محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید (۲)

سلام  

 

صفحه اول با 200 کامنت پر شد و این صفحه دوم این موضوع هست! 

آدرس صفحه اول اینه: 

 

http://mansourghiyamat.blogsky.com/Comments.bs?PostID=27

  

------------------ 

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 440 + ارسال نظر
سپیده/26/شمال دوشنبه 7 دی 1388 ساعت 10:06

سلام به منصور عزیز ممنون از اینکه به حرف دل بچه ها گوش میدی
من کارمند دانشگام و با بچه ها زیاد سرو کار دارم دانشجوها هم اینطور که معلوم هست منو خیلی دوست دارن چون همیشه کمکشون میکنم و براشون واقعا وقت می زارم...مسئله منم الان سر یکی از این دانشجوهاست اون یه سال از م بزرگتر همیشه ازش خوشم میومد ولی به دید کسی که پسر خیلی باهوش و درس خونیه و پر تلاش نه چیز دیگه تا اینکه الان یه مدتیه رابطش، طرز نگاهش، نوع سلامش با روز های قبل و با بقیه فرق می کنه مثلا یه روز گوشیشو نشونم دادو گفت قشنگه؟؟؟؟؟؟؟ منم به صفحش نگاهی انداختمو بعد با منو من گفتم آره قشنگه !!!حالا فکر میکنی عگس walpaperاش چی بود ؟؟؟عکس دو تا قلب ...حالا جالب اینه که تو دانشگاه هم چو افتاده که اون یه نفرو میخواد ولی چون از طرفش مطمئن نیست حرف دلشو بهش نمیگه ولی حالا من مطمئن نیستم که آیا اون شخص منم یا نه؟چون بعضیا حدث می زنن که اون دختر یکی از هم کلاسیاش هست که البته اون دخترو من می شناسم و الحق دختر خوبیه
حالاا با همه این تفاصیر من نمی دونم چی کار کنم به سوال دلم چی جواب بدم که آیا اون دختر منم یا نه
منصور جان می شه راهنماییم کنی و بگی باید چی کار کنم تا از احساس اون نسبت به خودم مطمئن شم؟چون هر دفه که می بینمش دوست دارم بدونم احساس درونیش نسبت به من چیه؟نمی خوام مثل دخترای 17-18 ساله رفتار کنم و الکی توهم بزنم ولی از طرفی ازش خوشم میاد
ممنون منتظر راهنماییت هستم

سلام

یعنی اون پسر اینقدر معروفه که اخبارش هرروز توی دانشگاه بین دانشجوها آپدیت میشه؟ D:

به نظر من کار سختی نیس که از نگاه و رفتار طرف بفهمی دوستت داره یا نه!

مگر اینکه اون پسر خیلی با سیاست باشه که ظاهرا هست...

ببین بزار از یه زاویه دیگه هم این قضیه رو نگاه کنیم. آیا تو میدونی که یک پسر میتونه همزمان بیش از یک نفر رو دوست داشته باشه؟

آیا میدونی بعضی پسرها یه دختر به عنوان زاپاس دوس دارن که داشته باشن؟

یا همزمان روی دو نفر تمرکز کنن تا در نهایت به یکیشون برسن! حالا این نشد اون!

با این توضیحاتی که دادی و اون موبایل و بک گراندش و نظرخواهی از تو(که به نظر من قطعا بدون منظور نبوده) اون به تو علاقه داره!

خوب تا اینجا میگیم که اون آمار رو داده! حالا نوبت توئه! اگر واقعا دوسش داری حالا نوبته توئه که مثه اون با یه سیاست خاص یه آمار بهش بدی...

منظورم از سیاست به خرج دادن اینه که خودتو کوچیک نکنی جلوش یا حالت ملتمسانه نباشه که تورو خدا بیا با من دوس شو. من از تو خوشم اومده!

که اگر یه موقع اشتباه فکر کرده بودی بعد دچار عذاب وجدان و این صحبتا نشی!

یه جوری باشه که یک قدم جلوتر بری برای رسیدن جواب این سوال که آیا تو کیس مورد نظر اون هستی یا نه؟!

سپیده/26/شمال سه‌شنبه 8 دی 1388 ساعت 15:23

ممنون منصور جان از راهنماییت
به نظرت چه جوری بهش یه آمار از خودم بدم طوری که به قول تو اگه اشتباه هم فکر کرده باشم تو ذوقم نخوره یا اون فکر نکنه که حالا اووووه چه خبره!!!!به نظرت چی کار کنم؟خوب هر چی باشه من کارمند اینجام نمی تونم یه حرکت تابلو از خودم نشون بدم که!چند روز دیگه هم موقع امتحانای بچه هاست و اواخر دی ماه هم تولدشه(از تو پروندش دیدم ) میدونی چیه؟ همیشه سوالای نرم افزاری یا ریاضی یا چیزای دییگرو میاد از من می پرسه منم مثل بقیه البته با کمی تفضیلات بیشتر براش توضیح میدم حالا تو چی پیشنهاد میدی؟

با نگاه بهش آمار بده!

بلدی؟


میتونی با نگاهت باهاش حرف بزنی؟

سپیده/۲۶/... پنج‌شنبه 10 دی 1388 ساعت 08:23

با نگاه!!!
خوبِ ولی فک نمی کنم بتونم اونطور که باید حالیش کنم چون این چند وقت هر وقت می دیدمش، نگام به اون خودش یه جوری می شد
راه دیگه ای به نظرت نمی رسه؟
نظرت چیه راجع به اینکه روز تولدش، بهش تبریک بگم
خیلی یواشو کوچولو بهش بگم تولت مبارک!خوبِ؟؟؟؟؟؟

آره اتفاقا فکره خوبیه. دیگه این بار اگه چراغ سبز نشون نداد لطفا برای همیشه بی خیالش شو

سپیده/26/... شنبه 12 دی 1388 ساعت 13:11

ممنونم ازت منصورجان
تا تولدش صبر میکنم و نتیجرو بهت میگم نصیحتتم یادم می مونه

شیرین قم دوشنبه 14 دی 1388 ساعت 09:04

سلام اقا منصور من 6 یا7 ماهه که باپسری دوستم اون مهندس کامپیوتره 29سالشه منم دیپلومم رفتم تو 22 سال توچت روم باهم دوست شدیم وتلفنی باهم حرف زدیم وبه همدیگه عکس دادیم راستشوبخای تعریف ازخودم نباشه من خیلی ازاون خوشگلترم اینوخودشم میدونه ما ته زنبیل ابادقم میشینیم ووضع ملیمون هم نسبتا خوبه اونا توی تهران پارس توشهرتهران میشینند فکرکنم وضع مالی اونا هم نسبتا خوب باشه اخه تهرا پارس توپایین شهرتهران نیست من واون خیلی سکس دوست داریم من به اون گفتم قبل ازاون دوست پسرداشتم وباهام سکس کرده اونم بهم گفته که قبل ازمن دوست دخترداشته وسکس کرده اون میگه منوبرای ازدواج میخاد ولی نمیدونم راست میگه یانه من بهش گفتم پسرامعمولا باکسایی که قبلا دوست پسرداشتند ازدواج نمیکنند اون بهم گفت خب منم قبل ازتو دوس دخترداشتم اون میگه من بااون پسرافرق میکنم راستش قیافش به نظرخیلی هازشته چون میگه عکسمودادم به اونایی که قبل ازتوچت میکردم ولی ازم خوششون نیومد ولی چون من یه دخترخاصیم وسلیقم عجیب غریبه ازش خوشم میاد باکلاسه ولی خوشگل نیست امامنطقیه هوس بازم نیست من واون خیلی سکس دوست داریم حتی شایدتاوقتی که بخواهیم باهم ازدواج کنیم قبلش میخواهیم سکس داشته باشیم قیافش مهربونه بهمم گفته که بدبختم نمیکنه وهرجوری من بخام باهام سکس میکنه به نظرت راست میگه که منوبرای ازدواج میخاد ؟ واینکه منواوپنم نمیکنه قبل ازازدواج؟ خودم 80درصد بهش اعتماددارم

سلام

تاحالا از نزدیک ندیدیش؟

یه پسر ۲۹ ساله ی مجرد! ۲ حالت میتونه داشته باشه! یا واقعا قصدش ازدواجه یا ارضاء نیاز جنسی. حالا که تو میگی ۸۰ درصد بهش اعتماد داری منم احتمال اینکه واسه ازدواج تورو بخواد بیشتر میدونم.

ولی چرا بهش نمیگی اگر واسه ازدواج میخواد اقدام کنه از طریق خانواده؟

راستی تهرانپارس همچین جای توپی هم نیس تو تهران.

حالا اینقدر میگی سکس دوس دارید. ۷ ماهم هست که باهم دوستید! هنوزم برنامه نداشتید. کجا میخوای بری باهاش سکس کنی؟ میخوای پاشی بری تهران خونشون؟

اصلا عاقلانه نیس

بهش بگو اگه واسه ازدواج میخواد با خانوادت یه صحبتی بکنه. بعدش میتونید راحت تر همدیگه رو ببینید و حالا یا نامزد کنید راحت سکس کنید یا اینکه قبلش یواشکی برنامه داشته باشید. ولی خوبیش اینه که دیگه خانواده هاتون در جریان رابطتون هستن. اینجوری خیالت راحت تره.

شیرین قم سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 08:46

اخه منصورجون تا وقت ازدواجمون من واون نمیتونیم دووم بیاریم چون سکس خیلی دوست داریم تازه اون به من گفته میخادبیاد قم گفت اگه می خواهی بباماشین من یعنی ماشین بی افم بریم اخونه ی یکی ازدوستام که تو راه بین قم ـتهرانه درضمن من گفتم می ترسم اون گفت ژیشنهاددادم خونه راحت تره میل خودتو اون گفت اگه خونه نمیخواهی بریم تو چادرمسافرتی مشغول سکس بشیم بعدگفت توماشین هم میشه یه کارهایی کرد یعنی سکس درضمن من میگم شایدکیس موردعلاقه شوژیدا نکرده که تاحالا مجردمونده درضمن گفت یه بار رفتم خواستگاری ولی قسمت نشد دختره رودادن به فامیلاشون نظر تو چیه حالا منصورجون؟ درضمن اون به نظرخیلیا قیافش معمولیه یا شایدم کمی زشت ولی به نظرمن قیافش خوبه وباکلاسه همه میگن من ازاون خوشگلترم

اوه اوه نری یه وخ باهاش مکان

وگرنه فاتحهههههههههه

ببینم تو که میگی نمیخوای اوپن بشی. از عقب هم که سکس درد وحشتناکی برات داره! پس چیکار میخواید بکنید؟ این ریسک بزرگ رو به جون بخری فقط واسه این که بمالید خودتونو به هم؟ نمیارزه آقا جان.

ضمنا این که میگی تا زمان ازدواج نمیتونید دوام بیارید! من که گفتم اول با خانوادت آشنا شه. اون وخ برو باهاش هرجا خواستی.

شیرین قم چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 15:57

ببین من نمی خام اوپن بشم ولی تو توی ازکامنتا برای یکی ازدخترا نوشته بودی کم پیش میاد پسری دختری رو اوپن کنه مگه اینکه اعصابش میزون نباشه و به دردسرش هم نمیارزه اون به من گفته از پشت میکنمت مشکلی برات پیش نمیاد حالا نظر تو چیه؟ در ضمن من میخام خودش به خانوادش بگه چون اگه من بهش بگم که به خانوادت بگو میترسم فکر کنه من ندید بدید شوهرم تازه ما الان ۶یا۷ ماهه که چتی یا تلفنی باهم هستیم اون می تونست تهدیدم کنه که عکسمو که بدون روسری بهش دادم پخش میکنه تا بهش حال بدم ولی این کار رو نکرده اون خیلی از ابروش میترسه فکر کنم خانواده ی ابروداری هستند و دنبال دردسر نمیگرده حالا نظر تو چیه؟


راستی منصورجون از عقب اگه درد داشته باشه زیاد عیبی نداره میتونم تحمل کنم ولی فقط میخام مشکلی برای بکارتم پیش نیاد

لطفا عکسش رو برای من ایمیل کن. من تاحدودی(البته نه صددرصد) میتونم از روی چهره اش بفهمم چجور آدمیه.

Mansour.Ghiyamat@Gmail.Com

ضمنا اینایی که گفتی دلیل نمیشه. شما حتی یکبار هم همدیگه رو ندیدید. بعد این قضیه خونه ای که میخواد تورو ببره جاده قم تهران. بیرون از شهره دیگه. خیلی خطر داره.

راستی چن سالته؟ به نظر میاد بالاتر از ۲۲ سال باشی


چی؟ بهت گفته از پشت میکنمت مشکلی برات پیش نمیاد؟ این دیگه از اون حرفا بودا. چه میدونم والا

اون که دیگه داره علنا میگه چیکار میخواد بکنه باهات. توهم که راضی هستی. هردو راضی پس *ون لق آدم ناراضی :)))

راستی گفتی قبلا سکس داشتی؟ پس زیاد بیگانه نیستی با این مسئله. واسه همینه که ترست ریخته

حالا عکسش رو بفرست من ببینم قیافش چجوری میخوره باشه

شیرین قم چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 16:41

راستی منصور جون من میگم شایدم میخادیه مدتی باهم دوست بمونیم بعداازدواج کنیم اخه خیلی ازدوست دختر ودوست پسرارودیدم که بعدازدوسه سال دوستی باهم ازدواج میکنن تازه اونا خانواده شون هم ازرابطه ی دوستیشون خبر ندارند مثل من ودوس پسرم

عزیزم من با توجه به تجربیات زیادی که در این مسئله دارم باید عرض کنم احتمال ۹۹ درصد میدم شما با هم ازدواج نکنید. یعنی اون همچین قصدی نداره.


اونایی که میگی دوست بودن باهم و بعد ازدواج کردن قضیهشون فرق داره. قابل مقایسه نیستن با مورد تو. الان مجالش نیست وگرنه برات توضیح میدادم

شیرین قم جمعه 18 دی 1388 ساعت 09:56

ان شالله یکشنبه ایدی میدم بیا توچت عکسشو بهت میدم یاادرس عکسشو اینجا تایپ میکنم رست یا ادرس عکسشو اینجا تایپ میکنم میفرستم چون ایمیل بلدنیستم

عزیزم من امکان آمدن به یاهو رو ندارم. عکسش رو این سایت آپلود کن و آخرین لینکی که بهت میده بزار اینجا

Www.Tinypic.info

سپیده/26/... شنبه 19 دی 1388 ساعت 10:55

سلام منصور جان
از اون موقع فکر کنم فقط 1 یا 2 بار دیدمش میدونی چیه؟ فک میکنم اون فقط به این خاطر با من خوبه یا مدلش با من یه جوریه، چون من کمکش می کنم آخه فقط کافی بود یه کلمه از یه موضوع از دهنش بیاد بیرون من پیشو میگرفتم بعد می دونی جالب چیه؟! خودش یادش می رفت یا براش کمرنگ می شد بعد من یادش می آوردمو چیزایی که پیدا کرده بودم بهش می گفتم.
منصور؟؟؟؟؟؟ به نظر تو فکری که می کنم چقدر می تونه درست باشه؟
ِانقده بدم میاد یکی به صرف اینکه فقط بخواد از من اطلاعات بکشه با من خوبه یا اینکه منو به شکل آچار فرانسه ببینه اِنقدِ بدم میاد
الان خیلی از این موضوع ناراحتم. یادتِ بهت گفته بودم روز تولدشو بهش تبریک بگم؟... الان سر این موضوع دودلم.به نظرت چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟

با این توضیحاتی که دادی منم نسبت به این قضیه بدبین کرد.

آره اگر اون به تو علاقه داشت نباید اون موارد رو یادش میرفت!


راستی تو خوشگلتری یا اون دختره که این قراره باهاش دوس شه؟

اگر اون بهتره که به نظر من وقت خودت رو تلف نکن. این پسره اصلا تو باغ نیست

سپیده/26/... دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 11:03

سلام منصور جان
دیروز سر جلسه امتحان دیدمش هی منو می دیدو خنده معنی دار می کرد!!!!!!!!! اما مراقب کلاس اونا نبودم.
انقد دوست دارم بزنمش چون واقعا نمی دونم حسش نسبت به من چیه داره با این کاراش عذابم می ده
آره اون دختره خوشکلتره، از من کوچیکترم هست(تقریبا 6 سال) ولی اهل تهرانِ.تیپشون فرهنگشون یا خیلی چیزای دیگشون از نظر من به هم نمی خوره (یه وقت فک نکنی دارم حسودی می کنما اوندفعه هم اعتراف کرده بودم الحق دخترِ خوبیه)
می خوام اصلا دیگه بهش فکر نکنم ولی نمیشه!!! آخه اون همیشه با دست پس می زنه با پا پیش می کشه.خیلی مغرورِ خیلی....
دوست دارم یه روز بهش بگم خیلی مغروری اعصابم خوردددددِ.

من فکر نکنم پسرا مخصوصا همین پسری که تو دربارش میگی اینقدر خجالتی باشه که واسه پیشنهاد دوستی اینقدر لفتش بده و نگه..

به نظر میاد سرکاری باشه و همون در جهت اینکه تورو جذب خودش نگه داره لذت میبره و همچنین ازت استفاده درسی هم میبره

پس بنابراین دیگه بهش توجه نکن. به چشم برادری ببینش فقط

شیرین قم دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 13:45

منصورجون باموبایل ازرومانیتورم عکسشو گرفتم بعد فرستادمش روسیستمم چون نتونستم عکسشوازروریکاوری سیو کنم یه خورده تاره وکیفیتش پایین ولی حالا تو جفتشو ببین ونظربده دوتاگرفتم
http://img3.tinypic.info/files/fuuwa12mimmmuw9u18ca.jpg
http://img3.tinypic.info/files/izyxp4g2qdsh5bd0u8m3.jpg

ممنون

البته اسکرین شات میتونستی بگیری!

مهمترین نقطه همون چشم بود که اصلا پیدا نیست!

اما ظاهرش نشون میده که آنچنان ساده و سر به زیر نیس!

توصیه هایی که قبلا بهت کردم رو یه بار دیگه بخون. مواظب خودتم باش! نری باهاش مکان. از ما گفتن بود

سپیده/26/... سه‌شنبه 22 دی 1388 ساعت 13:08

باشه منصور

شیرین قم چهارشنبه 23 دی 1388 ساعت 16:50

منصور اسکرین شات گرفتم شفاف شد عکسش حالا بیا ببین به یکی ازدوستام عکسشونشون دادم گفت بهش میادسرسنگین باشه البته منصور توبه تیپش نگاه نکنیا ببین به قیافش میخوره چه پسری باشه نظرتوبهم بگو
http://aksupload.ir/pic/Jan/JJ.jpg

به قیافش پسر بدی نمیاد. البته سخته از روی این تصویر نظر دادن.

ولی من باز میگم باهاش نرو توی خونه یا همون جایی که گفتی بین قم و تهرانه!

ولی دیگه اگه طاقت نیاوردی لااقل با اطلاع دوست صمیمیت برو. یعنی اون رو هر لحظه در جریان قرار بده. مشخصات و آدرس و شماره بی افت هم بهش بده

سپیده/26/... پنج‌شنبه 24 دی 1388 ساعت 13:16

سلام منصور
میدونی چی شد؟؟!!!!
امروز امتحان داشت، به بهانه اینکه ازش کتاب می خوام گفتم بعدِ جلسه امتحان بیاد دفترم.
اومد، بهش گفتم چه کتابایی ازش می خوام اونم گفت واسم میاره بعد گفت می تونم شمارتونو داشته باشم منم گفتم اها بابت پس دادن کتابا می خوای ؟باشه و شمارمو بهش دادم که تو اون روز مشخص بابت آوردن کتابا بهش یاد آوری کنم بعد بهش گفتم: آقای...با اینکه 2 روز دیگست ولی امروز بهتون می گم تولدتون مبارک.
اونم لبخندی زدو گفت اوووم جالب بود.
بعد کمی مِن مِن کردو گفت میخوام یه چیزی بهتون بگم!!گفتم خوب بگید اون دفم می خواستین بگید ولی نگفتید اونم گفت(اشاره به دوستش کردو گفت فکر می کنید موضوع محسن داره تکرار می شه)من با تعجب گفتم محسن؟؟؟؟ (آخه محسن عاشق یه دختر شده بود می خواست منو واسطه کنه تا برم به دخترِ بگم ولی من خودم به دختر نگفتم آخه تو شرایط کاری من نمی شد این کارو کرد)
در هر صورت اینو گفتو بعد ادامه داد موضوع یه نفرِ که....می خوام بگم ولی الان آمادگیشو ندارم.....
خلاصه منصور جان دو زاریم افتاد که این بابا همون کسی که فکرشو می کردم دوست داره و یه جورایی می خواد منم واسطشون بشم
نمی دونم اگه یه روزی اینو ازم بخواد باید چه کار کنم الان خیلی گیجو ناراحتم.
از اینکه پیش ذهنیتِ خودم گول خوردم بیشتر اعصابم خورد
تو میگی من چه کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بهترین کار اینه که رابطه ات رو باهاش محدود کنی...

اون برای تو دیگه به نظرم یه مهره سوخته اس!

مونا ۲۲ اصفهان دوشنبه 28 دی 1388 ساعت 19:34

منم میتونم در مورد مشکلات بچه ها نظر بدم یانه لطفا بگو اق منصوری

بله. همه میتونن

کیمیا/۲۱/شیراز چهارشنبه 30 دی 1388 ساعت 11:11


سلام منصور!
اصلاحوصله تایپ کردن نداشتم اما فقط به خاطرتو...!!کاش کمکم می کردی که اینقدر بی حوصله نباشم...من باکلی ذوق وشوق دور شدنم از پریشون حالی اومدم توی وبلاگ تو...گفتم اونجادوستای جدیدپیدامی کنم وروحیم عوض می شه...اما بقیه بامن هنوز دوست نشدن.
درموردبی اف هم باید بگم.....
2سال پیش که همراه خالم رفته بودم دانشکدشون امتحان داشتن ومن توی محوطه ی دانشگا نشسته بودم داشتم کتاب می خوندم که یه آقاپسری اومد بهم گفت ببخشیدمی تونم در مورد موضوعی با شما صحبت کنم گفتم بفرمایید گفت من به شما علاقمندم ومی خوام باشما ازدواج کنم.اصلاانتظارچنین چیزی رو نداشتم گفتم شاید فکرکرده من دانشجوی هم رشته ایش هستم می خوادسوالی بپرسه. یه دفعه زدم زیرخنده گفت:چیزخنده داری گفتم؟بهش گفتم نه اما چون اصلاانتظارچنین چیزی رو از یه آقای فشنی نداشتم خندم گرفت(خب آخه این فشنی کی دنبال زن گرفتن می رن)بعدش گفتم خب آخه من خیلی کوچیکم.وحالاحالاهابه ازدواج فکر نمی کنم گفت خب اگرراضی باشید من تااون موقع صبرمی کنم گفتم باشه مشکلی نیست....ازخرپولای،نه،گاوپولای تهران بوداسمش هم محمدخانی بودتوی شهرما دانشجوی مهندسی مکانیک بود.اینجاسوناتاداشت .از اون موقع به بعدباهم بیرون می رفتیم حافظیه-باغ ارم-باغ عفیف آباد-باغ جهان نما-ارگ کریم خانی-سعدیه-آب رکنی-باغ دلگشا-موزه پارس-باغ وموزه زینت الملک-باغ وموزه فروغ الملک-باغ وموزه نارنجستان قوام-پارک آزادی-پیتزاپیتزا-پیتزاترخون-حالاخیلی هاشویادم نمیاد،هرجایی که توی شیرازه وفکرشوبکنی مارفتیم.همیشه واسم بدون مناسبت کادوهای گرون می خرید.ازگوشی های مدل به مدل n85گرفته تاسرویسهای برلیان والماس و...تااینکه درسش داشت تموم می شدوخواست بیادپیش بابام اما من ترسیدم گفتم اگه بابام بفهمه که ما توی این مدت باهم ارتباط داشتیم دوتامونومی کشه.می خواست بره تهران منوهم می خواست باخودش ببره،اینقدالتماس کردم که دیگه قبول کردوگفت ولی من می رم وبا بابا ومامانم میام.رفت وبابام فهمید که ما توی این مدت باهم بودیم. وگوشیموخاموش کردم واجازه روشن کردن نداشتم.اما یه روزدور از چشم بابام گوشیموروشن گردم دیدم smsداده ونوشته من دارم میام شیرازمن که نمی دونستم کی smsداده بهش زنگ زدم وگفتم کی داری میای نیاکه بابام فهمیده.گفت خب بفهمه .نمی فهمیدهم من داشتم میومدم اونجابهش بگم..گفتم توروخدانیاقبول نکردگفت بدون مامان وبابامیام تااوضاع رو آروم کنم بعداوناروبیارم.اومدشیراززنگ زد خونمون گوشی روبرداشتم گفت من سرکوچتونم زودرفتم بیرون دیدم سرکوچه ازماشین پیاده شده ایستاده داره بالبخندبه من نیگا می کنه دویدم سمتش تااون موقع ماحتی دستمونوهم به هم نداده بودیم کوچه خلوت بودپریدم توبغلش کلی گریه کردم گفتم توکجابودی دلم برات تنگ شده بودتوی این مدت که نبودی فهمیدم من بدون تومیمیرم.یه بوس خوشگل کردمنووگفت منم دلم واست تنگ شده بودقشنگم (همیشه تکیه کلامش واسم قشنگم بود)اینقدخودخوری کردم تاچهرم اونجاکه میرم افسرده نباشه.امابازم مامانم فهمیدچمه/شباباگریه می خوابیدم /گفتم خب دیگه ناراحت نباش الان من وتوپیش همیم.نمی دونی منصورآدم موقعی سرشوروی شونه های کسی که دوستش داره می ذاره چه کیفی داره حتی اگه اندازه ی تموم دنیاهم غصه داشته باشی همشویادت می ره .داشتیم همینجوری باهم حرف می زدیم که بابام اومد وما رودیدحمله کرد به محمدم اینفدکتکش زدکه دیگه محمدم داشت خون بالامی آوردهرچی می رفتم جلوی بابام که من به جای اون کتک بخورم امابابام منومی انداخت کنارهیچکی اون موقع توی کوچه نبود تابه دادمحمدمن برسه ایقدکتک خوردتابی هوش شد(من این صحنه هارودیدم که افسرده شدم وقتی عشقموجلوچشام می زنن خیلی شانس آوردم دیوونه نشدم)سریع رفتم زنگ زدم به آمبولانس ازبس حول شده بودم آدرس اشتباه دادم...دیدم نیومددوباره زنگ زدم اون موقع بود که فهمیدم آدرسواشتباه دادم.ایندفعه آدرسودرست دادم وتااومدن آمبولانس اومدم بالای سرمحمدم گریه می گردم بابام چندبارخواست باکتک منوببره توخونه اما نرفتم آمبولانس اومدوگفت دعاکنید زنده بمونه ....من هم با همون لباسای توخونه رفتم یه چادرازهمسایمون گرفتم بلدهم نبودم بابام هم که نمی ذاشت بابدبختی سوارآومبولانس شدم ورفتم توی بیمارستان همش گریه می کردم همه می خواستن آرومم کنن از دکتراوپرستاراگرفته تاآدمای معمولی که خودشونم مریض داشتن.دیگه نفهمیدم چی شدفقط موقعی به خودم اومدم دیدم روی تخت بیمارستانم بایه سرم بزرگ تودستم سرموچرخوندم دیدم محمدم روی تخت کناری خوابیده ....پرستاراومدگفت از بس بی تابی کردی حالت بدشدورییس بیمارستان بااینکه خلاف قانون بود امادستوردادنامزدتوبیاریم پیش خودت ....تاسرمم تموم بشه وبرم بالای سرمحمدتوی این مدت فقط به محمدزل زده بودم وگریه می کردم .سرمم تموم شدوازتخت اومدم پایین ورفتم بالای محمددیدم داره آروم آروم چشای خوشگلشوبازمی کنه وقتی منودیدلبخندزد امامن هنوز گریه می کردم گفتم خوبی به نشانه ی آره سرتکون دادگفتم دروغ می گی واسه اینکه من ناراحت نشم.دوباره لبخندزد....بابام اومد ومنوبه زور برد نمی خواستم برم محمدگفت برو منم میام،من به این راحتیاپاپس نمی کشم گفتم اگه اومدی من خودمومی کشم گفت حالاتوبرو من یه فکری می کنم...رفتم وفردایواشکی رفتم بیمارستان دیدم خداروشکرحالش بهتره گفت واسه چی اومدی اگه بابات بفهمه کتکت می زنه گفتم عیبی نداره بذارشکل هم بشیم.وبرگشتم خونه.دیدم بابام خونه هست وفهمیدمن کجابودم کلی کتک خوردم اماخیلی برام شیرین بود آخه داشتم واسه محمد کتک می خوردم.چندروز بعدمحمدحالش خوب شد ودوباره اومد خونه بابام پلیس خبرکرداونااومدن محمدوبردن فرداش درحال گریه بودم دیدم تلفن زنگ خوردمحمدبود گفت بابدبختی گذاشتن بهت زنگ بزنم والان دارن منومی برن فرودگاه بفرستنم برم .اون بایدماشینشوهم می برد الکی به من گفت فرودگاه تا نگران نشم.باماشین خودش حرکت کرده بود به سمت تهران.فرداش مامانش بهم زنگ زد گفت محمد توی راه تصادف کرده و.........ولی بابام که نذاشت برم تهران.حتی یه تیکه سنگ هم ندارم که هروفت دلم می گیره برم وباهاش درددل کنم.
بعدتوبه من می گی چرابی اف نداری ؟؟؟؟حالافهمیدی چراافسرده ام.........؟؟؟؟؟؟؟تواگه بودی تاحالادیوونه شده بودی خیلی خدادوستم داشته سالمم........واسه همینه می خوام خودموبکشم آخه دلم خیلی واسه محمد تنگ شده.
کلی امروزگریم انداختی وتمام خاطراتموجلوچشام زنده کردی منصور؟؟تواولین نفری بودی که این قصه رو واسش تعریف کردم.خیلی شبیه فیلم سینمایی هاشد،نه.....؟؟؟؟؟؟؟؟الان که داشتم این کامنتوواسه تومی نوشتم گریه امون نوشتن بهم نمی داد به زورنوشتم.تک تک اون لحظه هااومدن جلوچشم.خیلی سخته......................!!!!
الان هم دارن شوهرم می دن من نمی خوام چیکارکنم؟
طرف وکیله امانه دوستش دارم نه ازش خوشم میاد اونا الکی واسه خودشون بریدن ودوختن.هیچکس نظرمنونمی پرسه.فکرکردن به این راحتیامی تونن منوازمحمدم دورکنن.نه،اشتباه می کنن من همیشه بایدمال محمدبمونم.
خسته ام منصورخسته ی خسته ی خسته ی خسته ی خسته ی خسته .................
فکرنمی کنم هیچکس به اندازه ی من توی این دنیای آشغال زجرکشیده باشه.من که تاحالاکسی روندیدم.وقتی این خبرتلخ روشنیدم دنیاروسرم خراب شددنیاواسم جهنمه-زندگی دیگه واسه من تموم شدست.داداش علیش متخصص گوش وحلق وبینیه هفته ای یه بارودیگه بهم زنگ می زنه حالمو می پرسه منم همیشه بهش می گم داداش علی اون هم به من می گه زن داداش-زن داداش علیش هم بهم زنگ می زنه اون روانشناس بالینیه.یه دختردازن اسمش تلاطم هست.مامانش هم خیلی بهم زنگ می زنه هرماه واسم کادو می فرسته می گه تو یادگار محمدمی .وقتی منو عروس نازم صدامی کنه چشام سیاهی می رهوگریه می کنم اون هم شروع به گریه می کنه.چند باربا بابام صحبت کرده که کیمیای محمدموبیار من ببینمش.بابام قبول نمی کرداما الان یه کمی راضی شده.گفته می خواد ببرتم شمال واسه تعویض روحیه اما من هرجابرم محمدم جلوی جفت چشامه.گفتم من شمال نمی خوام، منوببرید حرم حضرت معصومه وجمکران دلم واسه خداتنگ شده-22بهمن مامانم واسه دانشجوهاش کلاس گذاشته ولی گفته اگه بتونم لغوش می کنم ومی ریم. من دانشجوی روانشناسی بالینی دانشگاه شیرازبودم اما بعداز اون قضیه انصراف دادم ودیگه نمی رم.الان هم منمویه ویولن ویه موبایل وچندتاآنگ وعکس که شدن همدم تنهایی هام!!.... واسه شما قصه ی قشنگی بود امابرای من زندگی تلخی........

ماجرای تکاندهنده و تاثیرگذاری بود...

ضمنا پاسخ این متن رو در صفحه گفتگوی آزاد دادیم

مونا ۲۲ اصفهان چهارشنبه 30 دی 1388 ساعت 20:32

مرسی از شما منصور جان
سپیده جان میخواستم بگم که بهتره که فراموشش کنی چون شاید تو سوژه خنده اون و دوستاشی و شاید اون از تو سوئ استفاده کنه نظر من اینکه فراموشش کن این دوست داشتن جز ضرر هیچی دیگه نداره

مونا ۲۲ اصفهان جمعه 2 بهمن 1388 ساعت 19:44

منصور جان تا حالا خودت عاشق شدی؟

بلی...

فاطی 21 شمال شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 18:59

سلام کیمیا جون
واقعا سرگذشت تلخی بود
من که گریه م گرفت وقتی خوندمش خدا بهت صبر بده عزیزم
واقعا تو به سفر احتیاج داری
من تو شمال زندگی میکنم اگه اومدی اونجا و منو دوست خودت میدونی میتونم بیام پیشت باهم بریم جاهای قشنگ ایجارو نشونت بدم
قربونت عزیزم

کیمیا/۲۱/شیراز یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 18:00

سلام
من نمی تونم بیام شمال ...
منمون از لطفت عزیزم....
تاقبل از اون جریانات من هرکی بهم می گفت که بهترین تفریحی رو که دوست داری چیه می گفتم سفربه شمال
اما الان نمی تونم برم چون شمال برنامه ی منو یاد برنامه ربزیم با عشقم می اندازه.من توی این موقعیت خیلی به خدانزدیک شدم ...می خوام تغییر کنم می خوام برم قم و مشهد ..تازه می خوام چادری هم بشم ...مامانم می گه خاک توسرت می خوای همه ی اقوام مسخرت کنن . اما من خوشم میاد.
دلم می خواد بیام ولی ولم نمی کنن که تنها برم من دوست دارم اگه می خوام بیام تنها بیام که بهم خوش بگذره نه اینکه مثل فقس همشون باهام باشن .ونتونم کاری بکنم.که در غیر اینصورت نمی ذارن . البته بیشتر واسه اینه که یاد عشقم می افتم....
خیلی ممنون که به یادمید عزیزم ...
همین که اینجاباهام هستید وهوامو دارید کلی به خودم می بالم و خوشحالم که یه کسایی رو دارم که باهاشون حرف بزنم وآرومم کنن.
دیشب هم با بابام دعوام شد وامروز می خواستم از خونه جیم فنگ شم یارگمو بزنم اما دوستام متقاعدم کردن.من صبح ازخونه زدم بیرون اما بچه ها متقاعدم کردن ومی خوام الان بعداز کافی نت می خوام برم خونه امانه اینجوری باکلی خوراکی واسه اعتصاب غذاواسه چند روز وکلی اخم وتخم و....

کیمیا/۲۱/شیراز یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 18:05

فاطمه جون شما کجای شمالی ؟؟؟؟

شیرین قم دوشنبه 5 بهمن 1388 ساعت 09:21

کیمیا جون منم قمم دوست دارم ببینمت من چادریم ولی خیلی هم حجاب باطنی ندارم اینو صادقانه گفتم بی اف دارم وسکس هم میکنم باهاش ولی اصلا بهش خیانت نمیکنم وهوس بازهم نیستم منم خیلی تنهام چون تابحال یه جی اف بی ریا وساده دل مثل خودم نداشتم

فاطی ۲۱ شمال دوشنبه 5 بهمن 1388 ساعت 11:03

سلام کیمیا جون
امیذوارم که حالت خوب باشه عزیزم
ما ت دریا یه ۲۰ دقیقه فاصله داریم اگه منصور جون امکان داره شمارمو میدم که هروقت اومدی بیام دیدنت (البته اگه شما مارو قابل بدونت)
اما عزیزم اینکه میگی خودتو تغییر بدی خیلی خوبه اما لج کردن با خونوادت که مشکلی رو حل نمیکنه تازه عزیزم این طوری که تو خودتو عذاب میدی مطمئن باش محمدم راضی نیست بهتر براش قرآن بخونی خیلی کمک میکنه و خیلی آروم میشی توکلت به خدا باشه
خدا به اندازه توانمون مارو امتحان میکنه و تو مشکلات قرار میده
من نمیخوام شعار بدم اما چون خودمو از عشقم جدا شدم یه جورایی میفهمم چی میگی عزیزم
از ته دلم برات آرزوی موفقیت میکنم عزیزم
مواظب خودت باش کیمی جون بوس

کیمیا/21/شیراز سه‌شنبه 6 بهمن 1388 ساعت 11:49

شیرین جان
شماکجاسکس می کنید؟؟؟؟
توی خونه شما؟یااونا؟

کیمیا/21/شیراز چهارشنبه 7 بهمن 1388 ساعت 01:13

سلام شیرین جون!
شمارتو واسم ایمیل کن!!
حتما می بینمت!!
منصور سنگ کوب نکنیا!!!!!!
*********
وای خدااااشیقده شماهاخوبید.....!!
بابم گفته بریم قم زندگی کنیم.واسه تنوع.ولی من دوست ندارم
پراز آخوندههههه
دیگه کم مونده آخوندا بیان خواستگاریم...!!!
نمی شه سربچرخونی.
گفتم یاتهران یه هیجاا...
آخه می خوام به مامانی محمدم نزدیک باشم.


سلام فاطمه خانوم!
من ایمیلمو می فرستم !
شمارتو واسم ایمیل کن ....
خداروشکرکه شماهارو دارم..ممنون که نگرانم هستید
*************
همیشه بهم بگید کیمی.

توی قوانین وبلاگ اومده که گذاشتن ایمیل و آدرس وبلاگ و تلفن ممنوعه

لطفا اینجا چیزی نزارید. با من از طریق ایمیلم مکاتبه کنید و درخواستتون رو بگید...

Mansour.Ghiyamat@gmail.com

شیرین قم چهارشنبه 7 بهمن 1388 ساعت 09:58

کیمیا جون تازه قراره بیادقم بریم خونه ی دوستش بهم سکس کنیم او ن خیلی درگیر کاره خیلی کارداره ولی سکس تل وسکس چت کردیم راستی قم پسرایی خوشگل وباحالم داره ها همین زنبیل اباد که مامیشینیم خیلی پسراش خوشگلند ولی ازنظر اکثردختراخوشگلند نه ازنظرمن چون من سلیقم عجیب وغریبه و ازگلزارهم متنفرم ازقیافش حالا میا ی ی میبینی ولی من که میدونم توفقط به محمدفکرمیکنی

کیمیا/۲۱/شیراز شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 00:24

سلام منصورجون!!
الهی که من قربونت برم که تواینقدخوبی
من چقدخوش شانسم که خدابعدازاینهمه مشکلات چنین دوستای خوبی به من داده.....
توواقعاگمنامی منصولی
مرسی که گذاشتی من بااونادوست شم...این محبتت رو هیچوقت فراموش نمیکنم
قربون منصور:کیمی شیرازی

کیمیا/۲۱/شیراز شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 01:26

سلام شیرین جون!
بابام می خوادبیادقم واسه زندگی.....
فک کــــــــــــــــــــــــــــــــــــن........!!!!!!!!!
قم چه جایی هم که نمی تونیم سرمونویچرخونیم ....آخه هرسمت سرتوبچرخونی آخوندامحاصرت کردنننننن......!!!!!!

مونا ۲۲ کاشان شنبه 10 بهمن 1388 ساعت 18:17

منصور اگه عاشق شدی میشه داستشنت رو برامون بگی؟
من و بقیه بچه ها منتظریم و بسیار کنجکاو
من که میگم شما که انهمه بچه ها رو نصیحت میکنی و بچه ها هم از راهنماییت استفاده میکنن خودت چطور کنار اومدی با قضیت بگو ماهم ازت درس بگیریم

من نمیتونم مثه شما زندگی شخصیم رو اینجا بگم. شما رو توی این وبلاگ کسی نمیشناسه ولی منو...

مهسا-سنندج دوشنبه 12 بهمن 1388 ساعت 12:23

وای کیمیا جون عزیزم باوجود اینکه نمیشناسمت ولی خیلی دوست دارم؛همین الان داستان عشقتو خوندم باورنمیکنی چقدر گریه کردم، هم برای تو هم برای محمد،نمیدونم باید چی بگم......................
ولی خیلی ناراحت شدم؛حالا میفهمم که مشکلاتمون چقدر در مقابل مشکلات دیگران کوچیکه!
عزیزم بازم میگم متاسفم.........

خسته تر از همیشه/۲۰/... پنج‌شنبه 15 بهمن 1388 ساعت 15:33

سلام. من اومدم اینجا تا ازخودم بگم. سنم نسبت به خیلی از شماها کمتره ولی شاید حرفام به دردتون بخوره.
۳سال پیش دختری بودم که به فرشته می گفت زکی. تو یه خونواده ی پولدار و از لحاظ اعتقاد متوسط بزرگ شدم. همه میگن خیلی خوشگلم و کلا مشکل خاصی نبود. تااینکه پسر همسایمون گیر داد بهم. از خودش و خانوادش فقط خوب شنیده بودم. دانشجو بود. چون باباش از کار افتاده بود کارخونشو زده بود به نام علی. با اینحال که هیچی کم نداشت بازم محلش ندادم. بعد از یکسال با التماس باهام دوست شد. اوایل اینقد دوستم داشت که روزی هزار بار خدا رو به خاطرش شکر میکردم. دفعه ی اول که با هم رفتیم بیرون فقط دستمو گرفت. چون تو خونوادم اینکار بد نبود منم مخالفت نکردم. دفعه ی دوم رفتم خونشون. بخدا فقط از روی سادگیم بود. چون با پسرای فامیل خیلی راحت بودم فک میکردم اونم مثه اوناس. وقتی میخاس لباسامو در بیاره باورم نمیشد. اون روز گذشت و بعد از اون ماجرا ۸ ماه باهاش قهر کردم. بعد از ۸ ماه اومد و گفت که دست خودش نبوده و اشتباه کرده و... منم دوباره باهاش دوست شدم. ما یک سال ونیم بعد از اون ماجرا با هم بودیم. تو این یک سال و نیم هر دفعه یه جوری راضیم میکرد که اینکارا اشکالی نداره و...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(بخدا حتی یکبارم از رابطمون لذت نبردم.حتی یکبار) تا اینکه فروردین امسال داداشم از قضیه بو بردو علی خودشو کشید کنارو منکر همه چیز شد. بعد از اونم بهم گفت که مثه من واسه اون زیاد هست و دوست دختر زیاد داره. (مگه واسه من نبود؟) بعدم گفت که من خودمو چسبوندم بهش. حالا دیگه هیچ کاری باهاش ندارم و هیچ حسی جز نفرت بهش ندارم. من موندم و عذاب وجدانی که شاید حقمه. اینم بگم که من عین این ماجرا رو همون اوایل دوستیمون تو یه سایت خوندم. ولی هیچ وقت باورم نمیشد مثه این واسه خودم اتفاق بیفته.
اینا رو نوشتم تا شاید به درد یه کسی بخوره و نذاره سر نوشتش مثه من تباه بشه. نوشتم چون یکسال بود تو دلم مونده بود و نمی تونسم به کسی بگم. ولی حلا اومدم تا به همه بگم.
اگه شما بجای من بودید الان چیکار می کردید؟(منظورم اینه با احساس و غرور بر باد رفته م یا عذاب وجدانم چیکار کنم؟)
(من هنوز دخترم و از این لحاظ مشکلی ندارم)

یه جاش برام عجیب بود. اونجا که گفتی از رابطه های جنسیتون هیچ لذتی نمیبردی! مگه میشه؟ مگه شما همدیگه رو دوس نداشتید؟ پس چرا از هم آغوشی لذت نمیبردی؟

امید۲۶ پنج‌شنبه 15 بهمن 1388 ساعت 23:40

کی گفته تهران پارس بد جاییه؟؟
در ضمن شیرین واقعا جای تاسف
نکنه داری هلاک میشی ما بی خبریم
بهتر که یه خرده عاقلانه فکر کنی از روی احساساتت تصمیم بگیری

خسته تر از همیشه/۲۰/... جمعه 16 بهمن 1388 ساعت 12:20

نمی دونم. یعنی چراشو نمی دونم.
فک نمی کنم دلیلش به حل مشکلم کمکی کنه. میکنه؟
اما شاید چون من واقعا به این کارا علاقه ای نداشتم و به اجبار قبول می کردم.
علیم همیشه از این موضوع تعجب میکرد که چرا من هیچ لذتی نمی برم.

به نظر من از الان برو به فکر حل این مشکلت که میگی علاقه ای به اون کارا نداری و لذت هم نمیبری!

چون اینجوری اگر باشی هیچ وقت نمیتونی یه رابطه موفق با جنس مخالف، چه بی اف چه شوهرت داشته باشی!

شیرین قم شنبه 17 بهمن 1388 ساعت 07:39

امید جون تونگران من نباش من مواظبم درضمن قضیه ی من با خانوم خسته ترازهمیشه کاملا فرق میکنه ایشون سردمزاجند وسکس دوست ندارن ولی من برعکس کلی هم لذت میبرم ازسکس البته ازسکس بامردی که عاشقش باشم وبهش اعتمادداشته باشم وموقع سکس بهم ارامش واعتماد بده لذت میبرم راستی این رو هم به دختراوژسرابگم به نظرمن دختری که فقط یه بی اف داشته باشه وبهش عاشقانه حال وسکس بده وهمزمان باچندتاژسردوست نباشه ازنظرمن اصلا هم فاحشه نیست تازه خوددخترهم ازسکس لذت میبره اینطوری میدونیدچرابعضی اززن ها بعداز ازدواج دنبال ژسربازی میرن؟ چون عقده ی ژسردارن و تازه معذرت می خام تازه مزه ی ک ی ر روچشیدند میخان مال بقیه روهم امتحان کنن البته نمیگم حالا برید وباهرژسری دوس بشید وژسربازی کنید باژسری دوس بشید که قابل اعتماده تازه درزمانی که ازدواج نکردیدچون اگرازدواج کردیدهرگز نباید خیانت کنید

خسته تر از همیشه/۲۱/... یکشنبه 18 بهمن 1388 ساعت 18:48

من کی گفتم که سرد مزاجم و .....
وقتی با علی سکس داشتم اون فقط به فکر خودش بود و واسه همین من از اول از سکس با اون احساس حقارت میکردم.
در ضمن من برعکس خیلی از شماها با سکس قبل ازدواج مخالفم و از همون اول عذاب وجدان داشتم.
راستی همه ی پسرا ایییییییییییینقد سکس براشون مهمه؟
یعنی همه ی زندگی یه پسر سکسه؟
اینم بگم که انگاری سوء تفاهم پیش اومده. من اونقدام بی احساس نیستم ولی باید بخوام تا لذت ببرم. وقتی میخوام که بدونم طرفم به خاطر عشقش از من سکس میخاد نه اینکه منو فقط واسه سکس بخواد.........

گرفتم چی میگی. حق میدم بهت..

در جواب سوالت باید بگم همه ی زندگی یه پسر سکس نیس! اما توی ایران با توجه به محدودیت های مفرطی که سر این قضیه وجود داره، ملت، مخصوصا پسرای مجرد، تشنه ی سکس هستن! یه امر طبیعی هست! اگر ما از اول یکم اصولی تر و منطقی تر به مسئله سکس و نیاز جنسی جوانانمون توجه میکردیم و به هر حال یه برنامه ریزی میکردیم که اینقدر این ملت تو کف نباشن اونم حتی بعد از گذشت چندین سال از بلوغشون! اون وقت دیگه اینقدر حرص و ولع سر این موضوع وجود نداشت

شیرین قم دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 09:48

منم فهمیدم چی میگی خانوم خسته ازهمیشه ببخشید اشتباه فکرمیکردم ولی یه سوال ازتون داشتم اگه شما عاشق طرفتون باشید وطرفتون هم به خاطرعشقش ازشماسکس بخاد ودوستون هم داشته باشه حاضرید باهاش سکس کنید ؟الیته منظورم از اون طرف بی افتون هستش؟خیلی وقتا هم پیش میاد یه پسر بایه دخترقبل ازازدواج عاشقانه سکس کردن ولی اون پسر بعداز اسکس هم عاشقانه بادخترازدواج کرده ودرحقیقت قصدشون ازاول ازدواج باهم بوده ولی خب حالا قبل از ازدواج یه شیطنت هایی (منظورم همون سکس هستش)که باهم کردن حالا نظرتون چیه خانوم خسته ترازهمیشه؟ منصورتوهم نظرتو بگو راجب به این کامنت من

سکسی که باعث آزار و درد یه دختر بشه، حتی اگه اون دختر به خاطر عشقش به این کار رضایت بده، جایز نیست

خسته تر از همیشه/۲۱/... دوشنبه 19 بهمن 1388 ساعت 16:33

مرسی .................؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شیرین قم سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 12:51

راراستی منصوردردی که به خاطر عشقت بکشی اگه بفهمی اون پسرهم عاشقانه دوستت داره اون دیگه دردنیست مرهمه اگرهم دردباشه تحملش لذت بخشه چون که برای عشقت داری این کاررومیکنی درضمن اگه اون طوریه که تومیگی پس شب زفاف هم نبایدانجام میشد چون ازاله ی بکارت دختر دراون شب توسط شوهر خیلی دردداره

اولا که ازاله بکارت طبیعت انسانه و یه درد آنی هم داره و فرت! به قصد تولید مثل هم هست

بعدم اینکه یعنی شما میفرمایید رابطه از پشت، دردش برات لذت بخشه به عشقه بی افت؟ :O واه

خسته تر از همیشه/۲۱/... سه‌شنبه 20 بهمن 1388 ساعت 17:49

من که مخالفم. احساس می کنم یه پسر همیشه امکان داره که یهو نظرش عوض بشه. شماام اگه به جای من بودید به هیچ کس اعتماد نمیکردید. بهتون پیشنهاد میکنم که تجربه ی منو تکرار نکنین.
می دونم که خیلی مسخرس اما من دیگه به پدر و برادر خودمم اطمینان ندارم. امیدوارم درک کنین که چقد وحشتناکه.............
در ضمن یه دختر و پسر اگه واقعا عاشق باشن می تونن واسه سکس تا بعد از ازدواجم صبر کنن. البته اگه واقعا عاشق باشن.

اون عشق واقعی که توی ذهن شماس باید در قصه ها دنبالش بود! البته توی این دنیا هم هستا! ولی به ندرت

شیرین قم چهارشنبه 21 بهمن 1388 ساعت 07:35

ججدی منصوررررر !!راستی منصورتوکه پسری بهم بگو چرا وقتی یه اکثرپسرا می گیم فقط رابطمون درحد بالاتنه وعشق بازی باشه اونا میگن این خودخواهی واین طوری فقط تو یعنی (دختر)لذت میبره وقبول نمیکنن ومیگن باید از کون بکنیم چرا؟البته من خودم صرفا بااین قضیه مشکلی ندارم ولی اینومحض کنکجکاوی پرسیدم چرا؟راستی خانوم خسته ترازهمیشه من خودم چندبارشکست عشقی خوردم جالبه بدونی که ازاونایی که ازشون شکست عشقی خوردم اصلا باهاشون سکس نداشتم !تازه نمیشه بگیم که هرپسری که سکس دوست داره بده ممکنه یه پسری که روراست بگه سکس دوست دارم خیلی بهتروبامعرفت ترازاون پسری باشه که درنقش عاشق دلسوخته واردمیشه ومیخادبامثبت بازی دخترروگول بزنه پسر خوب هم پیدا میشه ولی کم همه ی پسراکه بدنیستند

دوستان لطفا بحث مسائل سکسی رو کمرنگ تر کنید وگرنه در وبلاگو تخته میکنن آواره میشیم

شیرین قم پنج‌شنبه 22 بهمن 1388 ساعت 16:44

راستی منصور اون خونهه که گفتم دوست پسرم میخادمنوببره اونجا توجاده ی قم تهرانه میخوام بدونم اونجا خلوت نیست؟ وخونه های دیگه هم هست یانه؟

من دقیقا نمیدونم کجای جاده و کدوم منطقه رو گفته

سکینه یکشنبه 25 بهمن 1388 ساعت 20:17

امروز روز والنتاین رو کسی نیست بهم تبریک بگه

منصور عشقم کجاست؟؟؟

اصلا امروز و الان به من فکر میکنه؟؟؟


منصور خان اخر و عاقبت عشق منو بی افم رو که باهم رابطه نزدیکی هم داشتیم برای شیرین از قم تعریف کن

صالح / ۲۷ / همدان یکشنبه 25 بهمن 1388 ساعت 23:21

اگر آدم ها از دوست داشتن یکدیگر آگاه باشند دیگر هیچ مشکلی ژیش نمیاد یعنی اگر هر کسی بداند که چه کسی بیشتر از همه و واقعا از روی صمیم قلب دوستش داره همه چیز حل میشه .

نگار * ۱۹ * تهران دوشنبه 26 بهمن 1388 ساعت 05:20

سکینه


ملتو گذاشتی سر کاراااااا


آخر ما متوجه نشدیم تو شوهر کردی و یه بچه داری

یا تنهاییو کسی نیس که برا هم ولنتاین بگیرین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

!!!!!!!!!


اااااا


عجب آدمایی پیدا میشنااااا


خو شاید شوهر داره ولی احساس تهنایی میکنه. شاید همزمان که شوهر داره دوز پسر هم داره !!!

صالح / ۲۷ / همدان سه‌شنبه 27 بهمن 1388 ساعت 01:27

عشق با دوست داشتن خیلی فرق می کنه چون آدم ها می تونن خیلی کس ها رو دوست داشته باشند اما نمی تونند عاشق چند نفر باشند

شیرین قم سه‌شنبه 27 بهمن 1388 ساعت 10:14

واااا سکینه جون این دلیل نمیشه که چون بادوست پسرت یانامزد رابطه ی نزدیک داشتی واون بعدازمدتی ترکت کرده دوس پسرمنم اینطوری باشه! همه ی پسراکه مثل هم نیستند پسرخوب هم پیدامیشه ونمیشه که گفت پسری که سکس دوست داره بده خودمنم سکس دوست دارم ولی فقط بایه نفر

سکینه جمعه 30 بهمن 1388 ساعت 22:00

نگار جون من اون سکینه نیستم اشتباه گرفتی

شیرین جون همه ی پسرا سر و ته یه کرباسن همشون از دخترا سواستفاده می کنن و بعد مثله یه اشغال میندازنش دور ببین خود منصور هم که پسره میگه نرو جایی که پسره میگه که باهاش تنها باشی خواهش میکنم سادگی نکن
اصلا به کسی اعتماد نکن

بی اف من که اشنا بود تو زرد از اب در اومد حالا چه برسه به دوستی تو و بی افت که رابطتون فقط از طریق چت بوده و تو خوب نمیشناسیش

همه ی پسرا...

سکینه جمعه 30 بهمن 1388 ساعت 22:42

در مورد داشتن رابطه ی سکسی هم به نظر من فعلا تا ازدواج نکردی جلوی خودت رو بگیری بهتره تا با هر پسره بی سر و پایی سکس داشته باشی

شیرین جون مثله من اشتباه نکن نگو که من سلیقم خاص و یا عجیب غریبه از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر باز با باز کند ...

شیرین قم شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 10:35

پس منصورهم پسربدیه طبق گفته تو پس حتمامنصورهم چندادخترروبدبخت کرده مگه نه منصور؟ببخشیداخه سکینه گفت همه ی پسرامثل همنددرضمن سکینه جون من خودم سکس خیلی دوست دارم وخیلی ازدختروپسرارومیشناسم که باهم سکس بدون دردداشتند رعایت هموکردندتا بکارت دخترسالم بمونه موقع سکس راستی منوببخشیدبی پرواحرف میزنم ولی بزاریدیه چیزوبگم دخترمیتونه یه طوری باپسرسکس ازپشت داشته باشه تادردش نگیره یعنی چرب بشه سوراخش

ممنون از توضیحاتتون. ولی در این مورد اگر بخواید ادامه بدید دیگه نظراتتون درج نمیشه

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد