هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری* هرگز نگو برای همیشه وقتی میدونی جدا میشی* هرگز نگو دوست داری اگر حقیقتا به آن اهمیت نمیدی* درباره احساست سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد* هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری* هرگز سلامی نده وقتی میدونی خداحافظی در پیشه* به کسی نگو تنها اوست وقتی در فکرت به دیگری فکر میکنی* قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش رو نداری* و کسی رو که دوست داری به این آسونی ها از دست نده,شاید هیچوقت کسی رو به اون اندازه دوست نداشته باشی* کسی هم که دوستت داره به این آسونی ها از دست نده شاید هیچ کسی به اندازه اون دوستت نداشته باشه.......
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی تو هوای دلم را با طراوت کردی زمانی که با تو هستم به آسمان بی کران پرواز میکنم پس بدان دوستت دارم با تمام وجود "گرچه پایان راه را نمیدانم"
..........................................
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم تا کجا بی خبر از حال تو باشم مگه میشه از تو دل برید و دل کند بگو می خوام تا ابد مال تو باشم از کسی نیس که نشونی تو نگیرم به تو روزی میرسم من که بمیرم هنوزم جای دو دستات خالی مونده تا قیامت توی دستای حقیرم خاک هر جاده نشسته روی دوشم کی میاد روزی که با تو روبرو شم من که از اول قصه گفته بودم غیر تو با سایه ا م نمی جوشم.
..........................................
بر بلندای سکوت چشمهای تو به ابر هم تعنه میزنم... و در خلوت شبهای بی تو به جای نعره، ساز میزنم... در این میان که خیال تو مرا میبرد تارو پود تورا به ناز میزنم و در گریز ثانیه های صبحتر شدن به شوق وصال تو به راز و نیاز میزنم آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چرکین است.
وقتی تا آخر دنیا کسی عاشقت نباشه آرزو دارم تو دنیا هیشکی مثل من نباشه وقتی سایه ای نداری حتی قد نوک سوزن که باهات باشه و باتو پا به پاشه توی برزن مث یه پرستوی دلگیر غم زده میشی و مرده کنج و ناشناس میمونی یکی عاشقی نکرده فرصت نفس نداری فراموش میشی کم کم پیر میشی کهنه میشی پشتت خم تر میشه نم نم سقف آرزوت میریزه عین اشکات ریزه ریزه آره یه پرستوی دلگیر غم زده می شی و مرده کنج و ناشناس و خاموش ... :*
نه از خاکم ،نه از بادم نه در بندم ، نه آزادم نه آن لیلا ترین مجنون نه شیرینم ، نه فرهادم فقط مثل تو غمگینم فقط مثل تو دلتنگم اگر آبی تر از آبم اگر همزاد مهتابم بدون تو چه بی رنگم بدون تو چه بی تابم
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولى دل به پائیز نسپرده ایم چو گلدان خالى لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم اگر دشنه دشمنان، گردنیم اگر خنجر دوستان، گرده ایم گواهى بخواهید، اینک گواه همین زخم هایى که نشمرده ایم! دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى به سر برده ایم
حالاااااااااا چرا می زنی؟؟؟؟؟؟ خوش به حال ماهرخ که نامزدش انقدر دوسش داره.واقعاْ که تو انتخابت حرف نداری.چقدر هم بهم می یاید!!خدا تورو واسه ماهرخ نگه داره.
عزیزم بیا گپ و گفتگو. اینجا فقط واسه شعره :* اگه بحث متفرقه داشتی با ذکر منبع بیا توی گپ و گفتگو بگو :*
آسمان چشم تو آینه ی کیست آنکه چون آینه با من روبرو کیست دردو نفرین دورو نفرین بر سفر باش سر نوشت این جدایی دست او بود گریه نکن که سر نوشت گر مرا از تو جدا کرد عاقبت دلهایمان را با غم هم آشنا کرد چهره ات آینه ی کیست،آنکه با من روبرو بود دردو نفرین بر سفر این گناه از دست او بود ای شکسته خاطر من،روزگارت شادمان باد ای درخت پر گل من،نو بهارت ارغوان باد ای دلت خورشید خندان،سینه ی تاریک من سنگ قبر آرزو بود آنچه کردی با دل من،قصه ی سنگ و صبور بود من گلی پژمرده بودم،گر تورا صد رنگ و بو بود . . . . . تقدیم به روح پاک ****آتنـــــــــا ****،معجزه زندگی من!! =((
پنج وارونه چه معنی دارد؟ خواهر کوچکم از من پرسید... من به او خندیدم! کمی آزرده و حیرت زده گفت:روی دیوار و درختان دیدم! باز هم خندیدم... گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد!!! آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید... بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد؛بی گمان میفهمی پنج وارونه چه معنی دارد...
---------------------------------------------------------------------------------- تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند و چشمانم نمیدانی چه غمگینند... چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو نمیدانم چه خواهد شد... پر از دلشوره ام؛بی تاب و دلگیرم... کجا ماندی؟ که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم...
----------------------------------------------------------------------------------- تکیه به شونه هام نکن من از خودت خسته ترم ما که به هم نمیرسیم؛بسه دیگه بذار برم که گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم؟ حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم؟ من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها تو این دو روز زندگی شبیه من فراوونه یه لحظه چشماتو ببند...گذشتن از من آسونه من عاشقم همین و بس...غصه نداره بی کسی قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمیرسیم...
زندگی من حالا بعد از رفتن اووون .... مامان - بابا - گیتارم و قاب.....
بی وفا............................ ♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
شاید دیگه نتونم ادامه بدم آخه به چه امیدی؟؟؟................ تو حتی چشامم ازم گرفتی...... آخه وقتی رفتی تمام زیباییهای دنیا رو با خودت بردی الان چند ماهی هست که شبا با گریه می خوابم یه سوال ازت می پرسم راستشو می گی ؟؟؟ تو اگه دوسم داشتی چرا تنهام گذاشتی؟؟؟........ هان.................. چراااااااا ؟؟؟....♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥ آخه با معرفت مگه قرار نبود همه جا با هم باشیم ؟؟؟....... مگه تو نمی گفتی هیچی نمیتونه ما رو از هم جدا کنه......... چی شد کم آوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟............... اما من تنهات نمیذارم..............خودمو به تو می رسونم... که بقیه ی راه و با هم بریم....... باشه....... باشه........باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
@ فرشتگان روزی از خدا پرسیدند: بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را چرا آفریدی؟ خداوند گفت:غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد...
@ یکی محبت می کنه و یکی ناز می کنه! اونی که ناز می کنه همیشه محبت می بینه اما اونی که محبت می کنه همیشه تنهای تنهاست....
@ آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگذارده اند؟!
@ دنیا رو بد ساختن.. کسی را که دوست داری. تو را دوست نمی دارد.. کسی که تو را دوست دارد. تو دوستش نمی داری.. اما کسی که تو دوستش داری و اوهم تو را دوست دارد به رسم و ایین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است....
@ زیباترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد، باوفاترین دوست به مرور زمان بیوفا شد، این پرپر شدن از گل نیست و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است....
٪ به بالای سرت نگاه کن..خدا هر کسی را بیشتر دوست داره سختتر امتحان می کنه ولی هیچ وقت تنهاش نمی ذاره فقط کافی بهش اعتماد کنی...
٪ دنیا هم به آدمهای خوش بین نیاز دارد هم به آدمهای بد بین چون افراد خوش بین هواپیما میسازند،افراد بدبین چتر نجات...
٪ هر کس یه روزی میاد، یه روزی میره،یکی با دلش میره، یکی با پاهاش، ولی مواظب باش کسی با پاهای خودش از دلت نره...!!!!!...
٪ خدایا ! در این برهوت عاطفه ، هر که را تتمه دلی برای مهر ورزیدن هست گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن...
٪ برای نقد کردن چکی دیگر که روی آن نوشته بود: دوستت دارم تمامی شهر را زیر پا گذاشتم نمی دانم شاید روزی نمایشگاهی دایر کنم از این... چک های بی محل در وجه حامل.......
٪ اگه یه روز کسی بهت گفت: دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری, اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش بشی, اگه گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیش باشی چون یه روز میاد و بهت میگه ازت مُتنفرم اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفر بشی...
٪ تجربه شانه ایست که روزگار وقتی ما کچل میشویم, به ما می دهد!...
دیگران زندگیم را برایم دیکته کردند و مجبورم کردند از روی تجربه هایی که دوستشان ندارم صدها بار بنویسم تاریخ آنها را در خود جای داده حالا می توانی نشانی ام را هر غروب از خورشیدی که رو به زوال است بگیری نشانی ام را خواهد داد...
اگر به خانه ی من آمدی برایم مداد بیاور مداد سـیــاه می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم
تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم ! یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند! یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم شـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!
یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم ! نخ و سوزن هم بده، برای زبانـــــــم
می خواهم ... بدوزمش به سق … اینگونه فریادم بی صداتر است! قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانســــور کنم ! پودر رختشویی هم لازم دارم برای شستشـوی مغزی
مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت می دانـــی که؟ بایــد واقع بیـــن بود !
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب ، برچسب فاحشـــه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم! یک کپی از هویتــــــــــم را هم می خواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد
، فحـــــش و تحقیر تقدیمم می کنند ! تو را به خدا....اگر جایی دیدی حقــی می فروختند برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم ! و سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکــــــــارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یـک انسانم من هنوز یک انسـانم من هر روز یک انسانم
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی،
خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی، عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی،
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را برهم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم! هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can"t tell the reason... but I really like you دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم
You can"t even tell me the reason... how can you say you like me تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
How can you say you love me چطور میتونی بگی عاشقمی؟
I really don"t know the reason, but I can prove that I love من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
Proof ? No! I want you to tell me the reason ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful, باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
because your voice is sweet, صدات گرم و خواستنیه،
because you are caring, همیشه بهم اهمیت میدی،
because you are loving, دوست داشتنی هستی،
because you are thoughtful, با ملاحظه هستی،
because of your smile, بخاطر لبخندت،
The Girl felt very satisfied with the lover"s answer دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
The Guy then placed a letter by her side پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk? عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
No! Therefore I cannot love you نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
Because of your smile, because of your movements that I love you گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
Does love need a reason? عشق دلیل میخواد؟
NO! Therefore!! نه!معلومه که نه!!
I Still LOVE YOU... پس من هنوز هم عاشقتم
*****************
True love never dies for it is lust that fades away عشق واقعی هیچوقت نمی میره
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays "سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
Immature love says: "I love you because I need you" "عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
Mature love says "I need you because I love you" "ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم
زندگی مثل یه دیکته است.... هی غلط می نویسیم، هی پاک می کنیم دوباره هی می نویسیم، هی پاک می کنیم.... غافل از اینکه یه روز داد میزنن: برگه ها بالا.......
گابریل گارسیا مارکزنویسنده معاصر ، بعد از اعلان رسمی تایید سرطانش و شنیدن خبر بیماری اش ، این متن را به عنوان وداع نوشته است:
* خداوندا ! اگر تکه ای زندگی می داشتم ، نمی گذاشتم حتی یک روز از آن سپری شود بی آن که به مردمانی که دوست شان دارم نگویم که عاشقتان هستم و به همه مردان و زنان می باوراندم که قلبم در اسارت یا سیطره محبت آنان است.
* اگر خداوند ، فقط و فقط تکه ای زندگی در دستان من می گذارد ، در سایه سار عشق می آرمیدم . به انسان ها نشان می دادم در اشتباه اند که گمان کنند وقتی پیر شدند ، دیگر نمی توانند عاشق باشند.
* آه خدایا ! آنان نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند.
* به هر کودکی ، دو بال هدیه می دادم ، رهایشان می کردم تا خود ، بال گشودن و پرواز را بیاموزند.
* به پیران می آموزاندم که مرگ نه با سالخوردگی ، که با نسیان از راه می رسد .
* آه انسان ها ، از شما چه بسیار چیزها که آموخته ام .
* من یاد گرفتم که همه می خواهند در قله کوه زندگی کنند ، بی آنکه به خوشبختی آرمیده در کف دست خود ، نگاهی انداخته باشند .
* چه نیک آموخته ام که وقتی نوزاد برای نخستین بار مشت کوچکش را به دور انگشت زمخت پدر می فشارد ، او را برای همیشه به دام خود انداخته است .
* دریافته ام که یک انسان ، تنها زمانی حق دارد به انسان دیگر از بالا به پایین چشم بدوزد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
* کمتر می خوابیدم و دیوانه وار رویا می دیدم چرا که می دانستم هر دقیقه ای که چشم های مان را بر هم می گذاریم ، شصت ثانیه نور را از دست می دهیم ، شصت ثانیه روشنایی.
* هنگامی که دیگران می ایستادند ، من قدم برمی داشتم و هنگامی که دیگران می خوابیدند ، بیدار می ماندم.
* هنگامی که دیگران لب به سخن می گشودند ، گوش فرا می دادم و بعد هم از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمی بردم.
* اگر خدا ، ذره ای زندگی به من عطا می کرد ، جامه ای ساده به تن می کردم.
* نخست به خورشید خیره می شدم ،کالبدم و سپس روحم را عریان می ساختم.
* خداوندا ! اگر دل در سینه ام هم چنان می تپید ، تمامی تنفرم را بر تکه یخی می نگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظار می کشیدم.
* با اشک هایم ، گل های سرخ را آبیاری می کردم تا زخم خارهای شان و بوسه های گلبرگهایشان ، در اعماق جانم ریشه زند .
* من از شما بسی چیزها آموخته ام و اما چه حاصل که وقتی این ها را در چمدانم می گذارم که در بستر مرگ خواهم بود.
"شاید ما هنوز فرصتی داشته باشیم ، تا بستن چمدان ..........."
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر برای عشق وصال کن ولی فرار نکن برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش برای عشق خودت باش ولی خوب باش....
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست. لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی. پرهایش را بزن...! خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند...
** عشق از هر گل سرخی دلپذیر تر است، اما خارهای آن قلب تو را عمیق تر از هر خاری سوراخ می کند....
** در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهر بازی می مونن. از بودن با اونا لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی.
** یاد گرفتم که: 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند. 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود. 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.
** هیچ میدانی فرصتی که از آن بهره نمیگیری، آرزوی دیگران است؟! (جک لندن)
** اسکار وایلد: خداوند هر گاه بخواهد انسانی را فاسد کند او را به تمامی آرزوهایش می رساند...
** هیچوقت شخصیت خودت رو برای کسی تشریح نکن. چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره، و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی کنه!
** پس از آخرین دیدار با دوستانت یادت باشد که، به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند...
** ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بودکه زود سپری شدنش را آرزو میکردیم...
انسانها باید بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است. و بیاموزند که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آنرا متفاوت بینند....
سعی کن همیشه تنها باشی زیرا تنها به دنیا امدی وتنها از دنیا خواهی رفت. بگذار خانه ی عشق خالی از وجود ادمی باشد! زیرا اگر عاشق شدی وعاشقی در آن منزل گرفت، به ویرانه های آن هم رحم نخواهدکرد. بگذار عظمت عشق را درک نکنی زیرا آنقدر عظیم است که تو و هستی تورا نابود میکند. بگذار گرمی عشق را حس نکنی تا معنای خاکستر شدن را نیز نیابی....
عشق شاید تنها جایزه ی این روزگار نامهربان است که برای بردنش نیازی به پارتی نیست!! برایش مهم نیست که تو "شاهی یا گدا"! مردی یا زن! هر چه که هستی، باش! فقط تنها شرطش این است که ارزش آن را بشناسی و حرمتش را نگه داری...
خدایا! خدایا! جذبه عشق ترا خواهم که میدانم به هر عشقی که جز عشق تو رو کردم مجازی بود... چو طفلان در پی دل رفتم و اکنون پشیمانم، که هر دلبستگی غیر از تو در من بود، بازی بود...
امیدا؛ پاک یزدانا... ز دنیا دیده بستم تا به دامان تو بگریزم که با معشوق باقی، عشق فانی را چرا خواهم؟!
هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری*
هرگز نگو برای همیشه وقتی میدونی جدا میشی*
هرگز نگو دوست داری اگر حقیقتا به آن اهمیت نمیدی*
درباره احساست سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد*
هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری*
هرگز سلامی نده وقتی میدونی خداحافظی در پیشه*
به کسی نگو تنها اوست وقتی در فکرت به دیگری فکر میکنی*
قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش رو نداری*
و کسی رو که دوست داری به این آسونی ها از دست نده,شاید هیچوقت کسی رو به اون اندازه دوست نداشته باشی*
کسی هم که دوستت داره به این آسونی ها از دست نده شاید هیچ کسی به اندازه اون دوستت نداشته باشه.......
من اینگونه نبودم
تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان بی کران
پرواز میکنم
پس بدان
دوستت دارم
با تمام وجود
"گرچه پایان راه را نمیدانم"
..........................................
تا کدوم ستاره دنبال تو باشم
تا کجا بی خبر از حال تو باشم
مگه میشه از تو دل برید و دل کند
بگو می خوام تا ابد مال تو باشم
از کسی نیس که نشونی تو نگیرم
به تو روزی میرسم من که بمیرم
هنوزم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
من که از اول قصه گفته بودم
غیر تو با سایه ا م نمی جوشم.
..........................................
بر بلندای سکوت چشمهای تو به ابر هم تعنه میزنم... و در خلوت شبهای بی تو به جای نعره، ساز میزنم... در این میان که خیال تو مرا میبرد تارو پود تورا به ناز میزنم و در گریز ثانیه های صبحتر شدن به شوق وصال تو به راز و نیاز میزنم آخرین برگ سفرنامه باران این است که زمین چرکین است.
..........................................
وقتی تا آخر دنیا
کسی عاشقت نباشه
آرزو دارم تو دنیا
هیشکی مثل من نباشه
وقتی سایه ای نداری
حتی قد نوک سوزن
که باهات باشه و باتو
پا به پاشه توی برزن
مث یه پرستوی دلگیر
غم زده میشی و مرده
کنج و ناشناس میمونی
یکی عاشقی نکرده
فرصت نفس نداری
فراموش میشی کم کم
پیر میشی کهنه میشی
پشتت خم تر میشه نم نم
سقف آرزوت میریزه
عین اشکات ریزه ریزه
آره یه پرستوی دلگیر
غم زده می شی و مرده
کنج و ناشناس و خاموش ...
:*
من همینم ساده ام گاهی بدم
من همین جوری به دنیا آمدم
دارم از دست خودم صدها گله
باید از این *من*بگیرم فاصله
باید این*من*را شبی دارش زنم
شیشه شد بر سنگ دیوارش زنم
شاید از خوابش نیارم باز پس
سدکنم برجان خود راه نفس
شاید از عرض خیابان رد شود
طعمه ی یک ترمز ممتد شود
یا بیفتر از بلندای خودم
تا بمیرد زیر پاهای خودم
یابه صخره کوبمش تا جان دهد
ناخدای چشمت از فرمان دهد
شعر از:کورس احمدی-مجله ی روزهای زندگی-صفحه ی۸۶-۱۵آبان۸۷
تقدیم به عزیزترین عزیز....
نه از خاکم ،نه از بادم
نه در بندم ، نه آزادم
نه آن لیلا ترین مجنون
نه شیرینم ، نه فرهادم
فقط مثل تو غمگینم
فقط مثل تو دلتنگم
اگر آبی تر از آبم
اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بی رنگم
بدون تو چه بی تابم
منصور مشکوک می زنی شعرو واسه کی گفتی.ببین هی می گی من GF ندارم.هی ما رو سیاه می کنی.بروووووووووووووووووووووو(نیشخند)
۱۰۰ دفعه دیگه هم بپرسی میگم جی اف ندارم D:
اون شعر هم واسه نامزدم ماهرخ گفتم :*
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
حالاااااااااا چرا می زنی؟؟؟؟؟؟
خوش به حال ماهرخ که نامزدش انقدر دوسش داره.واقعاْ که تو انتخابت حرف نداری.چقدر هم بهم می یاید!!خدا تورو واسه ماهرخ نگه داره.
عزیزم بیا گپ و گفتگو. اینجا فقط واسه شعره :* اگه بحث متفرقه داشتی با ذکر منبع بیا توی گپ و گفتگو بگو :*
عشق آلوچه نیست که بهش نمک بزنی ، دختر همسایه نیست که بهش چشمک بزنی ، غذا نیست که بهش ناخونک بزنی ، رفیق نیست که بهش کلک بزنی ، عشق مقدسه باید جلوش زانو بزنی
آسمان چشم تو آینه ی کیست
آنکه چون آینه با من روبرو کیست
دردو نفرین دورو نفرین بر سفر باش
سر نوشت این جدایی دست او بود
گریه نکن که سر نوشت گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دلهایمان را با غم هم آشنا کرد
چهره ات آینه ی کیست،آنکه با من روبرو بود
دردو نفرین بر سفر این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من،روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من،نو بهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان،سینه ی تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من،قصه ی سنگ و صبور بود
من گلی پژمرده بودم،گر تورا صد رنگ و بو بود
.
.
.
.
.
تقدیم به روح پاک ****آتنـــــــــا ****،معجزه زندگی من!!
=((
پنج وارونه چه معنی دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید...
من به او خندیدم!
کمی آزرده و حیرت زده گفت:روی دیوار و درختان دیدم!
باز هم خندیدم...
گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد!!!
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید...
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کرد؛بی گمان میفهمی پنج وارونه چه معنی دارد...
----------------------------------------------------------------------------------
تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من گرفتار سکوتی سرد و سنگینند و چشمانم نمیدانی چه غمگینند...
چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو
نمیدانم چه خواهد شد...
پر از دلشوره ام؛بی تاب و دلگیرم...
کجا ماندی؟
که من بی تو هزاران بار در هر لحظه میمیرم...
-----------------------------------------------------------------------------------
تکیه به شونه هام نکن من از خودت خسته ترم
ما که به هم نمیرسیم؛بسه دیگه بذار برم
که گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم؟
حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم؟
من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها
نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها
تو این دو روز زندگی شبیه من فراوونه
یه لحظه چشماتو ببند...گذشتن از من آسونه
من عاشقم همین و بس...غصه نداره بی کسی
قشنگی قسمت ماست که ما به هم نمیرسیم...
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
زندگی من حالا بعد از رفتن اووون ....
مامان - بابا - گیتارم و قاب.....
بی وفا............................ ♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
شاید دیگه نتونم ادامه بدم آخه به چه امیدی؟؟؟................
تو حتی چشامم ازم گرفتی...... آخه وقتی رفتی تمام زیباییهای
دنیا رو با خودت بردی الان چند ماهی هست که شبا با گریه می خوابم
یه سوال ازت می پرسم راستشو می گی ؟؟؟
تو اگه دوسم داشتی چرا تنهام گذاشتی؟؟؟........
هان.................. چراااااااا ؟؟؟....♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
آخه با معرفت مگه قرار نبود همه جا با هم باشیم ؟؟؟.......
مگه تو نمی گفتی هیچی نمیتونه ما رو از هم جدا کنه.........
چی شد کم آوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...............
اما من تنهات نمیذارم..............خودمو به تو می رسونم...
که بقیه ی راه و با هم بریم.......
باشه....... باشه........باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
تو رو خدا چشماتو باز کن عشق من .................... ♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
بگو از بهشت چه خبر ؟؟؟.................♥.•*:•.♥ ♥.•*:•.♥
حرف شب یلدا
صد تا ستاره قشنگ پیشکش چشم روشنت
چقد گلا که وا می شن موقع خنده کردنت
بین دو تا یلدای ما، افتاد یه دنیا فاصله
همش غم و دلواپسی، همش بدی، همش گله
تو نیسی مثل اون روزا، بگو برم یا بمونم
فکر نکنی ناز میکنم جوابشو نمیدونم
کتاب که از تو نمیخوام یکی دو خطی بنویس
خسته شدم از این هوای ابری و چشمای خیس
حساب چشمای تو از تموم خورشیدا جداس
نذار که این بارم بگم جواب نامه با خداس
عاشقی که اجباری نیس، دوسم نداشته باش ولی
یه جور بهو نشون بده، صاحب لحن مخملی.
شب یلدا مبارک:*:-*
شب یلدا توهم مبارک عسل جان :*
@ فرشتگان روزی از خدا پرسیدند: بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را چرا آفریدی؟ خداوند گفت:غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد...
@ یکی محبت می کنه و یکی ناز می کنه! اونی که ناز می کنه همیشه محبت می بینه اما اونی که محبت می کنه همیشه تنهای تنهاست....
@ آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری، می خواهم بدانم، دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟. بسوی کدام قبله نماز می گذاری که دیگران نگذارده اند؟!
@ دنیا رو بد ساختن.. کسی را که دوست داری. تو را دوست نمی دارد.. کسی که تو را دوست دارد. تو دوستش نمی داری.. اما کسی که تو دوستش داری و اوهم تو را دوست دارد به رسم و ایین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است....
@ زیباترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد، باوفاترین دوست به مرور زمان بیوفا شد، این پرپر شدن از گل نیست و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است....
یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 13:26
مریم/چه فرقی میکنه/چه فرقی میکنه
٪ به بالای سرت نگاه کن..خدا هر کسی را بیشتر دوست داره سختتر امتحان می کنه ولی هیچ وقت تنهاش نمی ذاره فقط کافی بهش اعتماد کنی...
٪ دنیا هم به آدمهای خوش بین نیاز دارد هم به آدمهای بد بین چون افراد خوش بین هواپیما میسازند،افراد بدبین چتر نجات...
٪ هر کس یه روزی میاد، یه روزی میره،یکی با دلش میره، یکی با پاهاش، ولی مواظب باش کسی با پاهای خودش از دلت نره...!!!!!...
٪ خدایا ! در این برهوت عاطفه ، هر که را تتمه دلی برای مهر ورزیدن هست گرامی بدار و سرش را به سنگ جفا آشنا مکن...
٪ برای نقد کردن چکی دیگر که روی آن نوشته بود: دوستت دارم تمامی شهر را زیر پا گذاشتم نمی دانم شاید روزی نمایشگاهی دایر کنم از این... چک های بی محل در وجه حامل.......
٪ اگه یه روز کسی بهت گفت: دوست دارم سعی نکن بهش بگی دوستش داری, اگه گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش بشی, اگه گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیش باشی چون یه روز میاد و بهت میگه ازت مُتنفرم اونوقت تو نمی تونی سعی کنی ازش متنفر بشی...
٪ تجربه شانه ایست که روزگار وقتی ما کچل میشویم, به ما می دهد!...
تو حرفت را بزن …چکار داری که باران نمی بارد
اینجا سالهاست که دیگر به قصه های هم گوش نمی دهند
دست خودشان نیست
به شرط چاقو به دنیا آمده اند
و تا پیراهنت را سیاه نبینند…
باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی
دیگران زندگیم را برایم دیکته کردند
و مجبورم کردند از روی تجربه هایی که
دوستشان ندارم
صدها بار بنویسم
تاریخ آنها را در خود جای داده
حالا می توانی نشانی ام را
هر غروب از
خورشیدی که رو به زوال است بگیری
نشانی ام را خواهد داد...
اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور مداد سـیــاه
می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم
تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتم
یک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوس هم نیفتم !
یک مداد پاک کن بده برای محـو لـب ها
نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند!
یک بیلـچــه، تا تمام غرایز زنـــانه را از ریشــه در آورم
شـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!
یـک تیــغ بده؛ موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم !
نخ و سوزن هم بده، برای زبانـــــــم
می خواهم ... بدوزمش به سق
… اینگونه فریادم بی صداتر است!
قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانســــور کنم !
پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشـوی مغزی
مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت
می دانـــی که؟ بایــد واقع بیـــن بود !
صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر
می خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب
، برچسب فاحشـــه می زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
یک کپی از هویتــــــــــم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد
، فحـــــش و تحقیر تقدیمم می کنند !
تو را به خدا....اگر جایی دیدی حقــی می فروختند
برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !
و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکــــــــارد بخر به شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یـک انسانم من هنوز یک انسـانم من هر روز یک انسانم
چه خوب است که هیچ چیز هرگز
بی نقص نیست!
همیشه می توان امید داشت
قفل بسته ی در
زنگ زده باشد
طناب دور گردنت
پوسیده باشد
و سیاهچاله ی اسارتت
شکافی داشته باشد برای ورود نور
یک دنیای ناقص را
همیشه بیشتر از یک بهشت متعالی
می توان دوست داشت!
دلم را سپردم به بنگاه دنیا
و هی آگهی دادم اینجا و آنجا
وهر روز
برای دلم مشتری آمد و رفت
و هی این وآن سرسری آمد و رفت.................
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت:چرا این اتاق
پر از دود و آه است؟!
یکی گفت:چرا دیوارهایش سیاه است؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی گفت:چرا نور اینجا کم است؟؟؟؟؟؟؟؟
و آن دیگری گفت:و انگار هر آجرش،فقط از غم و غصه و ماتم است........ .
.......ورفتندو بعدش..............
دلم ماند بی مشتری
و من تازه گفتم:
خدایا تو قلب مرا میخری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و فردای آن روز
خدا آمدو توی قلبم نشست
و در را به روی همه ،پشت خود بست
و من پشت آن در نوشتم:
ببخشید دیگر،
برای شما جا نداریم..........
از این پس به جز او
کسی را نداریم............................
از هیاهوی واژه ها خسته شده ام...
من سکوت را از ورق های سفید آموختم...
آیا سکوت روشن ترین واژه ها نیست؟؟
همیشه در خلوتم مرگ را مجسم دیدم...
آیا مرگ خونسردترین واژه ها نیست؟؟
تا چشم گشودم از چشم زندگی افتادم...
شبی، شاید امشب، زیر نور یک واژه خواهم نشست...
نام خونسرد عشق را بر حواس پنج گانه ام خال خواهم کوفت...
و همزمان پایین آخرین برگ از خاطراتم می نویسم:
......................................پــایــان..................................
شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد...
چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید...
شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد...
باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد.
شیشه ی پنجره را زود شکست.
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،
عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم
آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا ......!!!!
خدایا فقط تو!
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد،
تو او را خراب کردی،
خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم،
تو دلم را شکستی،
عشق هر کسی را که به دل گرفتم،
تو قرار از من گرفتی،
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم،
در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی،
برای دلم امنیتی به وجود آورم،
تو یکباره همه را برهم زدی،
و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی،
تا هیچ آرزویی در دل نپرورم!
هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم
و به جز تو آرزویی نداشته باشم،
و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،
و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...
"خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم..."
عشق را چگونه تفسیر میکنید؟
Once a Girl when having a conversation with her lover, asked
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
Why do you like me..? Why do you love me
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
I can"t tell the reason... but I really like you
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"دوست دارم
You can"t even tell me the reason... how can you say you like me
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟
How can you say you love me
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
I really don"t know the reason, but I can prove that I love
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
Proof ? No! I want you to tell me the reason
ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
Ok..ok!!! Erm... because you are beautiful,
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
because your voice is sweet,
صدات گرم و خواستنیه،
because you are caring,
همیشه بهم اهمیت میدی،
because you are loving,
دوست داشتنی هستی،
because you are thoughtful,
با ملاحظه هستی،
because of your smile,
بخاطر لبخندت،
The Girl felt very satisfied with the lover"s answer
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
Unfortunately, a few days later, the Lady met with an accident and went in coma
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت
The Guy then placed a letter by her side
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
Darling, Because of your sweet voice that I love you, Now can you talk?
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
No! Therefore I cannot love you
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
Because of your care and concern that I like you Now that you cannot show them, therefore I cannot love you
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
Because of your smile, because of your movements that I love you
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
Now can you smile? Now can you move? No , therefore I cannot love you
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
If love needs a reason, like now, There is no reason for me to love you anymore
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
Does love need a reason?
عشق دلیل میخواد؟
NO! Therefore!!
نه!معلومه که نه!!
I Still LOVE YOU...
پس من هنوز هم عاشقتم
*****************
True love never dies for it is lust that fades away
عشق واقعی هیچوقت نمی میره
"Fate Determines Who Comes Into Our Lives, But Heart Determines Who Stays
"سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه
Love bonds for a lifetime but lust just pushes away
این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره
Immature love says: "I love you because I need you"
"عشق خام و ناقص میگه:"من دوست دارم چون بهت نیاز دارم
Mature love says "I need you because I love you"
"ولی عشق کامل و پخته میگه:"بهت نیاز دارم چون دوست دارم
هیچ کی نمیتونه بفهمه که دلم از چی گرفته
هیچ کی نمیتونه بفهمه که صدام از چی گرفته
هیچ کی نمیمونه تا با من، توی راهم همسفر شه
آخه میترسه که با من، با دل من، دربهدر شه
هیچ کی نمیدونه که چشمام، چرا همیشه خیس خیسه
چرا هیچ کی حتی یه نامه، واسه من دیگه نمینویسه
هیچ کی نمیدونه که قلبم تا حالا چند دفعه شکسته
هیچ کی نمیدونه سر راه اون تا حالا چند دفعه نشسته
آخه تو کلبه ی سوت و کور و تاریک قلبم، خورشید که جا نمیشه
میدونم اگه تا لحظه مرگم بگردم دنبالش، پیدا نمیشه
زندگی مثل یه دیکته است....
هی غلط می نویسیم، هی پاک می کنیم دوباره هی می نویسیم، هی پاک می کنیم....
غافل از اینکه یه روز داد میزنن: برگه ها بالا.......
تو که در باور مهتابی عشق،
رنگ دریا داری،
فکر امروزت باش....
به کجا مینگری؟!
زندگی ثانیهایست....
وسعت ثانیه را میفهمی؟!
میشود مثل نسیم، بال در بال پرستو،
بوسه بر قلب شقایق بزنیم....
هیچکس تنها نیست!
ما خدا را داریم....
گابریل گارسیا مارکزنویسنده معاصر ، بعد از اعلان رسمی تایید سرطانش و شنیدن خبر بیماری اش ، این متن را به عنوان وداع نوشته است:
* خداوندا ! اگر تکه ای زندگی می داشتم ، نمی گذاشتم حتی یک روز از آن سپری شود بی آن که به مردمانی که دوست شان دارم نگویم که عاشقتان هستم و به همه مردان و زنان می باوراندم که قلبم در اسارت یا سیطره محبت آنان است.
* اگر خداوند ، فقط و فقط تکه ای زندگی در دستان من می گذارد ، در سایه سار عشق می آرمیدم . به انسان ها نشان می دادم در اشتباه اند که گمان کنند وقتی پیر شدند ، دیگر نمی توانند عاشق باشند.
* آه خدایا ! آنان نمی دانند زمانی پیر خواهند شد که دیگر نتوانند عاشق شوند.
* به هر کودکی ، دو بال هدیه می دادم ، رهایشان می کردم تا خود ، بال گشودن و پرواز را بیاموزند.
* به پیران می آموزاندم که مرگ نه با سالخوردگی ، که با نسیان از راه می رسد .
* آه انسان ها ، از شما چه بسیار چیزها که آموخته ام .
* من یاد گرفتم که همه می خواهند در قله کوه زندگی کنند ، بی آنکه به خوشبختی آرمیده در کف دست خود ، نگاهی انداخته باشند .
* چه نیک آموخته ام که وقتی نوزاد برای نخستین بار مشت کوچکش را به دور انگشت زمخت پدر می فشارد ، او را برای همیشه به دام خود انداخته است .
* دریافته ام که یک انسان ، تنها زمانی حق دارد به انسان دیگر از بالا به پایین چشم بدوزد که ناگزیر است او را یاری رساند تا روی پای خود بایستد.
* کمتر می خوابیدم و دیوانه وار رویا می دیدم چرا که می دانستم هر دقیقه ای که چشم های مان را بر هم می گذاریم ، شصت ثانیه نور را از دست می دهیم ، شصت ثانیه روشنایی.
* هنگامی که دیگران می ایستادند ، من قدم برمی داشتم و هنگامی که دیگران می خوابیدند ، بیدار می ماندم.
* هنگامی که دیگران لب به سخن می گشودند ، گوش فرا می دادم و بعد هم از خوردن یک بستنی شکلاتی چه لذتی که نمی بردم.
* اگر خدا ، ذره ای زندگی به من عطا می کرد ، جامه ای ساده به تن می کردم.
* نخست به خورشید خیره می شدم ،کالبدم و سپس روحم را عریان می ساختم.
* خداوندا ! اگر دل در سینه ام هم چنان می تپید ، تمامی تنفرم را بر تکه یخی می نگاشتم و سپس طلوع خورشیدت را انتظار می کشیدم.
* با اشک هایم ، گل های سرخ را آبیاری می کردم تا زخم خارهای شان و بوسه های گلبرگهایشان ، در اعماق جانم ریشه زند .
* من از شما بسی چیزها آموخته ام و اما چه حاصل که وقتی این ها را در چمدانم می گذارم که در بستر مرگ خواهم بود.
"شاید ما هنوز فرصتی داشته باشیم ، تا بستن چمدان ..........."
برای عشق تمنا کن ولی خار نشو
برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن
برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش
برای عشق خودت باش ولی خوب باش....
می رسد روزی که رسم عاشقی دلدادگی است
آن زمان هر دل فقط یک بار عاشق می شود.....
عشق مثل ساندویچی میمونه که 2 نفر از 2 طرف شروع میکنن به خوردن...
وقتی بهم میرسند که تموم شده!
گاهی یه خونهء سادهء گِلی،
به همه دنیا می ارزه، مگه نه؟
گاهی وقتا توی قصرم که باشی،
دلت از غُصه می لرزه، مگه نه؟
حاضری دار و ندارتو بدی،
به جاش از خدا دل خوش بگیری
حاضری زندگیتو بدی اگه،
بتونی با دل عاشق بمیری،
این همه دنبال دنیا رفتیمو،
انگاری جاده تمومی نداره
گاهی وقتا که به جایی می رسیم،
لذتش انگار دَوُومی نداره
کاش یه بار هم که شده تو این سفر،
دلمون راه و نشونمون بده،
می شه سرنوشت ما این نباشه،
وسوسه اگه اَمونمون بده......
برای کشتن یک پرنده یک قیچی کافی ست.
لازم نیست آن را در قلبش فرو کنی یا گلویش را با آن بشکافی.
پرهایش را بزن...!
خاطره پریدن با او کاری می کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند...
چه روزگاریه!!
بچه که بودیم دخترا عاشق عروسکا بودن، پسرا عاشق مردای قوی...
بزرگ شدیم...
دخترا عاشق مردای قوی شدن، پسرا عاشق عروسکا..!
فقط کسی معنی دلتنگی را درک میکند که طعم وابستگی را چشیده باشد....
پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سرانجام آن وابستگی، تنهاییست...
آن سوی نا کامیها همیشه ""خــــــــــــدایی"" هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست.....
جز بهشت چیزی بهای شما نیست، پس آن را به کمتر از این قیمت نفروشید.
"حضرت علی (ع)"
** عشق از هر گل سرخی دلپذیر تر است، اما خارهای آن قلب تو را عمیق تر از هر خاری سوراخ می کند....
** در زندگی افرادی هستند که مثل قطار شهر بازی می مونن. از بودن با اونا لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی.
** یاد گرفتم که: 1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند. 2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند. 3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود. 4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم.
** هیچ میدانی فرصتی که از آن بهره نمیگیری، آرزوی دیگران است؟! (جک لندن)
** اسکار وایلد: خداوند هر گاه بخواهد انسانی را فاسد کند او را به تمامی آرزوهایش می رساند...
** هیچوقت شخصیت خودت رو برای کسی تشریح نکن. چون کسی که تو رو دوست داشته باشه بهش نیازی نداره، و کسی که ازت بدش بیاد باور نمی کنه!
** پس از آخرین دیدار با دوستانت یادت باشد که، به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند...
** ما چه دیر میفهمیم که زندگی همان روزهایی بودکه زود سپری شدنش را آرزو میکردیم...
عشق دروغی بود که در تمام این سال ها باورش داشتم و چه تاوان سنگینی داشت همین اشتباه کوچک....
=((
یکنفراز کوچه ما عشق را دزدیده است!
این خبر در کوچه های شهر ما پیچیده است!
دورهگردی در خیابانها محبت می فروخت،
گویا او نیز بساط خویش را برچیده است!
عاشقی میگفت:روزی روزگاران قدیم،
عشق را ازغنچه های کوچه باغی دزدیده است!
عشقبازی درخیابان مطلقا ممنوع شد!
عابری این تابلو را دورمیدان دیده است!
یک چراغ قرمز از دیروز قرمز مانده است
چشمکش را حیزچشمی خیره سر دزدیده است!
ما را ز درون خویش غافل کردند
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
انگار کسی به فکر ماهی ها نیست
سهراب بیا که اب را گل کردند
هفت چیز انسان را از پای در می آورد و هلاک میسازد :
1-سیاست بدون شرف
2- لذت بدون وجدان
3- پول بدون کار
4-شناخت بدون ارزشها
5- تجارت بدون اخلاق
6- دانش بدون انسانیت
7- عبادت بدون فداکاری.
«ماهاتما گاندی»
بعد از این با بی کسی خو میکنم
هر چه در دل داشتم رومی کنم
من نمیگویم دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ.. نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین، شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم بت پرستی کارماست
چشم مستی تحفه بازار ماست
درد میبارد چو لب تر میکنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کردهام
راه دریا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
من نمیگویم که خاموشم مکن
من نمیگویم فراموشم مکن
من نمیگویم که با من یار باش
من نمیگویم مرا غمخوار باش
آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود
وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از در و دیوارتان خون میچکد
خون من فرهاد مجنون می چکد
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
این همه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی کسی مجنون نشد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهاد تان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
گویی از فرهاد دارد ریشهام
عشق از من دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گرافتاد دستم بسته بود
هیچ کس هم فکر ما را کرد؟ نه
فکر دست تنگ ما راکرد؟ نه
هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه
هیچ کس اندوه ما را دید؟ نه
هیچ کس اشکی برای ما نریخت
هر که با ما بود از ما میگریخت......
انسانها باید بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها نیازمند است.
و بیاموزند که دو نفر می توانند به یک نقطه نگاه کنند و آنرا متفاوت بینند....
مریم خانوم بد جوری ترمز بریده! ولی بش خسته نباشی میگم.
خیلی زحمت کشیدی بابا عیواله داره..
من که فیض بردم...
((هماره دلت شاد و پیروز باد شبان سیه بر تو چون روز باد))
در مورد 7پند گاندی هم باید بگم من با شماره 4شدید موافقم.
وقتی بارونیه چشمام تو کجایی؟
تک و تنها مونده دستام تو کجایی؟
وقتی پـرپـر می زنه این دل زارم
ساکت و خاموشه لبهام تو کجایی؟
وقتی بی تو نازنین بی همنشین و
گوشه گیری تک وتنهام تو کجایی؟
وقتی بغض تو گلوم و گونه هام خیس
یه نوازشگرو می خوام تــو کجایی؟
چشمای تو یه فانوس همیشه روشن
وقتی سوت و کوره شبهام تو کجایی؟
وقتی من با هر نفس لحظه به لحظه
تو رو عاشقونه می خوام تو کجایی؟
منصور جون بابا کجاییی خیلی میخوامت جیگر
سعی کن همیشه تنها باشی زیرا تنها به دنیا امدی وتنها از دنیا خواهی رفت.
بگذار خانه ی عشق خالی از وجود ادمی باشد! زیرا اگر عاشق شدی وعاشقی در آن منزل گرفت، به ویرانه های آن هم رحم نخواهدکرد.
بگذار عظمت عشق را درک نکنی زیرا آنقدر عظیم است که تو و هستی تورا نابود میکند.
بگذار گرمی عشق را حس نکنی تا معنای خاکستر شدن را نیز نیابی....
عشق شاید تنها جایزه ی این روزگار نامهربان است که برای بردنش نیازی به پارتی نیست!! برایش مهم نیست که تو "شاهی یا گدا"! مردی یا زن! هر چه که هستی، باش! فقط تنها شرطش این است که ارزش آن را بشناسی و حرمتش را نگه داری...
عشق جامی است که آنرا سر می کشیم بی انکه بدانیم شراب است یا زهر......
و در هر دو حالت هنگام نوشیدن آن حس خوبی داریم!
خدایا! خدایا!
جذبه عشق ترا خواهم
که میدانم به هر عشقی که جز عشق تو رو کردم مجازی بود...
چو طفلان در پی دل رفتم و اکنون پشیمانم،
که هر دلبستگی غیر از تو در من بود، بازی بود...
امیدا؛ پاک یزدانا...
ز دنیا دیده بستم تا به دامان تو بگریزم
که با معشوق باقی، عشق فانی را چرا خواهم؟!