محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید (۳)

سلام   

 

ظرفیت صفحه دوم این مبحث هم با بیش از ۲۲۰ کامنت پر شد و این صفحه سوم این موضوع هست که از این به بعد میتونید توش کامنت بزارید.. 

  

آدرس صفحه دوم اینه:  

 

http://mansourghiyamat.blogsky.com/Comments.bs?PostID=82

   

  

 

آدرس صفحه اول هم اینه: 

 

 

 http://mansourghiyamat.blogsky.com/Comments.bs?PostID=27

------------------  

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 183 + ارسال نظر
ساناز/۱۸ دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 21:24

سلام داداش خوبم, مرسی که کمکم کردی, دیروز بهش گفتم که دیگه نمیخوام بازیچه دستش بشم و بهش اعتماد کنم.خیلی اصرار کرد ولی رو دلم پا گذاشتم.
میگفت تو این یک ماه فقط به این فکر میکرده که چرا من اینکارو باهاش کردم(راستی فهمیدم قضیه چی بوده دوستاش دست گذاشتن رو نقطه ضعفش و بهش گفتن من اون کاره ام ولی خدا میدونه که اینطوری نیست) میگفت به این نتیجه رسیده که اصلا بمن نمیخوره برای همین برگشته ولی خداییش اگه تو بودی باور میکردی؟ من ادم بدببینی نیستم ولی یک ماه زیاد نیست؟اگه اینجوریه که میگه چرا از خودم توضیح نخواست؟بنظر تو من حق نداشتم از خودم دفاع کنم؟

به شروع دوستیمون که فکر کردم دیدم شاید چون اون موقع شرایط روحی مناسبی نداشتم و بهش وابسته شدم, اصلا شاید درست نیست اسم این وابستگی رو بذارم عشق!!!!!
وقتی باهاش دوست شدم تازه با bf قبلیم بهم زده بودم, نه"ینی اون با من بهم زد,چندبار حالش بد شد باهم رفتیم دکتر بعد از کلی آزمایش فهمیدیم ایدز داره از اون موقع نه من نه خانوادش ندیدیمش نمیدونیم کجاست. دیگه خودت فکر کن چه حالی داشتم, شب و روزم شده بوداشک ریختن
داداشی, من از کوزت بدبخت ترم! تو این اوضاع مامانو بابامم دارن از هم جدا میشن, آخه من این غصه هارو کجای دلم جا بدم؟ میدونم اینایی میگم ربطی بهم ندارن ولی انقدر مشکلاتم زیاده که نمیدونم کدومشو بنویسم!
ببخشید زیاد چرت و پرت گفتم,آخه دلم خیلی پره. برام دعا کن زودتر خدا دلش برام بسوزه و راحتم کنه, کاش از عذاب اون دنیا نمیترسیدم خودم با سر میرفتم تو جهنم.
مرسی که هستی تا باهات دردو دل کنم.داشتم از بی کسی میمردم. خیلی دوست دارم,تو بهترین داداش دنیایی

پس اوضاعت حسابی پیچیده اس


مامان بابات واسه چی میخوان از هم جدا شن؟

ساناز/۱۸ پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 12:06

بابام میخواد با دخترعموش ازدواج کنه بهونش اینه که دوست ندارم زنم بیرون از خونه کار کنه ولی مامانم میخواد تو اجتماع باشه و میگه درس نخوندم که بشینم تو خونه ولی خانواده هاشون برعکس همن ینی تو خانواده بابام همه امروزی و رو مد میگردن و زن سالاری و این حرفا اما تو خانواده مامانم همه چادری و مذهبین تابع اوامر شوهر!!!!!!!!!!!!!!!!! اما خدا میدونه دلیل اصلیشون چیه اینا فقط بهونه س

به حق چیزای ندیده

ساناز/۱۸ جمعه 10 دی 1389 ساعت 14:07

داداشی اگه جور بشه تا عید ازدواج میکنم. استاد موسیقیه اختلاف سنیمون زیاده اون ۹سال بزرگتره نسبت بهش هیچ حسی ندارم راستش یه کمم ازش بدم میاد مغروره ولی بهتر از اینه که سربار زندگی مادرو پدرم باشم! دعا کن زودتر بمیرم بخدا از این جهنم خسته شدم!

دعا میکنم خوشبخت بشی

زی زی/تقریبا19/تهران جمعه 24 دی 1389 ساعت 00:23

سلام به همه
ما 6ماهه با هم دوست شدیم با هم مشکلی نداریم یعنی رابطمون خوبه و همدیگه رو درک می کنیم وتوی این 6ماه شایدبه تعداد انگشتای دست دعوامون شده باشه که تقریبا همش هم سریه چیزه اونم اینه که اون زندگیه شلوغی داره یه هفته درمیون که سرکاره و اونجاهم اجازه نداره موبایل استفاده کنه هفته هایی هم که هست ماخیلی کم باهم حرف میزنیم تقریبا یه روز درمیون اونم 1یا2ساعت.من نمیدونم بایدچکارکنم هرروزبهش بیشتروابسته میشم واین نبودن همیشگیش منو خیلی اذیت میکنه دائم منتظرم ازاین وضعیت اعصابم خوردشده میخواستم بهش بگم که یه مدت رابطه نداشته باشیم تازندگیش خلوت بشه ولی دلم نمیاد چون می دونم به من احتیاج داره بین دوراهی گیرکردم کمممممممممممممممکjavascript:void(0);

اون به تو احتیاج داره؟

چند سالشه؟

هدفتون از دوستی چیه؟

نیما/۲۷/ایران دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 23:31

سلام برهمگی

داریم به روز ولنتاین نزدیک میشیم

پارسال خیلی ذوق داشتم من که تا حالا خواهر نداشتم و برای مامانم هم هیچی نخریده بودم

پارسال خیلی دنبال هدیه برای گل نازم بودم

اما امسال...

دیگه ندارمش احساس کمبود میکنم
تازه می فهمم هر کسی تو زندگیش به یه عشق نیاز داره

هیچ کس نمیتونه بگه میتونم بدون عشق زندگی کنم

خودش رو گول زده


یه عزیزی می گفت اگه دلت گرفت برو دفتر تلفنت رو نگاه کن اگه دیدی هیچ شماره ایی رو پیدا نکردی که باهاش درد و دل کنی بدون خیلی بدبختی

الان احساس بدبختی میکنم
گلم خیلی خوب بود اما یه خصلت خیلی بدی داشت

فکر می کرد اگه باهام قهر کنه بد از یه مدت بیشتر عاشقش میشم
هیچ وخ نفهمید بابا اینا همش یه مشت دروغه که دوستای حسودش تو سرش کردن

منم طاقت نداشتم،حوصله چند روز منت کشی رو هم نداشتم

زدم به تیپ و تارش

دلیل قهر کردناش رو هیچ وقت نفهمیدم

شاید من هم مقصر بودم نمیدونم

اما بد از یک سال جدایی هنوز یادش تو ذهنمه،شبا قبل از خواب با یاد اون می خوابم
بعضی وقتا تو خواب هم میبینمش

مهربون بود دوست داشتنی با نمک من همیشه دختر بانمک رو بیشتر از خوشکل دوس داشتم

هر چی من میخواستم داشت

فقط با اون اخلاقش حال نمیکردم

چند بار سعی کردم یه دوس دیگه پیدا کنم

تا از یادم بره

نشد،بقیه به دلم نمی نشستن وقتی مقایسه می کردم با بقیه دختر اون برام یه چیز دیگه بود

دنبال حال و حول نبودم دنبال آرامش بودم کنارش

خدایی داشتم کنارش فقط بعضی وقتا دنیا رو جلو چشمام سیاه میکرد

چند روز پیش به این نتیجه رسیدم هیچ گلی بدون خار نمیشه
اونم آدمیزاده

هر کی گل رو می خواد باید خارش رو هم تحمل کنه

الان دلم میخواد دوباره داشته باشمش

نمیدونم هنوز تنهاس یا نه

دوس دارم براش ولنتاین کادو بخرم

باهاش تماس بگیرم و ازش بخوام دوباره کنارم باشه

اما نمیدونم عکس العمش چیه!

چون روز آخر بد جوری باهاش صحبت کردم

قلبش شکست هیچی بهم نگفت انگار باورش نمی شد اونی اینجوری قربونش می رفت حالا این همه بهش بد و بیراه بگه

اینارو بهش گفتم از من متنفر بشه راحت تر فراموشم کنه

ولی انگار اون که نمیتونه فراموش کنه منم

به نظرتون براش تدی بخرم با یه بسته شکلات

آخه تدی خیلی دوست داشت

بعضی وقتا که شوخی می کردیم می گفت تدی بی اف اولمه
شکلات مغز دار هم دوس داشت

وقتی براش می خریدم میفهمید می خوام ازش لب بگیرم

شکلات رو می گرفت ولی جون به سرم می کرد تا لب بده

خاطراتش بیشتر از قهر کردن هاش اذیتم میکنه

من گل قبلیم رو میخوام حتی با خارهاش

نمیدونم چیکار کنم!

چیکار کنم؟

من درکت میکنم


ولی تو هم داری به خودت یه چیز اشتباه رو تلقین میکنی. هیچ گلی بدون خار نمیشه؟ خیلی گل ها بدون خار هستن

این خصلتی هم که ازش گفتی من کاملا درک میکنم چقدر سخته تحمل همچین اخلاقی

متاسفانه بعضی ها یه اخلاق خیلی بد دارن که واقعا نمیشه باهاش کنار اومد

حالا اگر تو فکر میکنی که میتونی کنار بیای، برو پیداش کن ببین اگر نامزد نکرده یا بی اف نداره دوباره باهاش دوس شو.

هستی/۱۴/تهران چهارشنبه 11 اسفند 1389 ساعت 21:47

سلام .اقا منصور حالت خوبه؟من یه دختر۱۴ساله ام.شاید از نظر شما من یه دختر خوبی نباشم که تو این سن مدام با این واون رفیق میشم.البته تو سن من شاید طبیعی باشه.شایدم نباشه.والا نمیدونم.موضوع اینه که من اولین بار طعم رفاقت با یه پسرو تو تابستون همین سال چشیدم.اونم از طریق فامیلمون.راستش برخلاف خیلیا برخورد با پسرا واسه من خیلی ساده و اسون بود.سر یه ماجرا باهاش بهم زدم و شانس اوردم که بهش وابسته نشدم.چون در اون صورت یه بلایی سر خودم میاوردم.یه ماه بعد با یه پسر ۱۹ساله دوس شدم که فقط با هم دعوا داشتیم.خیلی زود باهاش بهم زدم.یه روز یه شماره ی ناشناس که خیلی شکل شماره من بود بهم زنگیدو بعد چندروز پیشنهاد دوستی داد.نمیدونم از روی خریت بود یا چیز دیگه که قبول کردم.البته رفاقتمون تلی بود.پسر بدی نبود۱۸سالش بود.ولی پیله کرده بود بیا ببینمت.گفتم من از اولشم بهت گفته بودم که هیچوقت باهات قرار نمیذارم.اونقدر عصبی شد که شوکه شدم و تا دوروز ج زنگاشو نمیدادم.تهدیدم کرد که یه بلایی سر خودم میارم. منم گفتم ادم بخاطر کسی که تاحالا ندیدتش خودشو بدبخت نمیکنه.خواستم باهاش تموم کنم.ولی بهش عادت کرده بودم.موضوعو به مادرم گفتم که مامانم گفت دیگه باهاش ادامه نده.قبول کردمو یه سیم دیگه گرفتم تا از دستش راحت شم.یه روز که سیم کارت قبلیمو روشن کردم با یه خط دیگه زنگ زدو منم ج دادم که گفت نمیبخشمت.راستش خیلی عذاب وجدان دارمو نمیدونم چیکار کنم.از نفرین مردم هم میترسم.من گناهکارم؟

بله گناهکار هستی

چون از روز اول نباید با کسی که تاحالا ندیدیش دوستی تلفنی یا اس ام اسی میشدی جوری که وابستگی پیش بیاد آخرشم اینجوری بشه

آیناز/19/ساوه سه‌شنبه 17 اسفند 1389 ساعت 21:13

منصورهمه میتونن به سوالای بقیه جواب بدن؟
مشکل من اینه که
یه پسرمیخوادباهام دوست شه ومنودوست داره من دوسش دارم واین دفعه که ببینمش بهش جواب مثبت میدم حالاسوالم اینه: اون خانواده تقریبامذهبی داره خودش به ظاهراصلااینطورنیست (تیپوقیافه)ولی پسرخیلی خوبیه ومن قصدم ازدواجه حتی منوامتحان کرده که ازم مطمئن شه تااینحدبراش مهمه که من چجوردختری ام!
حالابه نظرت من بهش محبتموابرازکنم؟؟؟یااینکه مثل دوستای معمولی باشیم؟خودشم خیلی خجالتیه!تاحدی که اوایل وقتی میدیدم نگام میکنه خجالت میکشید!الهــــــــــــی!!!!

بگو با خانواده اش بیاد خواستگاریت و باهم ازدواج کنید

آیناز/19/ساوه چهارشنبه 18 اسفند 1389 ساعت 19:41

نمیشه به چنددلیل:اول اینکه شرایط شونه من دارم نه اون

دوم اینکه خجالت میکشم یعنی چی؟من بگم بیاخاستگاری

سوم اینکه اون هنوزباهام دوست نشده

چهارم اینکه من یه خواهربزرگترازخودم دارم درسم میخونه

پنجم اینکه اون که هنوزیه بارم حرف خاستگاری نزده شایداصلامنوبرای ازدواج نخواد

ششم اینکه من هنوزنمیشناسمش

هفتم اینکه ابروهاشوبرداشته بابام بدش میاد(منم خوشم نمیومدولی دیگه چون عاشقشم خوشم میاد)

هشتم اینکه توخانواده مامن هنوزبراازدواج بچم

نهم اینکه هنوزهیچی نشده همه چیوبریدیودوختی

دهم اینکه سوال من این نبودعزیزم گفتم محبتموبهش ابرازکنم؟؟؟؟؟

همه میتونن به سوالای بقیه جواب بدن؟

بله همه میتونن جواب بدن


خب بالاخره اون تورو دوست داره. تو هم دوستش داری. باهم دوست شید. ایشالا که به ازدواج هم ختم بشه

بله محبت رو ابراز کن. چرا نکنی؟ حتما این کارو بکن

آیناز/19/ساوه جمعه 20 اسفند 1389 ساعت 03:01

نوموشه!نکه نشه هامیشه ولی من میخوام باهاش ازدواج کنم میترسم بگه این براازدواج خوب نیس!
دوره زمونه بدیه
فقطم صداقت کاروخراب میکنه
یعنی اگه من باهاش دوست شم وسرسنگین مثل...چه میدونم چی بگم
کلاسنگین باشم
اونوخ برم هیجانموجلویکی دیگه خالی کنم میشم دخترخوب
ولی اگه به خودش بگم صدتامثل من توخیابون پیدامیشه
منصورباورت میشه من یک ساله که کوچکترین کاری نکردم که احتمال بده دوسش دارم
فقطم به خاطراین که فک نکنه سریع بشمرسه میگم آقایون بفرمایید...
خودم فک کردم کم کم ومواقع نیازازجملات وکارای محبت آمیزاستفاده کنم چطوره؟

تو هنوز حتی یک قدم هم برای این موضوع بر نداشتی اون وقت دو کیلومتر در موردش نوشتی و فکر کردی. بابا لااقل یه حرکتی بکن. استارت رو بزن

آیناز/۱۹/ساوه یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 13:50

ببین منگفتم قصدخودم ازدواجه نه اون !خودش یه بوهایی برده بالاخره هیچی هیچی هم نیست باشه این دفعه حتمایه کاری میکنم خودمم همین قصدوداشتم فقط گفتم
کم کم ومواقع نیازازجملات وکارای محبت آمیزاستفاده کنم چطوره؟خیلی ام دیگه لوس نشه!
کاش همه باورمیکردن دخترپسرهیچ فرقی نداره!

شما ناز و عشوه بیا براش. راحت تورت میکنه. عشوه خرکی نیای یه موقع

آیناز/19/ساوه سه‌شنبه 24 اسفند 1389 ساعت 17:25

تو که پسری میتونی یه مثال بزنی؟(عشوه)آخه
شاید اومدم به نظر خودم خرکی نبود ولی ازنظرپسراخرکی بود!


به خاطردوکیلومترنوشته هم معذرت خواستم بیگداربه آب نزده باشم !

عشوه خرکی یعنی مثلا بیای چس کلاس بزاری براش

آیناز/19/ساوه پنج‌شنبه 26 اسفند 1389 ساعت 23:50

یه جورایی گرفتم!
مثلا خوبه خوشگل نگاش کنم!
گاهی اوقات حیا کنم خرکیه؟مثالو یادت رفت یابلدنیستی؟
مرســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!


این دیگه تبدیل شد به چت کردن

من دیگه جوابی ندارم به سوالات

نواز ۲۲ شنبه 13 فروردین 1390 ساعت 13:18

سلامم بچه ها من خیلی احتیاج به همفکری شما دارم خواهش میکنم ازتون به منم کمک کنین…

یه غلطی کردم که بدجوری توش موندم…

جریان ازین قراره که پسرخاله ی یکی از دوستای صمیمی ام از موقعی که من دوم دبیرستان میخوندم تا به الان که سال 3 دانشگاهم منو دوس داشت و به عشقش اطمینان کامل دارم..ولی اونموقع ها چون خودم دوس پسر داشتم بهش جواب رد میدادم همش..
تا اینکه دو سال پیش من مریض شدم و کارم به عمل و اینا کشیدد ولی تو اونروزای سخت به جای اینکه دوس پسرخودم کنارم باشه و جویای حالم ،همین پسرخاله دوستم با من بود یعنی همش بهم امید میداد و روحیه..منم با دوس پسرم به هم زدم چون اون تو روزای سخت پیشم نبود ولی یه غریبه ازون بیشتر به فکرم بود..ولی با این پسرخاله دوستم که اسمش مهدی هستش فقط دوسه روز دوس موندیم اونم در حد اس ام اس فقط …ولی بعدش سر یه دعوای معمولی به هم زدم تا یه هفته پیش..یعنی دیگه بعد اونا (2سال یعنی)پسره دیگه ای وارد زندگی من نشد..ولی با اینکه ما با هم ،به هم زده بودیم ولی دوستم همیشه از عشق پسرخاله ش مهدی بهم میگفت و منم چرا دروغغغغغغغ بدم نمیومد ازینکه یکی اینطوری دوسم داره…..یه هفته پیش فهمیدم بابای مهدی سکته مغزی کرده و تو کما هستش..ودکترا ازش قطع امید کردن....به خاطر این به دوستم گفتم که پسر خاله ات اگه هنوزم سر حرفش هست و از من دلسرد نشده من میتونم تو این روزای سخت کنارش باشم چون اونم تو روزای سخت پیش من بود..دوستم گفت بهش خبر میدم ولی گفت مطمئنی فکراتو خوب کردی؟چون تو از مهدی خیلی سرتری..منم چون به مهدی دلم میسوخت و میدونم چی میکشه گفتم آره ولی گفتم این رابطه فقط درحد آشنایی و یه دوستی معمولی باشه چون هنوز مهدی آمادگی برا ازدواج نداره که :(( چون اولا همسن منه مهدی...ولی تحصیلاتش دیپلمه و خانواده منم به تحصیلات دانشگاهی خیلی اهمیت میدن و از هم مهم تر بیکاره))! ولی نمیدونم چرا خر شدم اینکارو کردم و از کارم خیلی پشیمونم..چون مهدی تو جواب بهم گفت..خیلی خیلی خوشحال شدم از حرفت ولی تو این شرایط نمیخوام یه رابطه دوستی رو شروع کنم بذار حال بابام خوب شه و تکلیفش مشخص شه و بعد میام سراغت..منم گفتم منتظرت میمونم..
و اما مسئله مهم تر...
درست یه روز بعد این قضیه یه پیشنهاد دوستیه خیلی خوب بهم شد یه پسره 27ساله اس که فوق لیسانس روان شناسیه بالینی هستش و تو اورژانس کار میکنه..به اسم صابر.که دقیقا همون کسیه که من همیشه میخواستم..
(یکی منو بهش معرفی کرده...)
ولی الان یه مشکل هس..من به احتمال زیاد با این صابر دوس شم ولی از یه طرف شدیدا موندم مهدی رو چیکارش کنم...چون تو شرایط بدی هستش و من الکی امیدوارش کردم..اگه بعد یه مدت بیاد و من قبول نکنم میگه پس منو گذاشتی سر کار؟وشدیدا می ترسم آه اش بگیره منو ولی ازیه طرفم میدونم منو مهدی هیچ وقت به هم نخواهیم رسید چون بابای من صددرصد مخالف ازدواج ما میشه چون هیچ وجه اشتراکی باهاش نداریم و تنها مزیتش عشق پاکش به منه..
نمیدونم چیکار کنم!
به مهدی چی بگم؟؟
میدونم کار اشتباهی کردم...میدونم مقصرم

به نظرم دوستی با صابر هم تضمینی برای ازدواج نیست! اصلا از کجا معلوم پس فردا باهم قهر نکنید و از هم جدا نشید؟ هنوز با طرف دوست نشدی فکره ازدواج باهاش هستی


با توجه به اینکه 27 ساله هست سعی کن یه تحقیقی راجع بهش بکنی ببینی طرز فکرش چجوریه. تصمیماش قاطعانه هست یا نه! دنبال ازدواج هست یا نه.

الان اینو گفتی منم ترسیدم. آخه منم 27 سالمه. ترسیدم بخوام با دختری دوست بشم یه موقع هنوز نرفتیم پیمان دوستی ببندیم بره تو فکره ازدواج با من! باید همون اول بهش بگم من تو فاز این کارای غیراخلاقی نیستم

نواز ۲۲ یکشنبه 14 فروردین 1390 ساعت 09:41

من درمورد صابر نگفتم که باهاش قصد ازدواج دارم ..من خودم ازون دسته آدماییم که از ازدواج و مسئولیت و ایناش شدیدا فراریم و اصلا نمیخوام ازدواج کنم به این زودیا...
ولی میگم حالا که داریم ریسک میکنیم و میخوایم با کسی دوس شیم(خودشم تو خانواده ی روشنفکری مثل خانواده ما)!!!!!!!که اگه بفهمن دوس پسر دارم می کشنم...حداقل با یکی دوس شم که ارزششو داشته باشه..

ولی این مهدی قصدش ازدواجه شدیددددددددددددددد...اونو چیکارش کنم؟
نگفتین نظرتون درمورد مهدی چیه؟اگه من برم با این صابره دوس شم رسما نامردی کردم بهش دیگه نه؟چون اون منتظر تکلیف باباش معلوم شه بیاد سراغ من..و دوستم میگفت انقده خوشحالههه که تو بهش یه فرصت دیگه دادی که نگو...

هه هه منصور جون نترس اگه دختره بشناستت مطمئنا میدونه اهل این بچه بازیا نیستی...تو مرد عملی...

پس تو الان سر دوراهی موندی دیگه


خب با این اوصاف و این خصوصیاتی که از خودت گفتی به نظرم با صابر باشی بهتره.

به مهدی هم یه خالی ببند دیگه. بشینید با دوستتون فکر کنید که چی بهش بگید. ببینم مگه نگفتی اون سری فقط سه روز بعد از دوستیتون به خاطر یه مسئله ساده قهر کردید و جدا شدید؟ خب این یعنی اینکه اونقدرا هم رابطتون نمیتونه پایدار باشه! میتونی این بار هم یه داستان درست کنی و باهاش قهر کنی

اینو دیگه خودتون باید بهش فکر کنید و یه نقشه ای بکشید. چون تو و دوستت بهتر مهدی رو میشناسید تا من. خلاصه یه جوری بپیچونیدش بنده خدا رو که زیاد درد نداشته باشه براش. ولی تو هم یه جوری بالاخره خودتو تنبیه کن تا ادب بشی. چون نمیشه دیگه آدم بده ی داستان بخواد آخرش راست راست بگرده و اصلا هم متنبه نشه

نواز ۲۲ دوشنبه 15 فروردین 1390 ساعت 09:45

واقعا ممنونم منصور جون از راهنماییت
مرسی که با صبر و حوصله جواب دادی
خیلی آقایی

کلا انگار قضیه دوستی با صابر منتفی شد...همه چی که مدرک نیس..
از هر حرفی که میزدم یه عالمه اشکال بنی اسرائیلی میگرفت که حالمو به هم میزد و چندتا مورد دیگه..

آره ولی خیلی دلم به مهدی میسوزه..ذاتا هیچ وقته هیچ وقت نمیتونیم بهم برسیم چون واقعا باب هم نیستیم..ولی نمیدونم اینو چطوری بفهمونمش بااینکه میدونه خودشم اینو ولی باز خودشو گول میزنه

بازم ممنونم ازت منصور جان
قربانت بای

کمند/۱۵/کاشان سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 20:14

من کسی رو دوست دارم که اونم منو دوست داره

ومن تابه حال عشقمو بهش ابراز نکردم

تواین فکربودم که کم کم بهش بفهمونم دوسش دارم

اما فهمیدم قبلا (یکی دوسال پیش) با یه دختر دوست بوده والآن دختره ازدواج کرده
اما من میترسم که اون هنوزم دختره رودوست داشته باشه

چون عکسش هنوز دست دختره س

نمیدونم قضیه ازدواج دختره دقیق کی بوده ولی احساس میکنم اون هنوزم دوسش داره وبرای فراموش کردن اون سراغ من اومده

امکان داره یه پسر بعدازتموم کردن بایه دختر(درحالی که دختره ازدواج کرده)بازم دوسش داشته باشه؟

فاصله سنی ۷سال زیاده؟

بله امکان داره

فاصله سنی 7 سال زیاد نیست. اما سن 15 سال کمه

کمند/۱۵/تفرش سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 20:25

فاصله سنی ۷سال زیاده؟

ممکنه یه پسر که دوسه سال قبل با کسی دوست بوده و بعدش به خاطر ازدواج دختره باهم تموم کردن هنوز علاقه ای به دختره داشته باشه؟

اگه ممکنه ازکجا میشه فهمید که پسره هنوز توی دلش اون دختره رو دوست داره؟(بدون اینکه بی پرده بری ازپسره سوال کنی)

(پسره الآن یکی دیگه رو دوست داره)

به صحبتاش باید دقت کنی. ببینی حرفی از اون میزنه. اسم اونو میاره توی صحبتاش. اگر میاره چی میگه راجع بهش.

کمند/15/تفرش پنج‌شنبه 18 فروردین 1390 ساعت 20:35

اون موقع رو نمیدونم ولی الآن یه نفرو دوست داره
ولی دختره که اینجانب باشم بهش محل نمیدم
خیلی ازش خوشم میادها ولی به خاطر سن کمم دوست ندارم باهاش دوست شم من 75اون 68

بمانداز کجا ولی متوجه شدم با چند نفردوسته(پولدارن) تیغشون میزنه بعد ولشون میکنه

دخترام چون تقریبا خیلی خوشگله باهاش دوست میشن


عجب کیس خارق العاده ای پیدا کردی !

کمند/۱۵/تفرش شنبه 20 فروردین 1390 ساعت 01:44

آره خیر سرم!

من چکارکنم میترسم منو به خاطر روکم کنی بخواد
قبلا اصلا چنین فکری نمیکردما چون از رفتار هاش معلوم بود که دوسم داره

ولی از وقتی اینو راجع بهش شنیدم نظرم عوض شده
به نظرت وسواس نیست؟

از چه نظر گفتی خارق العاده س؟کاش هیچوقت پیداش نکرده بودم یعنی راستش اون منو پیدا کرد
-----------


یه بار ازجلوش گذشتم

تازه چهره موندید

صورتم کاملا سمت دوستم بود

بعدش دیدم هی نگاه میکنه

منم راستش به خاطر خوشگلیش ازش خوشم اومد

چند روز رفتیم مسافرت ندیدمش

اون موقع گویا از تپه عشق بالا رفتم

روز شماری کردم تابرگردیم!
---------------
سرتو درد بیارم من میشم دوست دختر خاله زن داداشش

زن داداش خبرچینش به دوستم گفته که تو خونه همش گوشیش دستشه(این که نشد دلیل شما بگو شد؟)زن داداشش به خاطر یه سری مسایل حسودی میکنه!

دوستم گفت خیلی ام چیزه(نمیدونم منظورش چی بود)همینطور پروند گفت کافی شاپو۰۰۰۰۰از دخترا میکنه و

بازم چون خوشگله تعریف دختراس خیلی چیزا راجع بهش شنیدم

مثلا این که به دخترا کاری نداره

تا حالا با هیچکس دوست نبوده(واااااا)

البته یه بارم شنیدم با یکی دوست بوده دختره توسن کم ازدواج کرده گفتی به صحبتاش باید دقت کنی من که باهاش دوست نشدم که دقت کنم

تردید دارم!حرف زن داداش حسودشو باور کنم یادوست دوستم که همسایشونه واز همه چیز خبر داره؟(آمارگیر پسراس از خوب تا بد هرکی بخوای)
-------------

معذرت میخوام که زیادشد سعی کردم نکته هاشوبگم وواضح بنویسم







واسه این گفتم چون گفتی با دخترا دوس میشه بتیغه و این حرفا. آخه اینم کیسه پیدا کردی



پس قضیه اینه که شما که 15 سالته از جلوی یه پسری که 7 سال ازت بزرگتره رد شدی. بعد از چهره خوشگلش خوشت اومده عاشقش شدی. بعد دلت میخواد باهاش دوس بشی. ولی فهمیدی از اون آدماس که جی اف زیاد داره و هی عوض میکنه و میتیغه و این حرفا ! در ضمن فاصله سنی خودت هم زیاد میبینی باهاش !


خب با این حساب دیگه تکلیف مشخصه! این کیس به درد شما نمیخوره و بهتره از فکرش بیای بیرون

کمند/۱۵/تفرش پنج‌شنبه 25 فروردین 1390 ساعت 00:55

درسته قضیه اینه اما بذار کاملش کنم

اون اول منو دوست داشت بعد من فهمیدمو عاشقش شدم

من مطمئن نیستم که اینجوریه!یه سری میگن اصلا به دخترا محل نمیده یه سری هم میگن نه جی اف زیاد داره.

داستانش مفصله ساده بگم من از شخصیت اون این برداشتو کردم که باشخصیته مغروره به دخترا محل نمیده خیلی راحت برخورد میکنه


(اینا مال زمانی بود که دوستم اونو نشونم داد و گفت این پسره خوشگله وخوشتیپه و ا ین حرفا

و آمارشو بهم داد

چون خودشو دخترای همسایشونم خیلی ازش خوششون میومد ولی این اصلا!
وقتی به یه دختر برمیخورد اصلا انگار کسی رو ندیده با وجود اینکه خیلی ها حتی عاشقش بودن)

اما بعد که به من توجه میکرد از رفتارش معلوم بود که مبتدی و مغرور وبراش خیلی سخته که ابراز کنه

اون حتی منو به وسیله دوستش امتحان کرد .حساسیت به جا داشت واگه قصدتیغ زدن داشت براش این مسایل اهمیتی نداشت

این اولین عشق منه میتونم درک کنم که شرایط منو داره !

بعد چند ماه از دختر همسایشون شنیدم که تا حالا ندیده ونشنیده که بگن رفتار بدی داشته اینو باور کردم چون از قبل باورش داشتم

بعد شنیدم که جی اف داره وفقط تیغ میزنه وکاملا بی احساسه

اما اینو باور نکردم

تو فکرشم
خواستم بدونم باید به کی اعتماد کنم
به باور خودم وکسی که گفت خیلی پسر خوبیه و رفتارهایی که داشت(قبل از اینکه اون منو بشناسه و کاملا مرکز توجه منو دوستم بود)
یا حرفای دوستم که فقط دیده تو خونه با گوشی صحبت نمیکنه و خیلی با گوشیش سرگرمه؟

به فال حافظ اعتقاد داری؟؟؟؟

من گرفتم گفت دوست داره وفقط به تو توجه میکنه ونباید آزارش بدی و ابدا جای نگرانی نیستو به مقصود میرسی

نظر شمام برام خیلی مهمه!

ببین دختر خوب. من اگر بخوام نظر خودمو بگم که با توجه به سنی که داری میگم اصلا این قضایا رو جدی نگیر


الان دیگه قضیه های عشق و عاشقی رو توی سنین بالای 20 سال هم نمیشه جدی گرفت چه برسه به سن شما

ولی خب چون میدونم گوشت به این حرفای من بدهکار نیس سعی میکنم جور دیگه ای در مورد این مسئله باهات صحبت کنم


نه من به هیچ فالی اعتقاد ندارم

در جواب سوالت هم باید بگم که سعی کن چیزی که فکر میکنی بیشتر با عقل جور در میاد اونو باور کنی


خب حالا شاید بخوای حتما با اون یه رابطه ای داشته باشی. حالا دوستی یا عاشقی یا ازدواج یا هرچی

پس اگر واقعا اصرار به این کار هست قبلش فکر کن که از این رابطه چی میخوای

جوری نشه که بری پس فردا بیای بگی شکست عشقی خوردم قلبم داغون شد. یا اینکه بگی پسره فقط به فکر تیغیدن من بود!

تو از این رابطه چی میخوای؟ اگر باهاش دوست شدی و بهش وابسته شدی آیا کارایی که ازت بخواد رو انجام میدی؟ اگه ازت پول بخواد. اگه ازت سکس بخواد. یا هرچیز دیگه ای. بعد که فکراتو کردی و تصمیمتو گرفتی اون وقت اقدام کن برای ایجاد رابطه یا اینکه کلا فراموشش کن

کمند/۱۵/تفرش چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 12:17

تو از این رابطه چی میخوای؟ میخوام با هاش دوست باشم.

اگر باهاش دوست شدی و بهش وابسته شدی آیا کارایی که ازت بخواد رو انجام میدی؟ با سنی که من دارم مسلما هیچکدوم رو انجام نمیدم ولی اونم اگه سکس بخواد میره با کسی که حرفه ای باشه برای سکس دیگه منو امتحان نمیکنه اگه پول بخواد میره با دخترای پولدار

اون منو دوست داره من به خاطر سن کمم بهش محل نمیدم اما اون بازم میاد منو میبینه ومیره هیچ حرفی هم نمیزنه

اون اگه تا این حد باشه که از من سکس یا پول بخواد مطمئن باش ازش متنفر میشم ولی با عقل من

اون اهل سکس نیست پولم که من بچه پولدار نیستم

اصلا هم بهش وابسته نیستم ولی شاید اگه دوست شم وابسته بشم!

فکر کنم خیلی مزاحمتون شدم ببخشین!

آره اگر دوست شی که تازه شروع اتفاق ها هست. شاید قلبت تحمل اون مسائلی که توی دوستی ها اتفاق میفته نداشته باشه با توجه به اینکه تازه 15 سالت هست ممکنه توی این سن ضربه بدی بخوری که تحملش برات سخت باشه. ولی اگر فکر میکنی عاقلانه داری تصمیم میگیری پس باهاش دوست شو

علی/17/اصفهان چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 16:12

منهیچ میلی به دخترای جوون و همسن خودم ندارم همش عاشق سکس با زنای 27-28ساله ام.مشکل چیه؟

شما هیچ مشکلی نداری. این میله دیگه. هرکی یه چی دوس داره. شما هم این مدلیشو دوس داری

کمند/۱۵/تفرش چهارشنبه 31 فروردین 1390 ساعت 23:36

اتفاق منظورت قهر و آشتیاس دیگه نه پول وسکس درست متوجه شدم؟

باشه یه دنیا ممنون!

اتفاق یعنی "هرچیزی"

مخصوصا چیزایی که به قلب و روحت آسیب بزنه

احسان/اراک/21 سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 02:56

سلام به همه

من عاشق یه دختر شدم که به ظاهر منو نمیخواد واصلا محل نمیده ولی من نمیتونم ازش دل بردارم

تا اونجایی که میدونم با کسی دوست نمیشه اما حس میکنم منو دوست داره

برای برطرف شدن شکم میخوام باهاتون مشورت کنم

اوایل وقتی من نگاش میکردم نگام میکرد

اما بعد که با لبخند نگاش کردم دیگه بهم نگا نمیکنه

چندبار با اشاره بهش فهموندم میخوام باهاش حرف بزنم اما هیچ کاری نکرد

حتی چندبار رفتم روبه روش تا صورتشو ببینم اما وانمود میکرد نمیخواد منو ببینه

ولی جایی که من هستم اونم هست

یه بار که خیلی وقت بود هم دیگرو ندیده بودیم اون منو نگا کرد ولی من عادی رفتار کردم

این برخوردا ممکنه از روی عمد باشه؟؟؟

یعنی ممکنه اونم منو دوست داشته باشه ولی

مغرور یا خجالتی باشه؟شما اگه جای من بودین چه کار میکردین؟

اصلا همین که به تو توجه میکنه یا سعی میکنه توجه تورو به خودش جلب کنه هرچند خیلی کم ولی معنیش اینه که بدش نمیاد ازت!

خب برای به دست آوردن یه دختر مخصوصا اگر خیلی اهل ناز کردن باشه باید تلاش زیادی بکنی و وقت زیادی بزاری


شما سعی کن یکم شفاف تر علاقه ات رو بهش ابزار کنی. اگر رودررو نمیتونی باهاش حرف بزنی و فن بیان نداری یا صورتت سرخ میشه استرس زیاد میگیری بهتره روی کاغذ حرف دلت رو صادقانه براش بنویسی و خیلی محترمانه بهش بدی بخونه. شماره ات رو توش ننویس. فقط خیلی ساده حرف دلتو بنویس. خوبیش اینه که یکم تکلیفت روشن تر میشه

احسان/اراک/۲۱ سه‌شنبه 6 اردیبهشت 1390 ساعت 14:10

من مغرورم اون از من مغرورتر!

من که بهش خیره میشدم اونم مثل من بود ومن گفتم اگه بهش بفهمونم که دوسش دارم حتما اونم ابراز میکنه ولی از وقتی ابراز کردم خیلی سرسنگین شده!به قول شاعر

دل از من برد وروی از من نهان کرد خدارا با که این بازی توان کرد

قدرت ابراز ندارم حتی غیر مستقیم میخوام اول بدونم دوسم داره یا نه بعد صراحتا بهش بگم

میدونم بدش نمیاد ترس من از اینه که کسی رو به غیر ازمن بخواد چون خیلیا دوسش دارن وهرکی باشه چنین وضعی رو دوست داره میخوام بدونم توجه ش به من بخاطر علاقه س یا اینکه میخواد منو حفظ کنه؟

آخه منی که اصلا به دخترا محل نمیدادم حالا بیام نامه بهش بدم برام بد میشه!دخترا رو که میشناسم حتما میخواد به همه بگه!

قبلا پسرعموی دوستم بهش علاقه داشت واونم به پیشنهاد دوستیش جواب رد داده بود کلا خیلی جذابه ومن میترسم کسی دلشوببره!

کلا اگر میخوای پروسه دوستی سریعتر طی بشه باید مستقیم برخورد کنی. اگر غیرمستقیم بخوای ادامه بدی خب حالاحالاها باید همین وضعیت باشه. تازه آخرشم معلوم نیس چی بشه

اگر خودت فکر میکنی چهره جذابی داری یا متانتی داری که بقیه پسرای اطرافش ندارن یا کلا یه وجه تمایز داری نسبت به بقیه پس این احتمال وجود داره که از تو خوشش اومده باشه

ولی اگه فک میکنی که بقیه پسرای اطرافش از تو خیلی سرتر هستن این احتمال کم میشه

ولی یه دختر معمولا اینجوری نیس که به نگاه همه پسرا با نگاه جواب بده! وقتی یکی رو نشون کرد دیگه فقط به نگاه اون جواب میده و به بقیه پسرها بی توجه هست

احسان/21/اراک چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 12:55

سلام به همگی

دیدمش داش منصور نگا کردم تو چشاش سرشو انداخت پایین وبعد چند لحظه برگشت دوباره یکی دودقیقه بعدش نگا کرد خیره شدم تو چشاش سرشو چرخوند وکلا برگشت ودیگه نگام نکرد

تو جای من بودی چه حسی پیدا میکردی؟راهنماییم نکن فقط بگو اگه جای من بودی تو اون لحظه چه حسی پیدا میکردی؟

همین که برگشت نگاه کرد یعنی اینکه بهت بی توجه نیست


من اگر جای تو بودم اون لحظه مو به تنم سیخ میشد بسوزه پدره عشق

احسان/۲۱/اراک چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 19:48

واقعا بسوزه! منظورم این بود که تو بودی از دستش ناراحت میشدی؟

میترسم. بهش محل ندم چندبار تا حالا امتحان کردم کم محلی کردم اون عادی بود دوباره خودم بهش توجه کردم !توبودی دوست نداشتی یه بار اول اون بهت توجه کنه؟

چکار کنم از دستش؟یه ذره بچه داره بیچارم میکنه این همه دختر عاشق یکی شدم که...

راستی منصور من سرم به پسرای دوروبرش که دیدم!امکان داره که قبل از من کسی رو دوست داشته والآن به اون وفا دار باشه؟

برگشت ولی یه لحظه بیشتر نگام نکرد سرشو انداخت پایین!

من نمیتونم تو چشاش یه لحظه نگاکنم اگه اون بخواد نگا کنه من طاقت نمیارم وسرمو میندازم پایین اونوخ میگی مستقیما باهاش برخورد کنم؟

بدست آوردنش سخته. اما وقتی بدستش آوردی و به خودت وابسته اش کردی دیگه مثه موم توی دستته

پس جا نزن و ادامه بده تا موفق بشی و بتونی باهاش دوست بشی

سهیلا/۱۵/اراک جمعه 9 اردیبهشت 1390 ساعت 21:37

سلام همشهری به نظر من امتحان کن عشقتو!
------------------------------
یه پسر میخواد بامن دوست بشه الآن تقریبا۵.۶ماهه

به یه دختره گفت بود که بیاد از طرف اون به من بگه منم گفتم نه واون دختره رفته بود بهش گفته بود میگه نه!

ولی این پسره دست بردار نبود ووقتی من از مدرسه میومدم به هام میومد وآخر سرم یه سلام میدادو میرفت

جدیدا وقتی منو میبینه لبخند میزنه

به دوستش گفت برو به اون دختره بگو میخوام باهاش صحبت کنم من گفتم نمیخوام صحبت کنم اونم به دوستش اشاره کرد که بیا بریم

در همین حد اصلا کاری به کارم نداره فقط بهم سلام میده وبعضی اوقات میاد منو میبینه

میخوام بدونم به نظر شما حس خاصی بهم داره؟

کلا پسرا به همه دخترا حس خاصی دارن مگر اینکه خلافش ثابت بشه

بله به نظرم بهت حس خاصی داره

احسان/۱۹/اراک شنبه 10 اردیبهشت 1390 ساعت 11:05


فکر نکنم اونی که من دیدم هیچوقت نرم بشه در ثانی خیلی ام مغروره! نمیخوام از احساسی بودنش سواستفاده کنم میخوام واقعا دوسم داشته باشه نه برای برطرف کردن نیاز دوره نوجوونی!

~~~~~~~~~~~~~

باشه من سعی خودمو میکنم فقط به اینا جواب بده!چون من فکر میکنم به خاطر غرورمه این حس بدی که بهم دست میده!

وقتی صورتشو ازم برمیگردونه؟

وقتی بهم محل نمیده؟

وقتی میبینم مورد توجه همه پسرا هست ویه جورایی تو کفشن؟

وقتی حاضر نیست چند قدم بخاطر من برداره تا من بتونم باهاش حرف بزنم؟
عشق خودتم باشه رمقی برات میمونه که جا نزنی؟
~~~~~~~~~~

از یه طرفم دور وبرم میبینمش وقتی دلم براش تنگه انگار اونم همینجوریه واین جور وقتا نگام میکنه حتی اگه فاصله مون زیاد باشه!

البته یه بارم داشتم با گوشیم حرف میزدم توی خیابون خودمو زدم به اون راه
دوستم گفت همش نگات میکرد!ولی یه بار دیگه همین روشو امتحان کردم دیگه نگا نکرد!
~~~~~~~~~~~~~
سهیلا جان کاش میگفتی چه جوری امتحانش کنم واقعا نمیدونم!چطوری؟

در جواب سوالت میخوام اول اینو ازت بپرسم مگه چن وقته که دنبالشی که میخوای جا بزنی؟

راستی اینم بگما. این احساس کلید کردن روی یه دختر و به اصطلاح عاشقش شدن معمولا توی سنی که تو هستی اتفاق میفته. منتها بعدا مثلا چن سال دیگه به کارای خودت میخندی. اینو گفتم که یه موقع فکر نکنی که آره این همون دختر رویاهاته و میتونه خوشبختت کنه و این حرفا

من خودم این دوره رو گذروندم. همین چیزایی که تعریف میکنی برای منم اتفاق افتاده. آخر بهش نرسیدم. جا زدم. ولی الان به خودم میگم خاک بر سرم بیخودی خودمو الاف کی کرده بودم

سهیلا/۱۵/اراک شنبه 10 اردیبهشت 1390 ساعت 11:10

حالا من چکار کنم؟ وقتی نگاش میکنم میخنده ولی من نمیخندم!

یه جاخوندم اگه به کسی نگا کردی نگات کردو خندید دوستت نداره

البته این یه بار بیشتر نخندید بقیه لبخنداشو خودش میزد برای ابراز علاقه به من!

ــــــــــــــــــــــــــــــ

من کسی رو دوست دارم که بنا به دلایلی ازم دوره! نمیخوام بهش خیانت کنم اصلا! فقط میخوام بدونم که این پسره اگه واقعا دوسم داره تکلیفشو روشن کنم!گناه داره!

ــــــــــــــــــــــــــــ

((یه دختر معمولا اینجوری نیس که به نگاه همه پسرا با نگاه جواب بده! وقتی یکی رو نشون کرد دیگه فقط به نگاه اون جواب میده و به بقیه پسرها بی توجه هست))

بعد چرا پسرا این جوری نیستن؟ نگاهشون به دخترای دیگه با منظوره؟خیانته به عشقشون؟

سهیلا/۱۵/اراک سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 12:06

منصور خان نظری نداری؟راجع به سوالام.ازت سوال کردم:
__________

((یه دختر معمولا اینجوری نیس که به نگاه همه پسرا با نگاه جواب بده! وقتی یکی رو نشون کرد دیگه فقط به نگاه اون جواب میده و به بقیه پسرها بی توجه هست))

بعد چرا پسرا این جوری نیستن؟ نگاهشون به دخترای دیگه با منظوره؟خیانته به عشقشون؟

عزیز من. پسرا که خب قضیه شون با دخترا فرق داره. پسرا معمولا تنوع طلب هستن. به یکی قانع نیستن. البته نه همیشه و نه به این شدت و نه همه. ولی دیگه این چیز مشخصیه که پسرا از این نظر مثه دخترا نیستن

سهیلا/۱۵/اراک سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 19:34

پس خیانت نیست!

منظوری هم دارن؟یعنی ممکنه با وجوداینکه عاشق کسی هستن بخوان بقیه رو هم دوست داشته باشن؟یا برای نیازه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان من نمیدونم چطور تو که پسری باید بهتر بدونی چطور امتحانش کنی!از کارشناس محترم وبلاگ بپرس!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منصور خان ممنون!

بیشتر برای نیاز جنسیه. هوسه

احسان/۲۱/اراک سه‌شنبه 13 اردیبهشت 1390 ساعت 19:43

منصور چکارکنم نرم شه؟من متکبرم خیر سرم یه راه آبرومندانه تر بگو!

سهیلا خانوم مرسی از توجه تون یه وقت نگی چطورا فقط آدمو میفرستی تو فکر!منصور جان میدونی؟

یک ساله!

خیلی مطلب علمی راجع به عشق خوندم عشق من عشق رمانتیک دوره نوجوونی نیست حتی حس شهوت هم دارم!وابستگی هم نیست!

با کارایی که میکنه(همونایی که تو کامنت آخر گفتم) منو ناراحت میکنه من چکار کنم اون ناراحت شه بفهمه من چی میکشم؟

هر وقت از دستم خسته شدی جواب کامنتمو نده!

سهیلا من فکر نکنم دوست داشته باشه!

احسان جان. میخوای از جبرئیل کمک بگیر بهش وحی نازل کن تا متوجه شه! عزیز من همون اول گفتم که به جای این موش و گربه بازی ها مستقیم یا از طریق نامه قضیه رو باهاش در میون بزار. بگو مدت زیادیه درگیرشی. لااقل بدونی نظر اون درباره تو چیه و تکلیفت مشخص بشه عمرت اینجوری بیخودی تلف نشه!

احسان/۲۱/اراک دوشنبه 2 خرداد 1390 ساعت 00:21

منصور دیدمش پیش خواهرش بود رفتم از جلوشون گذشتم خیره شد تو چشام بعدم که دور زدم پشت سرش بودم باز برگشت نگا کرد.احتمال میدم از قصد اومده بود منو ببینه

هرجور شده سعی میکنم وبالاخره بهش میگم ولی میترسم واقعا دوستم نداشته باشه و چون سیریشم باهام دوست شه چطور امتحانش کنم که بفهمم دوسم داره یا نه؟

یه نامه بنویس بده دستش بره خونه بخونه

سهیلا/۱۵/اراک یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 00:09

سلام آقا منصور

گفتم یکی رو دوست دارم ازم دوره حالا میتونم ببینمش میخوام بهش بفهمونم که بهش علاقه دارم فکر کردم چون دخترم شاید کاری کنم که بدش بیاد وبهتره از یه پسر راهنمایی بخوام

میشه شما بگین دوست دارین یه دختر چطور بهتون علاقه شو ابراز کنه؟(در صورتی که شما یه جورایی نشون داده باشین که دوسش دارین)

میترسم یه کاری کنم بد برداشت کنه یا اینکه خراب کاری کنم!

من اگه یه دختر خیلی با شخصیت بیاد مستقیم و با یه لحن متین بهم بگه که از من خوشش اومده واقعا فکر میکنم باید ارزش همچین دختری حفظ بشه. ارزش خودش و شخصیتش

ولی اگه مثلا یه دختری با استفاده از حرکات ژانگولری و به این پیغام بده به اون پسقوم بده ادا و اطوار در بیار و این کارا تا به من بفهمونه دوسم دارم ، واقعا خودش رو از چشم من میندازه

البته در جامعه ما پسرایی هستن که دقیقا برعکس این موردی که من گفتم رو تمایل دارن بهش !

البته در و تخته باید باهم جور در بیان. هرکی هر مدلی دوس داشته باشه یعنی خودش هم اون شکلی هست اخلاق و رفتارش

سهیلا/۱۵/اراک چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 23:15

اون نگاه میکرد تو چشامو و یهجورایی نگاهش با پررویی همراه بود

اما بعد دوسه بار که دید من روی خوش نشون نمیدم دیگه فقط نگا میکنه خیره میشه

و خیلی اوقات که به هر نحوی ناجور کم محلش میکردم با حسرت وگله نگام میکرد

کم محلی من به خاطر این بود که مطمئن نبودم دوسم داره وگرنه قصدم ناز کردن یا آزار دادن نبود حالام نمیخوام مثل خودش یه نگاه ساده داشته باشم

چون مطمئنم اون به خاطر اینکه نمیتونه به من بگه فقط نگاه میکنه و خودشم اینو دوست نداره

منم دنبال یه راهی میگردم جز نگاه کردن وبه نگاهای خیره ش جواب دادن.

هیچکس-17 چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 11:39

سلام بچه ها سلام داداش منصور.من قبلنا خیلی میومدم ولی چند ماهیه دیگه اصلا تو اینترنت نرفتم چه به برسه بیام اینجا.اسمم و نمی گم چون حوصله ندارم بگم کجا بودم و این حرفا شایدم شماها من و دیگه یادتون نمونده باشه.در هر صورت امروز اومدم کمکم کنید تروخدا دارم می میرم
بزارید یه داستان براتون بگم از اول اولش:
تقریبا شهریور ماه بود شهریور ۱۳۸۹!نزدیکی خونه ی یه دختری یه مغازه ی جدید باز کرده بودن مغازه ی کارهای کامپیوتری و از این چیزها.دوتا پسر تو این مغازه کار می کردن.دختره معمولا چون کلاس های زیادی می رفت و دوستای زیادی هم داشت و خونوادشم اهل گیر دادن نبودن زیاد از خونه بیرون می رفت و خب اون پسرها رو هم زیاد می دید ولی خب توجهی بهشون نداشت یعنی همه میدونستن که اون دختره چقدر مغروره و سنگین رفتار میکنه.یه مدت گذشت مدرسه ها باز شد.یه چیزی فکر دختر و به خودش مشغول کرده بود یه چیزی که ازش سر در نمی آورد.یکی از پسرهایی که تو اون مغازه کار می کردن قدبلند بود و خلاصه به نظر دختره خیلی خوشگل و بامزه بود ولی فقط در همین حد!یه مدت گذشت حالا دیگه وقتی دختره از اونجا رد می شد پسره نگاش می کرد.تو چشاش زل می زد و دختره هم بدون اینکه بدونه چرا دست و پاش می لرزید و خیس عرق می شد ولی بازم همین فقط!یه مدت دیگه گذشت شاید پانزده روز دختره شب ها به پسره فکر می کرد.نمی دونست چرا ولی وقتی یاد نگاهاش یاد حرکاتش می افتاد یه چیزی تو قلبش تکون می خورد.دختره به خودش گفت باید خجالت بکشه!چه معنی داره به یه پسر که می شناسدش نه میدونه کیه فکر کنه!دختره یکم توجهه شو کم کرد ولی بازم نمی تونست جلوی خودش و بگیره و حداقل دو روز یه بار با یه بهانه یی می رفت پیش پسره و یه چیزی می خرید.یکم گذشت...دختره سعی کرد فراموشش کنه و داشت سعی خودشو می کرد و فکر می کرد که میتونه تا اینکه پسره هیجده روز گم شد.دختره نمی دونست چیکار کنه.مثل مرغ پرکنده بود خیلی سعی کرد فراموشش کنه ولی نشد تا اینکه هیجدهمین روز که مثل هرروز می رفت بلکه پسره رو ببینه دید جلو مغازه با دوستاش وایساده.اشک تو چشاش جمع شد و همون موقع یکی از دوستای پسره صداش زد و دختره فهمید اسمش ش!بازم گذشت...دختره به خودش اعتراف کرد که عاشق شده...عاشق ش!دختره عوض شد...دیگه اون دختر شاد و شیطون نبود.تو اتاقش می نشست و همش گریه می کرد یکم گذشت دختره فهمید پسره کدوم دانشگاه میره.صب های زود قبل از مدرسه می رفت یه جایی نزدیک دانشگاه پسره که ببیندش.کم کم ساعت های کلاس پسره رو فهمید اگه بارون میومد اگه برف بود اگه سنگ از آسمون میومد دختره هیچ جا نمی رفت تا پسره بیاد و مطمئن بشه که حالش خوبه و بعد بره سرکلاس خودش!چند ماه گذشت...دختره دیگه داشت از دوری پسره می مرد.پسره یه جوری رفتار می کرد خیلی صمیمی.اگه هم و میدیدن سلام می کردن یا وقتی دختره می رفت مغازه پسره کلی شوخی می کرد و باش حرف می زد...خلاصه دوستای دختره فهمیدن که اگه اینجوری پیش بره دختره از دست میره.هرجور که شد با هزار حقه و ترفند شماره ی پسره رو گیر آوردن و دادن به دختره.دختره باورش نمی شد وقتی شماره رو بش دادن ۲۲دی بود.برف می بارید.دختره رفت بین برفا.دراز کشید آخه خیلی خوش حال بود.به پسره اس داد یه داستان مثل این داستان رو براش گفت ولی نگفت کیه.پسره هم خیلی با شخصیت برخورد کرد.یکم گذشت بعد از یکی دوهفته پسره گفت یه چیزی می گم ولی راستشو بگو!پسره نشونی دختره رو داد و گفت که تو اون دختره نیستی؟خلاصه که پسره کلی اصرار کرد و به دختره گفت من اون دختر و دوس دارم تو نیستی؟و دختر هم گفت که خودشه.با هم قرار گذاشتن و هم و دیدن ولی پسره به کل اون جمله رو که گفته بود من اون دختره رو دوس دارم فراموش کرد.انگار که اصلا نگفته بود...قرار شد دختره و پسره با هم باشن ولی دوست ساده فقط دوست ساده!!!زیاد با هم حرف می زدن خیلی هم دعوا می کردن آخه دوتاشون به شدت مغرور بودن!
امکان نداشت دو هفته پشت سر هم این دوتا با هم آشت باشن حتما دعوا می کردن ولی سه روز نشده یکیشون پیشقدم می شد و دوباره آشتی می کردن!دختره خیلی پسره رو دوس داشت.هرچقدر که می گذشت عاشق تر می شد ولی پسره می گفت که به دختره هیچ حسی نداره.پسره بعضی وقت ها خیلی دختر و اذیت می کرد یه بار می گفت دوس دختر دارم یه بار می گفت ندارم!یه بار می گفت عاشق یکیم یه بار می گقت عاشق هیچکی نیستم!خلاصه...ولی گاهی حرفهایی می زد یا کارایی می کرد که دختره حس می کرد پسره دوسش داره!با هم بیرون می رفتن.وقتی حضوری پیش هم بودن پسره خیلی مهربون می شد دختر و ناز می کرد.دستشو می گرفت.براش حرف می زد...بازم گذشت اسفند و فروردین بهترین روزهای زندگی دختر بود.پسره خیلی مهربون بود ولی وقتی اردیبهشت شد همه چیز عوض شد.دعواهاشون بیشتر و بیشتر می شد و فاصله بین دعوا و آشتی هم بیشتر از همیشه ولی دختر هنوز پسر و می پرستید...گذشت...موقع امتحان خرداد دختره بیست و سه روز با هم حرف نزدن تا اینکه دوباره آشتی کردن!دوباره با هم بودن ولی بازم پسره شروع کرد به اینکه عاشق یه دختری شده و از این حرفا...دختره هم درک می کرد می دونست که پسره حق داره عاشق هرکسی که دوست داره بشه.تحمل کرد...یک ماه تحمل کرد ولی دیگه هیجده تیر صبرش لبریز شد به پسره گفت که دیگه دوسش نداره و می خواد ولش کنه.پسره به دختره گفت که شوخی کرده و کسی تو زندگیش نیست ولی دختره دیگه نمی تونست...پسره گفت که دختره پشیمون میشه ولی دختره خداحافظی کرد...قبلن هم چندبار اینجوری شده بود و لی دختره بازم برگشته بود ولی این بار فرق می کرد دختره عشق پسر و کامل می خواست برای همیشه نه برای چند روز چند ماه یا چند سال.حالا بازم دختر و پسر هم و میبینن پسره یه جوری رفتار میکنه که انگار از دختره خجالت میکشه انگار که می خواد بازم دختره برگرده ولی این بار دختره رفته تا پسر خودش بیاد.دختره میدونه که پسره یه روز میاد مطمئنه پس رفته تا پسره جای خالیشو حس کنه أخه دختره خیلی هوای پسر و داشت همیشه!
دوست های دختره میگن که احتمالا پسره دوسش داره چون بعضی رفتارش خیلی تابلو بوده یا اینکه هفت ماه از وقتش و برای دختره تلف نمی کرده.دختره خودش هم همچین حسی داره ولی الان داره از دوری پسره میمیره.هر روز لاغرتر میشه.هر شب گریه میکنه...دختره دلش واسه دستای پسره تنگ شده.واسه چشاش.واسه چال رو گونه ش که وقتی می خندید غم تو دل دختره نمی موند.واسه حرفاش!دلش تنگ شده بازم بش بگه جوجو.بازم بگه نی نی!دلش خیلی تنگ شده...
شما بگید این دختره چیکار کنه؟
بچه ها تروخدا کمکم کنید

رمان نوشتی؟

خب این چیزا معمولا توی رابطه های دختر و پسرا هست. مخصوصا اگر سنشون زیر 20 سال باشه!

به هر حال چیز عجیب و غریبی من توی این داستان ندیدم. توی رابطه دوستی یا عاشقانه روزهای خوب هست روزهای بد هم هست. ولی چیزی که مشخصه اینه که شما اگر روی اون رابطه بخوای خیلی حساب کنی و مدت زمانش رو طولانی تصور کنی اشتباه بزرگی کردی! چون این چیزا واسه تو قصه ها و تو فیلماس! دوستی توی این سنین معمولا در همین حد چند ماه هست. بعدم با شکست عشقی و ضربه های روحی مخصوصا برای دختر تموم میشه. ولی به جاش تجربه خوبی رو همین سن کم به دست میاری که در آینده خیلی کمکت میکنه

مخلص کلام اینکه به جای اینکه از ما کمک بخوای باید یه سری حقایق رو باور کنی. ما رسم روزگار رو که نمیتونیم برای شما تغییر بدیم

و به این فکر کن که این اتفاقی که برای شما افتاده برای خیلییییی از دخترا و پسرای دیگه هم افتاده یا میفته. باید تحمل کنی تا این روزهای سخت سپری بشه. فراموش نکن داری تاوان اشتباه خودت رو پس میدی. نباید به راحتی دل بست و عاشق شد

یه جوری خودت رو سرگرم کن. سعی کن اگه میخوای حالت زودتر خوب بشه کلا پسره رو فراموش کنی و دیگه تو فکر اینکه شاید بیاد شاید دوباره باهم دوست بشیم نباشی...

مریم/۲۲/تهران چهارشنبه 5 مرداد 1390 ساعت 22:23

در مورد مشکل دوستمون هیچکس

مگه داستان داری تعریف میکنی
دختره ،پسره
ای بابا

(شما بگید این دختره چیکار کنه؟)

یهو بگو خودم چیکار کنم

منصور درست میگه
این مسائل توی روابط زیاد هست

و اینکه چون بقول تو دختره واسه دوستی از اول پیش قدم شده
پسره اینجوری رفتار میکرد

همه چیز باید متعادل باشه و به اندازه
نباید زیاد به پسر روو بدی
نازشو بکشی
و یا بپرستیش
چون مغرورتر از اونی میشه که هست

اینو همیشه توی روابطت رعایت کن


توی سن 17 سالگی مطمئنی عاشق شدی ؟
شاید فقط عادت داشتی
یا فقط دوسش داشتی

توی سن پایین این مدلی برخورد کردی
و این باعث میشه در آینده بخوای با هر کسی دوست بشی با این پسره مقایسه کنی
این چیز قشنگی نیست

تو دانش آموز هستی و اون دانشجو
فک نمی کنم آینده مشترکی داشته باشید
صد در صد اگر بازم رابطه رو شروع کنی
ازدواجی توش نیست

ما توی همین وبلاگ یه دوستی داشتیم
که مشکلش تقریبا مثل تو بود
ولی اولش نه
آخرش
یعنی پسره توی یه حادثه ای فوت میکنه و بعدش دختره به حال و روز تو دچار میشه
الان همون دختر ازدواج کردی
با یه پسری که دوسش داره و دختره هم دوسش داره
دیگه به گذشته بر نمی گرده

گذشته ها گذشته
بخاطر گذشته آیندتو هدر نده
بخاطر گذشته روزاتو حروم نکن

۱۷ سالته
سنی نداری که بخوای با یه شکست خودتو داغون کنی
اگر اون رفته مطمئن باش یکی بهتر جاشو میگیره

سارا/16/خمین پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 00:20

سلام
من شنیدم عشقم بایکی که اهل...دوست بوده وچون فقط در حد حرف تصمیم جدی نگرفتم!!

اون کسی که این حرفو زد گفت که فقط یه بار دیده که عشقم توی پارک داره به اون دختره زنگ میزنه وباهم صحبت نکردن چون دختره رد داده عشقمم رو به روی دختره بوده

منم یه بار دیدم که عشقم خیلی به اون دختره نگا کرد(قبل توجه کردنش به من)

ولی اونی که این حرفو زد به دروغگویی ویه چیزی رو بزرگ کردن معروفه!!

اون روزی که عشقم به اون دختره نگا کرد دختره سرشو انداخت پایین طوریکه عشقم نتونه صورتشو ببینه و عشقم یه کم بعد رفت سوار ماشین شدو یه چند دقیقه ای منتظر بود بعد رفت

من وقتی تو ماشین بود همش نگاش نکردم ولی اکثر اوقات که برمیگشتم ببینمش اصلا گوشی دستش نبود که باکسی حرف بزنه!!

حواسم نبود ببینم اون دختره هم میره یا نه چون اون موقع برام مهم نبود !! به خاطر چیز دیگه ای بهش دقت کردم!!

سلام. من متوجه نشدم باید به چه سوالی جواب بدم

هیچکس-17 پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 10:11

داداش منصور اون که کوچولو نیست من کوچولوام!
میدونم فکر می کنی اینم از همون داستان های عاشقانه ی بچگونه ی مزخرفه که یه سال نشده میره پی کارش!این اونجوری نیست!من میدونم هرچقدرم توضیح بدم چون شماها هم از من بزرگترید و هم تجربه ی بیشتری دارید اینه که کلا من الان هرچی بگم جدی نمی گیرید
باشه مرسی
بای

تا جایی که من از عشاق شنیدم همشون میگن عشق ما با بقیه فرق داره !!!!!!

ما که نظرمون رو گفتیم. شما هم میتونی به توصیه های ما عمل کنی ، هم میتونی کاری که خودت فکر میکنی درسته رو انجام بدی و نتیجه اش رو ببینی. خوشحال هم میشیم مارو از نتیجه اش مطلع کنی

سارا/16/خمین پنج‌شنبه 6 مرداد 1390 ساعت 16:06

ببخشید مثلا خواستم خلاصه بگم منظورم این بود که من چکار کنم؟؟؟

عشقم از خانواده خیلی خوبیه خودشم از رفتارش معلومه که هنوز تو کفه ولی خوب برای منم خیلی مهمه این مسئله!!!درضمن از عشقش نسبت به خودم مطمئنم!!

یعنی تو کف یه دختر دیگس؟

سیمین شنبه 8 مرداد 1390 ساعت 09:21

سلام من الان که دارم مینویسم چشمم واقعا نمیبینه از بس گریه کردم
من یه مشکلی دارم که حل نمیشه همه فقط سرزنشم کردم اما عشق که دست آدم نیست.
من 21 سالمه 3 سال عاشق یکی بودم که نمیدونست یک ساله خودم بهش گفتم و توی این یه سال همش میگه دوسم نداره ومن بهش حق میدم چون یکی دیگه رو دوست داشت همه چی ازش شنیدم هر فحشی که فکرشو کنید هر کاری کرد که ولش کنم اما نمیشد تا اینکه دانشگاش عوض شد رفت واسه همیشه خطشم الان چند روزه عوض کرده . الان 6 ماهه ندیدمش الان صداشم نمیتونم بشنوم دارم دیوونه میشم خواستم خودمو بکشم نشد الان واقعا نمیتونم تحمل کنم زورش نکردم که کنارم بمونه فقط بهش گفتم مثل این دخترایی که باهات دوستن هم نمیشم که منو ببینی فقط بذار صداتو بشنوم هفته ای یه بار اما اون نذاشت من الن هیییییییییییییییییچی نمیدونم یا مرگ میخوام یا اونو دلم براش داغونه .
سوالم اینه بگید من چجوری با دلتنگی و نبودنش کنار بیام راهییی غیر از سرگرمی میخوام چون من یه ثانیه هم نمیتونم فکرشو نکنم خود به خود میاد تو ذهنم . قرص آرام بخشم بدترم کرده چون دیگه بدون اون خوابم نمیبره ازدواج با یکی دیگه هم محاله نمیخوام به کسی حتی فکر کنم . البته اگه راهی برای خودکشی سریع دارید بگید ممنون میشم

سلام

خب ایشون کار درستی کردن. البته فحش و اینا رو نمیگم. همین که به شما راستشو گفته که یکی دیگه رو دوست داره و از همه مهمتر اینکه اجازه نداده هفته ای یک بار هم صداشو بشنوی. این کارش خیلی درست بوده


ضمنا شما به جای فکر کردن به خودکشی یکم اراده به خرج بدی بد نیست. همین ضعیف النفس بودن شما ممکنه باعث بشه دیگران ازتون فاصله بگیرن و نتونید به اونی که میخواید برسید. باید مصمم و با اراده باشی اگه میخوای توی زندگی موفق باشی

درصد زیادی از دخترای ایرانی مثل شما این دردهای عاشقی رو کشیدن. یه دوره ای داره. باید تحمل کنی. بعدش هم دردش خوب میشه میتونی به زندگی عادی برگردی. شما هم سعی کن مثل بقیه دخترا این درد رو یه مدت تحمل کنی تا تموم شه

از این فکرا هم نکن که نه این درد تا آخر عمر همراهمه! اینجوری نیست. یه مدت بعد خودت متوجه میشی و افسوس میخوری که چرا این افکار پوچ و اشتباه رو داشتی

و توصیه آخر. شما به طور کامل از فکرش بیا بیرون و دیگه هم نه تماسی نه چیزی که دوباره باعث نشه تو فکرش بری. بعد کم کم اوضاع نرمال میشه

هیچکس ـ۱۷ دوشنبه 10 مرداد 1390 ساعت 15:16

داداش منصور مرسی بازم همون کاریو می کنم که خودت گقتی!فراموش کردن!به قول خودت هم ترک هر عادتی اولش درد داره منم دارم سعی خودم و می کنم یعنی خیلی سعی کردم یه مدت پیش با یه پسری دوست شدم که اون از یادم بره خیلی سعی کردم اونیم که باهاش دوست شدم خیلی پسر خوبی بود خیلی مهربون بود ولی به این نتیجه رسیدم که حداقل فعلا من دیگه نمی تونم با کسی باشم دیگه نمی خوام به کسی عادت کنم و بعدشم وابسته و بعدشم دوس داشتن و این حرفا همون یه بار برای هفت پشتم بس بود واسه همین با اون پسره هم خداحافظی کردم و سیم کارتم و شکستم و گوشیم و جمع کردم و الان دیگه تنهای تنهام!یعنی خودم اینجوری دوس دارم راحت ترم فقط شما اگه راهی چیزی به فکرتون میرسه که من کمتر زجر بکشم تروخدا بگید با توجه به این که تقریبا روزی چندبار می بینمش!
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم/کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد...
حال کردید با شعر
مرسی بازم

آورین به شما

مسیرت رو عوض کن تا هرروز چند بار نبینیش

نازی و15ساله از سنندج سه‌شنبه 11 مرداد 1390 ساعت 01:54

نمیتونم نظری بدم چون هنوزم عاشقشم ولی اون فراموشم کرده و براش مهم نیستم دیروز تو خیابون دیدمش همونجا گریم گرفت و اون میخندید تو رو خدا کمکم کنید

اگه میخوای تو زندگیت دنده عقب بری یا درجا بزنی بهش بازم فکر کن. اگر میخوای پیشرفت کنی و به موفقیت برسی تو زندگیت بهش دیگه فکر نکن

هنوز خیلی فرصت ها پیش روت هست توی زندگی. تازه اول راهی. مواظب باش درب و داغون نکنی دلتو که شاید جبرانش خیلی سخت باشه

هیچکس-۱۷ سه‌شنبه 11 مرداد 1390 ساعت 11:09

داداش منصور یه خواهش دارم اگه میتونی اگه میشه خواهش می کنم اون کامنت منو پاک کن!همون که داستان رو نوشته بودم
میدونم قبلا گفته بودی نمیشه میدونم ولی خواهش می کنم
اصلا انتظار نداشتم اینجوری برخورد کنید الانم خیلی پشیمونم که اومدم تو اینترنت جار زدم چه غلطی کردم!تروخدا اگه میتونی پاکش کن
خواهش می کنم
نباید میومدم چیزی بنویسم
کلا عادت ما ایرانی ها اینه که راحت و بدون هیچ اطلاعاتی قضاوت می کنیم
واقعا اگه پاکش کنی یه دنیا ممنونت می شم
به خدا وقتی میام اینجا میخونمش هزار بار از خجالت میمیرم و زنده می شم
به خدا همین الان انقدر عرق کردم که کل لباسم خیس شده
اگه پاکش کنی واقعا شرمندم کردی
مرسی واقعا
ممنون
خواهش میکنم اگه می تونی و راهی داره پاکش کن

شما که اسم خودت رو هم ننوشتی. فقط نگرانیت از اینه که خودت میای اینجا میخونیش ناراحت میشی؟ خب توی این صفحه نیا دیگه. برو صفحه های دیگه رو بخون. 2 تا صفحه دیگه برای مشکلات دوستی داریم

سارا/16/خمین جمعه 14 مرداد 1390 ساعت 00:25



نـــــــــــــــــــــــــه بابا کلا تو کفه از رفتارش مشخصه!!!


من میگم چکار کنم سر دوراهیم از یه طرف میبینم پسره هنوز ندید بدید دختره از یه طرفم اون دختره رو مخمه!!!!!

چکار کنم بفهمم کدومشه؟؟ یعنی پسر خوبیه اهل ...نیست یا اینکه نه واقعا با اون دوسته و تامین میشه؟؟؟؟؟؟

خب این که میگی چجوری بفهمی ، معمولا این چیزا رو با تجربه میشه از رفتار طرف تشخیص داد تا حدودی. ولی شما فکر نکنم تجربه کافی در این زمینه داشته باشی. بنابراین شما مجبوری در این زمینه تحقیق کنی

فرنوش/16/خوزستان جمعه 14 مرداد 1390 ساعت 11:41

سلام بچه ها اینجا همه داغونن که‏!‏ دخترا این فکرا چیه‏‏!‏ سیمین جان تو چطور تونستی عاشق پسری بشی که خودش دوست زیاد داشته و بهت هرجور فحشی هم داده؟؟ بخدا اینا همش هوسه‏!من خودم خداییش اگه یک پسر بخواد کوچیکترین فوش یا کلمه ای رو بگه ؛ دیگه هیچوقت.‏. ! البته خداروشکر خودم طرز برخوردم باطرف مقابلم طوری هست که به خودش اجازه ی گفتن هرچیزی رو نده‏!‏ این روزا دیگه جوونا عشقشون رو با هوسشون اشتباه میگیرن‏!دیگه کم گیر میاد کسی که عشقش از ته دلش باشه وصادقانه‏!من که پیشنهاد میدم تا از کسی شناخت کامل بدست نیاوردید باهاش دوست نشید و بهش وابسته نشید‏!معمولأ پسرا این روزا دنبال دخترایی هستن که میل جنسیشون رو برطرف کنه‏!من خودم شخصأ اصلا دوست ندارم با پسری که چشم همه دنبالشه و زیاد خوشکل باشه دوست بشم‏!چون کسی که همه دنبالشن ؛ نمیتونه مال خودت باشه‏!‏ قیافه و خوشکلی همش مال چند وقته‏!اخلاق مهمه‏‏!‏ دختر یا پسری که خوشکل باشه ولی اخلاق نداشته باشه بیشتر به دل شما میشینه؛یا اونکه اخلاق داره ولی قیافه نداره؟؟

نیلوفر‏*‏17‏*اهواز شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 15:09

سلام‏_من یک دوست پسر متولد 72 هست ؛ خیلی پسره خوب و قابل اعتمادیه ؛ یعنی بهش مطمئنم‏!هم نمازشو میخونه هم روزشو میگیره و.. در کل پسر قابل اعتمادیه ؛ من هم دختری نیستم که به هر کسی اعتماد کنم‏!خیلی هم همدیگه رو دوست داریم‏!و دوست داریم باهم ازدواج کنیم‏!اون خیلی دلش پاکه ؛ به من میگه تو منو به چشم دوست پسر میبینی؟و خیلی از کلمه ی دوست پسر و دوست دختر بدش میاد‏!منم چندبار امتحانش کردم از خط های دیگه ؛ و دیدم واقعأ قابل اعتماده.من خودم دخترواقعأ پاکی هستم ؛ یبار همینجوری برای اینکه ببینم واقعأ چیزی ته دلش هست یا نه ؛ ازش خواستم برام توضیح بده که چطور بچه دار میشن‏!اون به زور برام گفت ؛ ولی الله وکیلی انقد قشنگ توضیح داد ؛ مثل یک پزشک ؛ و از کلمات بد استفاده نمیکرد که من ناراحت بشم ؛ مثلا به... میگفت‏(اندام تناسلی‏)در کل خیلی آموزنده؛وبعدش گفت دیگه هیچوقت از این چیزا حرف نزنم‏!خواستم امتحانش کنم بهش گفتم بیاباهم رابطه جنسی داشته باشیم؛اون بامن قهر کرد‏!گفت اینکارا وقت و زمان خاصی داره ؛ و الان برای ما زوده.ایشالا بعد از ازدواج‏!هرکاری هم میکنم قبول کنه ؛ ولی اون میگه این کارا بجز گناه هیچی نداره‏!و واقعأ قبولش دارم‏!فکرنکنید میخواد خودشیرینی کنه؛اصلا!اون واقعأ ثابت کرده که منو بخاطرخودم میخواد‏!حتی یبار دعوامون شد بهش گفتم میرم بایکی دیگه رابطه جنسی برقرار میکنم؛اونم جدی گرفت و تقریبا رگ دستشو نصفه زد ؛ که به دادش رسیدن و بردنش دکتر‏!مامانش هر روز زنگ میزنه بامامانم حرف میزنه که پسرمن بدون دخترشمامیمیره‏!و میخوان بیان خواستگاری‏!امابابام قبول نمیکنه؛خواهرشم از من خوشش نمیاد‏!واقعأ نمیدونم چکارکنم‏!‏



پسر پیغمبر ندیده بودیم که دیدیم. یکی نیست بهش بگه بابا بزار پشت لبت سبز شه بعد حرف ازدواج بزن. یه سر باهم برید مشاوره ازدواج اون براتون توضیح میده. مواردی مثل شما رو قبلا دیده ، براتون سرنوشتشون رو میگه که چی شدن

سیمین سه‌شنبه 18 مرداد 1390 ساعت 18:36

حالم بده همین جوری خواستم اینجا بنویسم
چون دلم واسه عشقم که ۷ ماهه ندیدمش تنگ شده چون که رفته چونکه دوسم نداشت چونکه عاشق یکی دیگه بود .چونکه من خیلی بدبختم چونکه رفتم عاشق یه عاشق شدم .
چرااااااااااااااااااااااااااااااااا شماها دوست میشین اما همو ول میکنید بدبختی واسه خودتون که نمیشه برای اونی که عاشقتون بود و ولش کردید و اونی که عاشقشتون میشه و دیگه نمیبینینش
دوووووووووووووووستی متنفرم

یه چیزی هست باید هممون آویزه گوشمون کنیم. اگر کسی رو دیدیم و عاشقش شدیم لزوما نباید اون هم عاشق ما بشه! پس تا اونجا که میتونید سعی کنید به کسی دل نبندید. این روزا دل بستن یه ریسکه بزرگه و احتمال اینکه رابطتون به خوبی و خوشی پیش بره و عاقبت خوشی هم داشته باشید خیلی کمه

البته این نامردیه اگر پسری یه نفر رو به خودش وابسته کنه بعد ولش کنه! بهتره وجدان داشته باشیم و اگر پایبند نیستیم بگردیم دنبال کسانی که مثل خودمون پایبند نیستن. و دخترهای ساده رو عاشق خودمون نکنیم بعدم ولشون کنیم

هیچکس-۱۷ چهارشنبه 19 مرداد 1390 ساعت 12:05

سلام
داداشی تقریبا یه هفته قبل اومد واسه منت کشی!باورتون میشه؟من که باورم نمیشه!آخه اون و منت کشی؟اون همه غرور بیاد واسه منت کشی اونم از کی؟از من؟
خلاصه اس داد.همون سوال اول پرسید بی اف داری؟منم گفتم آره و نمی دونم چرا بهش برخورد باورتون نمیشه یه جوری عصبانی شد انگار بهش خیانت کردم.اخه چرا؟اون که میگه من و دوست نداره پس دیگه این کارا چیه؟!
خلاصه یکم حرف زدیم و منم از اون بی اف خیالی براش گفتم یعنی خیالی هم که نه واقعا بود ولی گفتم که ولش کردم خلاصه که گفتم خیلی خوبه و خیلی هوامو داره و همه کاری واسم میکنه!باورتون نمیشه از اون وقتی که گفتم همه کاری واسم میکنه این یه هفته این چیکار میکنه!یهو اس میده که رفتم واسه خودم کتاب بخرم فلان کتابم که چندماه پیش گفتی دوست داری برات خریدم بیا ببر یا رفتم واسه مغازه نرم افزار جدید بخرم یکی هم واسه تو گرفتم بیا ببر!!!!!!!!!!!!!!!!!
اصلا باورم نمیشه این همون باشه!یا اینکه بیخود و بی جهت می خواد حسادت منو تحریک کنه.مثلا با دوستام من و میبینه اس میده که اونا کین باهات چقدر خوشگلن در حالی که من حواسم بهش بود فقط ثانیه ی آخر مارو دید اونم دوستام پشت کرده بودن!!!!!!!!!!!
خلاصه که داداش منصور حسابی گیج شدم.بهش میگم چرا با من حرف میزنی میگه چون دختر خیلی خوبی هستی می خوام کمکت کنم!میگم من که مشکلی ندارم میگه خوب شاید مشکل پیدا کردی باید باشم که اون موقع کمکت کنم!!!!!!جلل خالق................
من اصلا سر از کارش در نمیارم تروخدا اگه شما فهمیدید این بچه چرا اینجوری میکنه به مام بگید بفهمیم!
داداشی ازیه طرف میگم این فقط برگشته چون تنها بوده و خلاصه از این حرفا ولی اصلا از اون پسرا نیست که تنها بمونه یعنی اگه فقط اشاره کنه نمیگم هر دختری ولی اکثر دخترا حاضرن باهاش باشن و خلاصه تنها نمی مونه!دوستام میگن دوست داره که برگشته ولی من نمی دونم...یعنی آخه اگه دوسم داره پس دیگه چرا هی میگه عشقم عشقم!میگه عشقم بهم زنگ زده جوابشو ندادم می خوام بیخیالش باشم از یه طرف میگه دعا کن به عشقم برسم!آخه اگه عشقی هست جواب اون و نمیده میاد با من حرف میزنه؟اصلا خودتون قضاوت کنید شما اگه عشقتون بهتون زنگ بزنه جوابشو نمیدید ولی میرید منت کشیه اون که دوسش ندارید؟؟؟؟؟؟؟
خلاصه داداشی یکم کمک!به نظرتون با این اوصافی که گفتم امکان داره منو دوس داشته باشه؟خب اگه داره چرا نمیگه یا اگه نداره چرا برگشته؟
اینارم گفتم چون خودتون گفتید نتیجه شو بهتون بدم
بای بای فعلا

برای گرفتن جوابت به نظرم پسره رو ببر پیش روانپزشک اول ببینی از نظر روحی روانی وضعیتش مساعد هست یا نه. ضمنا پسرا توی اون سن معمولا دوس دارن چنتا دختر رو باهم داشته باشن. مخ همه جی افاشون هم حسابی تیلیت میکنن ناکسا. اینم چیز طبیعی هست. فقط بازم میگم قولی اگر داد حرفی اگر زد رو حرفش زیاد حساب نکن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد