیلی ضعیفه، الان مثل عقده ای ها شدم وقتی می بینم پسرها به حرفهای بعضی دخترها چقدر توجه می کنن و عاشقانه به آنها نگاه می کنن ، حسرت می خورم. کلا دختر منزوی هستم ولی دیگه از تنهایی بشدت خسته شدم.تا بحال مشاور نرفتم.شما ممکنه راهنماییم کنین؟ اگه سایتی رو بلدین آدرسشا بمن بدین.

سلام

عزیزم شما باید اینو باور داشته باشی که توی دنیا برای هر کسی یه جفت هست. شما اگر هیچ چیز جذابیتی هم نداشته باشی باز یه نیمه گمشده داری که به خودتم بستگی داره که اونو پیدا کنی یا نه

اولا که خب بعضی چیزا رو نمیشه درست کرد. که اون هیچ. اما بعضی ایرادها رو میشه اصلاح کرد. مثه همین روابط عمومی و صحبت کردن

شما اگر سعی کن موقعیتی برای خودت ایجاد کنی که اون موقعیت مجبورت کنه زیاد با این و اون صحبت کنی این باعث میشه روابط عمومیت خوب بشه

یا خودت جلوی آینه با خودت در مورد یه موضوعی صحبت کن. برای مثال اونایی که میخوان زبان انگلیسی یاد بگیرن خودشونو توی موقعیت صحبت کردن قرار میدن و اینقدر گفتگو میکنن تا زبانشون خوب بشه. شما هم باید این کارو بکنی.

من سایتی نمیشناسم. ولی تاکید میکنم حتما با مشاوره صحبت کن. از مشاور نترس. اونا هرروز با خیلی از موارد اینچنینی مواجه میشن. براشون عادیه و اتفاقا میتونن به خوبی راهنماییت کن.

حالا یا حضوری مراجعه کن یا تلفنی صحبت کن. از 118 میتونی شماره مشاورا رو بگیری. و اینم هست. شماره سه رقمی 148 مشاوره شبانه روزی رایگان

z.16.teh چهارشنبه 21 اردیبهشت 1390 ساعت 22:12

سلام.من تقریبا پیش دامادمون با حجاب میگردم.الان6 ساله از ازدواج خواهرمینا میگذره .اما جدیدا دامادمون که پسرداییم هست به من دست میزنه.میترسم از اینکه چیزی بگم یا ابجیم بفهمه اخه دلم براش میسوزه.چیکار کنم؟

ببخشید واسه چی دلت واسش میسوزه؟

به قصد یا منظور خاصی بهت دست میزنه؟

مینا 21 تهران پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 21:38

سلام منصور جان . من و بی افم آشتی کردیم . الانم خیلی باهم خوبیم . چون اون 25 سالشه رفتار مردونه ای داره و منم خیلی لوس بار اومدم . من دوست دارم جلوی جمع دوست داشتنشو بروز بده اما اون میگه ابراز احساساتمون فقط باید توی خلوت خودمون باشه و پیش بقیه باید سنگین برخورد کنیم . من چادریم و میخواستم قبل دوستیم با بی افم بزارمش کنار اما جیگرجونم چادرو دوست داره . میگه نمیخوام هر چشمی با یه نگاه ازت لذت ببره . رفتار مردونش عالیه اما زیادی منطقی بودنش بعضی وقتا اعصابمو بهم میریزه . بنظرت چکار کنم که بتونم راضی نگهش دارم و وابستش کنم .؟ البته مطمئنم دوسم داره . خودش معتقده دوست داشتن به حرف نیست . میگه از کارایی که برات میکنم باید بفهمی دوست دارم .

ببخشید شما کدومی؟ همون مینا که گفتی یهویی با پسره دوس شدی و بی افت اینقدر بی منطقه که به خاطر یه مسئله کوچیک باهات کات کرده؟

اینی که الان گفتی با اون قضیه فرق داشت که

اوج-۲۱-گلستان پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 21:39

ممنون آقامنصور تموم حدسایی که راجع بش زدین به طور کامل صحت داره
___________________
هم شهوتی بوده هم مخ تعطیل. هم بچه. هم عقده جلب توجه داشته. هم بی منطق. هم سادیسم که دوس داشته جی افشو هی اذیت کنه. با این آدما دوس شید و بهشون وابسته بشید بیچارتون میکنن. یعنی از اول با حرفای قشنگ و وعده های رویایی شما رو به خودشون وابسته میکنن بعد اخلاقای گندشون رو نشون میدن
___________________
از بروبچ آمارشو گرفتم؛به هر دختری میرسه پیشنهاد میده ،باچند تا دختر دوسته،به همشون به شدت ابراز محبت میکنه،چند تا دخترو تا مرز جنون عاشق کرده وبعد بی خیالشون شده.
جالبه 2تا هوو پیدا کردم ه ههههههههههههههههه
به یکی از هوو هام!!!!گفته که قبلا عاشق یه دختره بوده ولی دختره نخواستشو.........
در کل پسره مشکل داره
پسرایی که با چند تا دختر دوستن چقدر بی وجدانن راحت تر بگم نااامرددن هم با انسانیت خودشون هم با احساسات چندتا دختر بازی میکنن،چه ریسکی!!!!!!!
آقا منصور درست گفتین اول با حرفای قشنگ شروع میکنه بعدش به فریاد و ناسزا وحتی سیلی زدنم کشیده میگن عصبیه اعصاب درست درمون نداره ولی حرفاش اصلا اصلا اصلا نشون نمیداد.
یادتونه گفتم:
بازم قصه ی لذت پسره و گریه های دختره..دوباره دوباره دوباره........
به خاطر همینه هیچ وقت به دوستی باپسرا اعتماد ندارمو هیچ وقت دوستی نداشتم
این از شانس ما یه بار خواستیم به یه پسر اعتمادکنیم ،این دیگه کی بود؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟
تجربه ی خیلی خوبی بود خیلی چیزاااااااااااااا یاد گرفتم (شنیدن کی بود مانند دیدن!!!!!!!!)
من آدم مغروری بودم هیچ پسری رو دوست نداشتم خیلی جالب بود غرور بی جام از بین رفت شبیه تعصب بود همیشه به دخترایی که عاشق میشدن میخندیدم میگفتم چقد سادن پسره تابلو داره دروغ میگه ولی اونا نمیفهمیدن.واقعا درسته عشق کورت میکنه *** یه روز عشق ودیوونگی و محبت وفضولی داشتن قایم باشک بازی میکردن تا نوبت به دیونگی رسید،دیونگی همه رو پیدا کرد اما هر چه گشت اثری از عشق نبود! فضولی متوجه شد که عشق پشت بوته گل سرخ قایم شده ودیوونگی رو خبر کرد ودیونگی یک خار بزرگ برداشت ودر بوته گل سرخ فرو کرد.صدای فریاد عشق بلند شد وقتی همه به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده دیونگی که خودشو مقصر میدونست تصمیم گرفت همیشه عشق را همراهی کنه از اون روز به بعد وقتی عشق سراغ کسی میره چون کوره بدیهای معشوقو نمیبینه ودیونگی هم همیشه در کنارشه. ***
فک نمیکردم اولین بار که بخوام به کسی دل بدم همچین آدمی باشه .خداروشکر زیاد طول نکشید فهمیدم بابااااا ماهم میتونیم دل بدیم..!
حالا میتونم واقعیتها رو بهتر ببینم،عاشق رو بهتر درک کنم،معیارم واسه همسر آیندم واقعی تر وقوی تر شده وکلی تجربه دیگه،خودم فک نمیکردم یه روز تغییر کنم.تازه وارد دنیای عشق شدم تونستم در بلورین عشق رو فقط لمس کنم اجازه ورود ندادن نمیدونم کی منو راه میدن
میدونم هنوز خیلی چیزا هست که نمیدونم
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی
ممنوووووووووووووووووننننننننننننننننننن و متشکرمممممممممممم
آقا منصور کارتون حرف نداره اجرتون با خدا
آقا شهرام از راهنماییتون خیلی ممنون ولی من کی گفتم هر کی چادریه دختر خوبیه!!!!!!؟؟؟؟
من به پسره نگفتم باید بیای خاستگاری!!!!!گفتم درموردم تحقیق کن هر وقت شناختی برگرد چون نسبت به من بی اعتماد بود

خب خدا رو شکر که مشکل حل شد. امیدوارم از تجربه ای که به دست آوردی به نحو احسن استفاده کنی در آینده

آتنا/ ۲۱ پنج‌شنبه 22 اردیبهشت 1390 ساعت 21:51

مینا ۲۱ تهران
اون پسره که گفتی چند سالشه؟
اول اسمش با الف شروع میشه؟

آتنا/۲۱ جمعه 23 اردیبهشت 1390 ساعت 13:20

مینا ۲۱ تهران

خواهش میکنم زودتر جواب بده فک کنم پسره رو میشناسم...............
میخوام کمکت کنم........

مینا 21 تهران شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 00:03

آتنا حرف دهنتو بفهم فکر کردی بی افت با منه ؟ نه خانوم . اسم بی افم با " م " شروع میشه و خیلیم دوسم داره و احتیاجی به تو نداره . دیگه ام به من پیغام نده . به کمک تو و هیچ دختری احتیاج ندارم . من با دخترا میونه خوبی ندارم و تنها دختری هستم که هیچوقت از حقوق زن دفاع نمیکنم . در ضمن من تمام کمالات رو دارم و بی افم به امثال تو احتیاج نداره . فهمیدی ؟
بای . منصور جان همونم که تو دانشگاه باهاش آشنا شدم .

آتنا/۲۱ شنبه 24 اردیبهشت 1390 ساعت 01:56

مینا ۲۱ تهران

مراقب خودت باش وابسته نشی اگه این همونی که من میشناسمش باشه.............................................امیدوارم نباشه....

تابلوی که دوست نداره قصدش فقط لذت خودشه داره میگه شرایط ازدواجم نداره حالشم که میگه خوب نیست اگه میخوای اذیت نشی ولش کن...
اگه واسه دوستی میخوایش ادامه بده...
اما واسه ازدواج دورش خیط گرمز بکش یه وقت بش وابسته نشی.. حرفاشو باور نکنی..........
داستانی که اوج-۲۱-گلستان درمورد عشق نوشته بخون

ممنون *اوج* جان داستانت خیلی قشنگه

مینا جان مراقب خودت باش

¤¤¤¤¤¤¤¤¤ منتظر پاسختم عزیزم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

آتنا/۲۱ یکشنبه 25 اردیبهشت 1390 ساعت 01:57

میناجان از حرفات مشخصه وابسته شدی حسابی!عشق کورتم کرده!!!
حتی یه درصد احتمال نمیدی یعنی نمیخوای که بدی اونی باشه که من میشناسمش
با اطمینان نگو دوسم داره پسرا به هر دختری میرسن واسه اینکه کارشون پیش بره از ته قلب ابراز محبت میکنن
غرور مسخرت یه روز کار دستت میده
اینکه گفتی:من با دخترا میونه خوبی ندارم و تنها دختری هستم که هیچوقت از حقوق زن دفاع نمیکنم* جالبه شاید دوجنسه ای!

اون پسره که میگم بی افم نیست اما یکی از آشناهامون تمام خصوصیات بی افت رو داره تمام جمله هایی که گفتی وصف اونه بی افت چقد شبیه آشنامونه دارم شاخ در میارم اونی که میشناسمش یه صفت بارز داره اونم قد بلندشه تقریبا 190 یا بیشتر یا کمتر-
خیلی قشنگ حرف میزنه،راحت دروغ میگه سنش یکم بالاست واسه همین با توجه به سن دخترا سنشو کم وزیاد میکنه ازش بعید نیست اسمشم دروغ بگه چون از اسمش متنفره خودش چندبار گفته .چه جالب اونم بیشتر دختر چادری دوست داره ولی زیاد بروز نمیده چون اولین عشقش که بش نرسیده چادری بوده واسه اینم افسردگی داره وشرایطشو بهونه میکنه(قضیه عشق اولشوبه کسی نگفته)باخانوادشم مشکل داره،خانواده خیلی خیلی خوبیم داره.در کل پسره که من میشناسمش قاطی داره ولی اگه کسی نشناسش میگه خدای پاکی وخوبیهاست


امیدوارم روزی محتاج کمک یه دختر بشی.واسه این حرفت( به کمک تو و هیچ دختری احتیاج ندارم)

خودت خواستی دیگه کمکت نمیکنم .منصور تو کمکش کن آخه کمک پسرارو احتیاج داره! ما بی خبر اومدیم وسط.آخه خودش دختره هر کیو کمک کرده نتیجه نداده به این نتیجه رسیده به کمک دخترا نیاز نداره!!!

z.16.teh سه‌شنبه 27 اردیبهشت 1390 ساعت 22:15

اخه میترسم اگه ابجیم بفهمه زندگیشون دچار مشکل بشه.

مینا 21 تهران پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 10:29

به کوری چشم همه بی افم اومد خواستگاریم . این صفحه رو هم بهش نشون دادم . آتنا جون عشقم میگه این آتنا نرمال نیست . چه اصراری داره که بگه من همون پسره ام !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما هیچ دروغی به هم نگفتیم و اسم آقامونم میلاده . آتنا جون مامان باباشم اومدن خونمون . نظری درباره مادر پدرش نداری ؟ تعارف نکن بگو .
من غرور دارم این غرورم دوست دارم . به تو هم ارتباطی نداره . دو جنسه ام احتمالا ننته . زیادی به پر و پای من نپیچ .خوشم نمیاد باهات دهن به دهن بشم .زندگیم الن کنارم وایساده و داره به حرفات میخنده .
راستی تو که ننه بزرگ من شدی بگو ببینم اجازه هست باهاش ازدواج کنم "؟ وااااااای نکنه زن داشته باشه ؟ آتنا جون تو بگو . آخه تو خوب می شناسیش .
هههههههههههه ههههه هههه ههه ههههههه هههههه

سارا22ساله پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 19:51

saalam
kheyli kholase migam man o pesar amom be ham alaghe darim
3sal pish baham vabete dashtim albate man khabgah bodam onam ye jaye dige bad az yak sal goft na be darde ham nemikhorim o tamam kard va mnam be sakhti tahamil kardam
parsal bahman mah dubare shoro shod va hame chi khob bod ta inke dobare ekhtelafa sar gereft va baz hamon harfa va dobare tamam kardim
man dige besh etminan nadarm

رابطه های دوستی اگر چیزی غیر از این باشه باید تعجب کرد. برای شما مورد عجیبی اتفاق نیفتاده. هرروز کلی از این رابطه های پوشالی توی ایران قطع و وصل میشه. شما هیچ موقع نباید روی هیچ چیزی مخصوصا رابطه دوستی ، حساب ویژه و قطعی باز کنید

sara 22 پنج‌شنبه 29 اردیبهشت 1390 ساعت 20:25

salam mansur jon
behet bar nakhore
vali halam az har chi pesare beham mikhore
sar o tah ye karbasan
faghat dokhtararo vase hal kardan mikhan
man ke inghad dovro varam didam ke
be nazaram hich kodom az pesaraye in dovre zamone leyagaht ndaran

جامعه ما به لطف 30 سال فرهنگ سازی مسئولین ، یه جامعه بسیار عقب افتاده و جهان سومی بار اومده. جووناش به خاطر محدودیت هایی که بهشون تحمیل شده عقده ای شدن. گرسنه جنسی زیاد داریم. از همچین جامعه ای نمیشه توقع داشت دختر و پسراش خیلی با شعور و با فرهنگ باشن و به جای اینکه زیر شکمشون بهشون فرمان بده ، از عقل خودشون برای تصمیم گیری در مورد رابطه با جنس مخالف استفاده کنن

پس چیزی که شما میگی تا حد زیادی درست هست. البته نه در مورد همه پسرا. ولی اکثرشون آره. ضمنا دخترامونم زیاد نرمال نیستن و رفتارهاشون منطقی و معقول نیس در بیشتره اوقات

sara 22 جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 12:00

na mansor jan rabeteye ma vase ezdvaj bod
khaharesh dadashesh va abjeye manam midonestan
chand vaght ye baar hamdigaro mididim
mosaferat ham raftim

عزیز من
الان خیلی از رابطه ها هست که توی دوران نامزدی جدا میشن یا یک سال بعد از ازدواج. من خودم از نزدیک شاهد بودم. شما هم قبل از نامزدی رابطتون تموم شده.

الان مشکل چیه؟ میخوای برگردی دوباره باهاش دوست بشی؟

sara 22 جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 12:15

midoni mansor man hanoz dalile jodaeesho nafahmida
har dafe ye dalil miyavord
albate man kheli aziatesh mikardam
beham bi etemad shode bodim
hormata az beyn rafte bod
va migoft nemikham dige rabete dashhte basham mikham tanha basham
inam yadam raft begam dorogham ziad be man gofte bod
dastesh ke roo sho dige bad tar
yeber goft ma be darde ham nemikhorim
yebar goft man nemitunam akhlaghi raftare toro tahamol konam
kholase hardafe ye bahane
2sal pisham hamin bahane haro avord
ye modat fl mikardam amn moghaser bodam vali bad fahmidam ina hamash bahone bod
kheli jaleb bod yehoo beham rikht
hameye raftarash avaz shod
albate man ke midunam chanvaght dige khodsh bar migarde
aslan nemitunam in raftasho dark konam
hamishe migoft emkan nadare rabetamon tamam she mage nke befamam nemitunam khoshbakhtet konam
albate moshkelatesh ziade
az nazare mali ham khob nist
be khater man raft daneshgah
vali moshkelatesh bishtar shod
r

آها اینو توی کامنت اولت نگفته بودی که اذیتش میکردی اینقدر. آدم جی اف پیدا میکنه به آرامش برسه. نه اینقدر بدتر اعصابش خورد بشه. نباید با این وضعیت توقع داشته باشی باهات بمونه

sara جمعه 30 اردیبهشت 1390 ساعت 22:31

salaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam
dadash mansor
are doroste ma dokhtara kheili vaghta ehasasati va gheyre manteghi raftar mikonim
emroz kheli deltangesh bodam
khastam be dostesh bezangam ye amar begiram vali pashimon shodam
be nazaret key dobare miad soragham

همچین رابطه ای یه مقدار سخته که بخواد دوباره جوش بخوره. و تازه اگر هم جوش بخوره دوام داشته باشه!

پس به نظر من فکرتو مشغول چیزها یا کسانی بکن که آینده بهتر و روشن تری برات رقم میزنن

آتنا/۲۱ شنبه 31 اردیبهشت 1390 ساعت 03:19

ببخشید یادم رفته بود فقط با پسرا دهن به دهن میشی.
خودت خواسته بودی کمکت نکنم پس دیگه ازم کمک نخواه چون بیفایدست.

خیلی خوشحالم که تونستم عشقتو بخندونم ..

بخند به روی دنیا،دنیا به روت بخنده

من .........تو............ قیامت...........

برای همیشه خداحافظ

ناشناس یکشنبه 1 خرداد 1390 ساعت 18:23

سلام منصور خان: من دختری ۲۱ ساله هستم عاشق پسری ۲۹ ساله شدم البته ۳ سال پیش.تااینکه پارسال بهش گفتم اما اون گفتش هیچ حسی نسبت بهم نداره.عشق من روزبه روز بیشتر میشه و اون....
تااینکه چندماه پیش بمن پیشنهاد سکس داد.نمیدونی چی کشیدم.خیلی دلم میخواد ولی اون منو دوست نداره بنظرتو سکس میتونه علاقه ای بوجود بیاره؟ میشه جوابشو برام میل کنی.خواهش میکنم منصور من خیلی تنهام

سلام دوست عزیز. برات ایمیل میکنم. اینجا هم مینویسم

سکس نمیتونه علاقه ای به اون معنا که شما دنبالشی ایجاد کنه! یعنی اگر فکر کردی با طرف سکس کنی دیگه عاشقت میشه و میاد باهات ازدواج میکنه نه اینجوری نیس

اون پسر خب طبیعی هست که با توجه به اینکه سنش هم به مرز 30 سال رسیده دیگه بیشتر علاقه به سکس داره تا دوستی با دختر و عشق و عاشقی. و وقتی هم دیده تو بهش علاقمندی با خودش فک کرده ازت درخواست سکس بکنه شاید قبول کنی.....

ولی در هر صورت به نظر من نه میشه به زور کسی رو عاشق کنی و نه مجبور به ازدواج !

با توجه به اختلاف سنی زیاد و هم اینکه اون پسر هم به تو علاقه ای نداره و فقط برای سکس تورو میخواد به نظرم این رو یه کیس سوخته بدون و به دنبال یک دوست دیگری باش

من خودم سنم 27 سال هست اصلا حتی نمیتونم فکر کنم با دختری حتی زیر 24 سال باشم. چون همین 3 سال خیلی باعث تغییر در نگرش و دیدگاه میشه. دیگه چه برسه به اینکه شما 21 هستی اون پسر 29

مطمئن باش دیدگاه های شما خیلی باهم فرق دارن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد