محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید

سلام 

 

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 326 + ارسال نظر
عاشق/17/قم چهارشنبه 15 آبان 1387 ساعت 11:14

سلام آقا منصور. به نظر من عشق وعاشقی به سن وسال نیست نمی دونم شما تا حالا عاشق شدید یا نه اگه عاشق شده باشید می فهمید من چی می کشم. اگه کسی که خیلی دوسش داری یه روزی بیات بهت بهت بگه دیگه نمی خوم باهات باشم شما جای من بودید چیکار می کردید؟ جدایی از کسی که دوسش داشتی خیلی سخته. چند بار تصمیم گرفتم خودکشیکنم اما نکردم. اصلا نمی تونم دیگه درس بخونم با دوستام نمی خوام زیاد باشم اونا خیلی وضعشون خرابه دیروز یکشون رفت خونه دوست پسرش چند بار تصمیم گرفتم شمارشو بین دخترا پخش کنم به خدا نمی تونم فراموشش کنم چیکار کنم؟

عزیزم منظورم از سن این بود که معمولا دخترا توی این سن بیشتر حواسشون به درس و دوستای دخترشونه تا جنس مخالف! و بهترم هست که همینطور باشه!

اینی هم که میگی دوس پسرت که عاشقشی اومده گفته میخواد ازت جدا شه رو من درکت میکنم. اما کاری نمیشه کرد جز اینکه سعی کنی فراموشش کنی.

از یه لحاظ این اتفاق خیلی خوب و مفید هست برات. چون در سن ۱۷ سالگی شاید بشه گفت به اندازه یه دختر ۲۳ ساله تجربه کسب کردی توی این موارد. امیدوارم بتونی به خوبی ازش استفاده کنی.

باید بدونی که وابستگی و دلبستگی ممکنه عواقب بدی داشته باشه. پس سعی کن توی انتخاب های بعدیت خیلی بیشتر دقت کنی.

شاید همون دوستت که میگی وضعش خیلی خرابه و رفته خونه بی افش اتفاقا خیلی هم خوشبخت تر از تو باشه! شاید بی افش واقعا یه پسر باحال و بافهم و شعور باشه که خیلی هم هوای دختره رو داره و وفادار هم هست.

حالا این که بنده خداها رفتن پیش هم راحت باشن دلیل نمیشه که بگیم وضعشون خرابه و فلانن!!

پس بازم میگم سعی کن که خوووب بشناسی طرفتو بعدش بهش دل ببندی و باهاش صمیمی بشی و حتی بری خونشون پیشش بخوابی.

در مورد جمله آخرت هم بگم که شما مجبوری فراموشش کنی. حالا اگه خواستی بگو راهنماییت کنیم که چجوری راحت تر بتونی فراموشش کنی.


حرف خودکشی هم نزن که الان حالت خوش نیس داری هزیون میگی. سعی کن اراده قوی داشته باشی.

عاشق/17/قم پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 10:31

سلام جیگر ازت خواهش می کنم راهنماییم کن به خدا این چند وقته خیلی حالم بده اخلاقم عوض شده مامانم اینا بهم شک کردند

چن وخته جدا شده ازت؟

الان فکر کنم تاثیر بدی توی درس خوندنت گذاشته باشه. همیشه برای همه همینطور بوده.

حالا باز خوبه وسط امتحانانا نیس!

من معمولا نظرم اینه که تا میتونیم باید خودمونو سرگرم تفریحات و اینترنت و دوستامونو فک و فامیل و مهمونی و ماهواره و کلاس ها و برنامه هایی که روحیه آدم رو شاداب میکنن مثل کلاس های ورزشی شنا و.... کنیم.

و در نهایت اگه هیچکدوم از اینا جواب نداد راه آخر اینه که با یه پسر دیگه قاتی بشی تا سرگرم این بشی و اون قبلی کم کم از یادت بره :*


حالا خودت فکر میکنی چیکار بتونی بکنی؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 16 آبان 1387 ساعت 21:50

یک هفته ای میشه اون موقع که باهاش دوست بودماصلا نمی تونستم درس بخونم الان که ازش جدا شدم بدتر از قبل شدم فعلا که نمیخوام با کسی دوست بشم اگر هم شدم خودم می دونم که زود بهش وابسته میشم و اگه اینم یه روزی ازم بخوات جداشه دوباره من دیونه میشم خیلی خوشحالم که تونستم با یه نفر در و دل کنم خیلی ممنون جیگر

عزیزم اسمت رو یادت رفت بنویسی.

خوب با این حساب باید سرت رو به یه چیزی گرم کنی!

از اون گزینه هایی که گفتم و گزینه هایی که خودت توی ذهنت هست کدوم رو ترجیح میدی؟

سطح خانوادت چجوریه؟

[ بدون نام ] جمعه 17 آبان 1387 ساعت 14:07

خودمم نمی دونم. می دونی فعلا حوصله هیچ کاریو ندارم فقط دوست دارم بشینم گریه کنم از چه نظر می پرسی از نظر مالی یا نه؟ می تونی بیای یاهو اونجا باهات حرف بزنم آخه اینجا سختمه؟

باشه.

آی دی منو از توی وبلاگ سوپر قیامت ادد کن. سر میزنم بهش.

www.siterooz.blogspot.com

از اینجا به آی دیم پی ام بده.

Yadida/17 جمعه 17 آبان 1387 ساعت 17:03

نمیدونم چرا حس میکنم هیشکی منو دوستم نداره یا بهم توجه نمیکنه...
من خیلی خیلی خیلی تنهام
من یه BF میخوام که بتونم ببینمش باهاش راحت صحبت کنم دوستم داشته باشه
خیلی سخته یه نفرو دوست داشته باشی ولی اون دوستت نداشته باشه

از کدوم شهری عزیزم؟

چرا کسی دوستت نداره؟ این دلیلش خیلی مهمه!

[ بدون نام ] جمعه 17 آبان 1387 ساعت 19:25

2تا آیدی ازت دارم اسمم توی اد لیستت هم هست. به کدوماشون پی ام بدم

اسم آی دیت رو اینجا بنویس. من درج نمیکنم. فقط خودم میبینم و بهت پی ام میدم

من دیگه خسته شدم - ۲۰ - تهران یکشنبه 19 آبان 1387 ساعت 12:51

سلام.من یه bf دارم یعنی سه سال پیش داشتم.الانم با هم در ارتباطیم ولی نه به اون صورت ماهی یه بار تلفنی حرف می زنیم یا s می دیم ولی من نتونستم توی این چند وقت دوستی بهش بگم دوسش دارم یا بگم دلم براش تنگ می شه چون سری می گه تو چه آدم احساسی هستی بعدشم که فکر می کنه می خوای بشونیش سر سفره عقد.آخه مگه دوستی این نیست که بتونی با طرفت راحت باشی بهش محبت کنی و محبت ببینی. ولی احساسم می گه که این رابطه یه طرفست. هنوز نمی دونم اصلاً علاقه ای نسبت به من داره؟!رفتارش یه چیز می گه حرفاش یه چیز دیگه.نمی دونم کدومو باورش کنم.اصلاً ادامه ی این رابطه خوبه یا نه؟؟
چی کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیدونم اون چه رفتاری کرده که فکر میکنی اگه بهش بگی دوسش داری اون....

خوب خیلی راحت بهش بگو که دوستش داری. شاید اون فکر ناجور نکنه!!

اگه بخواد فکر غیر متعارفی بکنه معلوم میشه که مشکل داره با خودش!

ضمنا ماهی یه بار تلفنی حرف زدن میشه یه دوست معمولی! معمولا با یه بی اف فابریک رابطه بیش از این ها باید داشته باشید.

حالا واقعا اگه هدفت ازدواج نیس پس هدف از دوستی با اون چیه؟

اصلا میدونی اون با کس دیگه ای هست یا نه؟

اووپس! خیلی سوال پیش میاد. الان نمیتونم همشو بپرسم.

ولی فعلا به اینا جواب بده و بگو ببینم چی میخوای از دوستی با اون؟

[ بدون نام ] یکشنبه 19 آبان 1387 ساعت 21:16

سلام منصور جان خوبی؟
من هنوز حالم بده شکست عشقی خوردم دارم قاط می زنم چرا منو درک نمی کنی؟ چرا جواب پی امامو نمیدی؟ مگه قرار نبود بیای نت بهم کمک کنی؟ گریه می کنماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تو کیستی؟

اسمت رو چرا یادت رفت بنویسی؟

الیسا از قم هستی؟

من تا اومدم یاهو بهت پی ام دادم تو دی سی شدی :-؟؟

فکر نکنم اونقدرا هم موضوعت پیچیده باشه! بی افت ترکت کرده! فدا سرت! خودت رو با یکی از اون روش ها که گفتم سرگرم کن تا از فکر اون بیای بیرون!

بازم سوال دیگه ای بود در خدمتم :*

من دیگه خسته شدم - ۲۰ - تهران دوشنبه 20 آبان 1387 ساعت 07:54

راستی دیروز یادم رفت ازت تشکر کنم بابات این کاره جالبت.
ببین H اولین دوست من بود (اولین عشقم) من اولای دوستی فکر می کردم که این رابطه هم می تونه چند سال دیگه به ازدواج ختم بشه ولی یه ماه اول دوستی فهمیدم که این فکر اشتباه چون اولاً اون فقط
می خواست یه دوستیه ساده باشه بعدشم ما 180 درجه با هم فرق داشتیم اون خیلی غد بود من خیلی احساساتی. تو دوران دوستیمون یک کلمه هم از دوست داشتن حرفهای عاشقانه نمی گفت حتی برای دلخوش کردن.برعکس من از وقتی که بهش گفتم دوسش دارم رابطش با من سردتر شد از من فاصله گرفت. اصلاً دوستی ما به خاطر وابسته نشدن من به هم خورد وگرنه مشکلی نداشتیم. برای همین وقتی الان می گم دلم برات تنگ شده باز فکر می کنه که من رفتم تو حال و هوای دیگه.من موندم همه ی پسرا دوست دارن بهشون بگی دوست دارم این برعکسه !!حاضره بهش بگی بیکار بودم گفتم بهت s بزنم ولی نگی که دلم برات تنگ شده بود که s زدم. به من که نگفته Gf داره ولی احساسم بهم
می گه که داره.خیلی دوسش داشتم الاًنم دارم ولی نه به اون شدت. نتونستم تو این مدت فراموشش کنم فقط می خوام باهاش باشم همین. ما یک سال از هم خبر نداشتیم تا دوباره به واسطه ی دوستم با هم رابطه برقرار کردیم.با خودم می گم اگه منو دوست نداره چرا قبول کرده که دوباره با من یه دوستی ساده داشته باشه. دوستم بهم می گن با یکی دیگه دوست شو ولی هر بار که تلفنی با یه پسر حرف می زنم نه تنها نمی تونم فراموشش کنم بلکه بیشتر دلم براش تنگ می شه حتی با یکی هم دوست شدم اتفاقاً طرف تریپ ازدواجی بود به قول خودش عاشق ولی به یه هفته نکشید. جلوی اونم انقدر از h گفتم که بدبخت می خواست ما رو دوباره با هم دوست کنه.من واقعاً نمی دونم چی کار کنم؟؟ اصلاً منو دوست داره یا نه؟؟؟ دیگه مغزم کار نمی کنه.(ببخشید سرتو درد اوردم آخه باید جزئیاتو می گفتم تا متوجه بشی)

خوب عزیزم. با این حرفات خیلی راحت میشه متوجه شد که اون آقای H یه دوس دختر فابریک داره که خیلی هم دوستش داره و خیلی هم براش وقت میزاره!

در این صورت دیگه نمیتونه برای تو وقت زیادی بزاره و حتی لازم نمیدونه اینو!!

اما این که چرا ازت کامل جدا نمیشه شاید دو دلیل داشته باشه!

1-نمیخواد ناراحت و ناامیدت کنه با خداحافظی کردن! میدونه خیلی دوسش داری! فکر میکنه اگه بخواد ازت جدا شه دلت بشکنه!!

2-شاید به عنوان دوس دختر زاپاس توی آب نمک نگهت داشته!

اینی هم که میگی از ابراز عشق خوشش نمیاد شاید به دلیل این باشه که عشقش رو جای دیگه ابراز میکنه و جواب هم میگیره! و شاید دلش نمیخواد با رابطه عاشقانه با تو به اون دوستش خیانت کنه!

اگر چیزی غیر از این باشه و رفتارش بی دلیل باشه باید گفت طرف خله!


در نهایت توصیه من:

آقای H یه مهره سوخته اس به همون دلایلی که بالا گفتم! این رابطه هم حداقل برای تو مسخره و بی فایدس و بهتره تمام تلاشتو بکنی که به طور کامل بزاریش کنار و فراموشش کنی و بری دنبال کیس اید آلت که زیادم دور از دسترس نیس!

پی نوشت: یکم با احساسات خودت مقابله کن تا ارادت قوی بشه! در ماه ها و سال هایی که پیش رو داری یه اراده قوی خیلی به کارت میاد!

من دیگه خسته شدم - ۲۰ - تهران سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 08:01

وایییییییییییی منصور من آخر هفته باهاش قرار دارم با این حرفایی که زدی به نظرت برم یا نه. آخه اگه نرم که خیلی خزه. مشاور جان چی کار کنم؟؟
با این حرفایی که زدی حالا راحت تر می تونم فراموشش کنم این
دلیل هارو هم یه جا می نویسم تا هر موقع دلم براش تنگ شد دوباره بخونمشون. یه آب نمکی بهش نشون بدم !!ولی اینکه می گی کیس ایده آلت دور از دسترس نیست پس کوش؟؟ تو این مدت ما که ایده آلی ندیدیم.بی خیال کیسو این حرفا می خوام بچسبم به درس و دانشگاه.آخه چرا بعضی از شما ها انقدر آدمو به بازی می گیرید.اه ه ه. خودم قبلاْ به این چیزایی که گفتی فکر کرده بودم ولی باورم نمی شد ولی حالا که از یه پسر اینارو می شنوم دیگه مطمئن شدم.مرسی از راهنماییت.یادت نره جواب سوالامو بدییییی

عزیزم من نمیدونم میخوای بری برو! فقط یا از الان شروع کن به فراموش کردنش یا از بعد از دیدار آخرت!

بعدشم من متوجه نمیشم چرا میخوای گوش مالیش بدی؟ تو مثل اینکه از آرامش بدت میاد! آره؟

بابا فراموشش کن تموم شه بره دیگه! هی میخوای این داستان رو کش بدی!

یادت باشه خطاهای دیگران رو ببخشی نه به این دلیل که لیاقت بخشش تو رو دارن، بلکه به این دلیل که تو لیاقت داری که آرامش داشته باشی....

--------------

بعدم اینکه میگی یه آب نمکی نشونش بدم که...

عزیزم من که گفتم اینا احتمال! قطعی که نگفتم هدفش اینه! یه احتمال دیگه هم دادم و....

به هر حال اگه خیلی گرفتاری که فعلا بی خیال بی اف شو!

اما اگه میخوای که اول بهم بگو کیس ایدآلت چیه؟ بگو تا بدونیم!

عزیزم پسرای امروزی اکثرا یه دختر میخوان که تیپ و قیافه و اخلاق قابل قبولی داشته باشه! و اگر هم موقعیتی پیش اومد بتونن بغلش کنن و بوسش کنن که واقعا آرامشی بالاتر از این نیس...

و دلشون نمیخواد که دختره کلثوم ننه باشه و علیه السلام بازی در بیاره و هی بگه نه نه نه نه!!!!!!!!!!!!!

و معمولا دوس دارن رابطه جنسی حالا نه به صورت کامل داشته باشن با طرف! به عنوان جزئی از رابطه دوستانه! و نه فقط دوستی به خاطر سکس!!!

گرفتی چی میگم؟

اینی که گفتم اکثر پسرای ایرونی هستن!!


نکته مهم: توی این نوع دوستی که من گفتم لزوما بحث ازدواج نیس! اون بحثش جداس!

راستی شما کدوم محله از تهران هستید؟

در مورد هر کدوم از مواردی که گفتم اگه میخوای جزئی تر در اون مورد برات بگم بگو! چون من حرف زیاد دارم و اونا رو به صورت کلی گفتم!

من دیگه خسته شدم - ۲۰ - تهران سه‌شنبه 21 آبان 1387 ساعت 08:17

راستی در این رابطه راهی برای چسوندن همجنست سراغ داریییی؟؟؟؟ توهین و تحقیر نمی خواماااا یه راه درست و منطقی. جان هر کی دوست داری بگو................

جوابت رو بالا دادم!

من دیگه خسته شدم - ۲۰ - تهران چهارشنبه 22 آبان 1387 ساعت 09:56

ok نمی چزونمش اگه توهم راه حلشو می گفتی من این کارو نمی کردم. دلم نمی یاد اذیتش کنم.من تو همین چند وقته خیلی خواستم فراموشش کنم ولی هر وقت داشت فراموش می شد یا S می زد یا بلاخره یه خبری ازش می شد. فکر کنم علم غیب داشته باشه.بعدشم تو گفتی یا یکی از اون دو دلیل یا خله. 1- اون خل نیست. 2- اگه واقعاً نمی خواست منو ناراحت کنه دوباره نمی یومد دوست شه چون می دونست که من وابستش می شم. 3- پس قضیه همون آبنمکه.کیس ایده آلمو توی پسر مورد علاقه.... نوشتم فقط یکم باید از صافی ردش کرد چون مال ازدواج بود . تیپش متوسط باشه نه سوسول نه مثبت. بقیشم مثل همونیای دیگه که نوشتم. با این حال و اوضاع من ترجیح می دم کلثوم ننه باشم. بقل پسرای ایرانی که بقل نیست کم مونده دیگه طرفو بخورن. پسرا فقط تو دوستی همین یه چیزو خوب بلدن. بی خیال.ما نارمک هستیم (هفت حوض ) می شناسی؟؟؟؟

عزیزم مگه میشه میدون ۷ حوض رو نشناسم!!!

در مورد حرفات هم که گفتی با این اوضاع ترجیح میدی بدون بی اف بمونی هم تصمیم خودته! و امیدوارم موفق باشی :*

فهیمه جمعه 24 آبان 1387 ساعت 20:19

داداشی منصور کمکم کن.
منصور من از دست مهدی دارم دیوونه میشم.چیکار کنم. بذار برات از اول بگم.مهدی یه دفعه به من گفت بیا پیش من منم گفتم توی این چند روز شاید بتون بیام اخه ما قرار بود بریم اون طرفا.بابای من همه چیزو به هم زد و گفت نمیریم به نظرت من میتونم تنهایی پاشم این همه راهو برم؟ ولی مهدی متوجه نیست.ما جمعه هفته پیش با هم صحبت کردیم بهش گفتم نمیتونم بیام. یه ذره ناراحت شد بعد به من قول داد منو ول نکنه بره. بعدشم که یه هفته زنگ نزد حالا امروز زنگ زده بهش میگم مگه ما با هم صحبت نکردیم؟ میگه من هیچی یادم نمیاد.........
مامانش نمیذاره مهدی بیاد تهران ازش پرسیدم چرا گفت بعدا برات میگم حالا امروز زنگ زده بهش میگم میگه من هیچی یادم نمیاد. منصور مهدی سر من داد میزد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اخرشم وسط حرف زدن قطع کرد و رفت گفت من امشب حوصله ندارم........
من چیکار کنم؟ دیگه داره خستم میکنه..........انتظار داره من پاشم سرمو بندازم پایین برم پیشش!!!!!!!!!!!
من پدر بالای سرمه اونم ادمی مثل بابای من هر چی بهش میگم بازم کار خودشو میکنه.
اه اه اه

مهدی رو چند بار دیدی؟

از چه زمانی با هم آشنا شدید؟

چجوری آشنا شدید؟

چند بار از مشهد اومد تهران؟ آخرین بار چه تاریخی بود؟ به خاطره دیدن تو اومد یا به خاطر کاره دیگه ای بود؟

جدیدا چند وخ یه بار باهم تماس دارید؟ قبلا چند وخ یه بار تماس داشتید؟

شغلش چیه؟

سنش چقدره؟

وضع مالیش چطوره؟

خانوادش چجوری هستن؟ با فرهنگ و روشن فکرن یا نه؟

چند درصد احتمال میدی با دختر دیگه ای دوس باشه؟

بهت قول ازدواج داده؟ خودش بهت گفته یا تو خودتو چسبوندی بهش و بحثش رو باز کردی؟

فهیمه جمعه 24 آبان 1387 ساعت 23:24

مهدی رو چند بار دیدی؟
من مهدی رو ندیدم ولی اون منو دیده


از چه زمانی با هم آشنا شدید؟
۶ ماهه پیش

چجوری آشنا شدید؟
با تلفن

چند بار از مشهد اومد تهران؟ آخرین بار چه تاریخی بود؟ به خاطره دیدن تو اومد یا به خاطر کاره دیگه ای بود؟
هیچ دفعه نیومد

جدیدا چند وخ یه بار باهم تماس دارید؟ قبلا چند وخ یه بار تماس داشتید؟
جدیدا هفته ای یه بار وقتی قهر میکنه وقتی هم که قهر نیست هر شب

شغلش چیه؟
گفتم که توی نمایندگی موتور کار میکنه

سنش چقدره؟
۲۲

وضع مالیش چطوره؟
متوسط

خانوادش چجوری هستن؟ با فرهنگ و روشن فکرن یا نه؟هیچ کدوم بین این دوتا

چند درصد احتمال میدی با دختر دیگه ای دوس باشه؟
۰درصد

بهت قول ازدواج داده؟ خودش بهت گفته یا تو خودتو چسبوندی بهش و بحثش رو باز کردی؟
خودش گفته
اصولا من خودمو به کسی نمیچسبونم

یه جوری میگی وقتایی که قهر میکنه انگار همش در حال قهرید!!

کلا سر چه چیزایی قهر میکنید؟ برام جالبه بدونم یه رابطه تلفنی مگه چی داره که اینقدرم قهر توش باشه!!!


بهت گفته چه زمانی قراره بیاد خواستگاریت؟

فهیمه جمعه 24 آبان 1387 ساعت 23:34

به نظر تو در حال قهر نیستیم؟


من قهر نمیکنم.......اگه بهت بگم سر چه چیزایی خندت میگیره
اسم هیچ موجود نری رو نباید جلوش بیاری
اگه باهاش شوخی کنی بهش بر میخوره..... الانم که چون من نمیتونم برم پیشش قهر کرده


سال بعد مرداد
اخه بابای زن داداشش فوت کرده تا سال بعد نمیتونه بیاد

یه سوال خیلییییییییییییییییی مهم!!

تو که اصلا ندیدیش!!

غیرت ترکی هم که میگی داره!!

قهر قهرو هم که هست!!!

حالا حالاها هم که افتخار نمیده بیاد از نزدیک ببینید همو!!

داد هم که هروخ عشقش بکشه میزنه سرت :O

پس تو عاشق چیش شدی؟ به هر حال باید یه چیزی داشته باشه که این همه پسر توی شهر خودتون تهران اون چیز رو ندارن!!!

راستی:

این بابای زن داداش من نمیدونم چه ربطی به این داره که تا سال بعد نتونه بیاد!!!!!!!!

فهیمه شنبه 25 آبان 1387 ساعت 14:54

من از صداقتش خوشم اومد
مهدی بیش از حد مهربونه به خاطر مهربونیشم اینجوری اذیت میکنه.
داد زدنشم فقط دیروز بود برای اولین بار.


قضیه بابای زن داداشش طولانیه مهدی اینا همیشه در سال سه چهار بار میان تهران از اینجا موتور میبرن مرداد ماه همین امسال با بابای زن داداشش اومده زمانی که داشتن موتورارو توی ماشین و اینا میذاشتن بابای زن داداشش از بالای کامیون با سر میفته پایین به خاطر همین میره توی کما و بعدشم............................
چون مهدی باهاش بوده میبرنش کلانتری و اثر انگشت و از این بد بختیا
حالا چون مهدی باهاش بوده نمیتونه حرفی از ازدواج بزنه به خاطر این که با داداش بزرگش باید بیاد دیگه اونم که پدر زنش فوت کرده نمیشه باهاش حرف بزنی........
داداشش اینا خودشون سه ساله توی عقدن اونا هم نمیتونن عروسی بگیرن برن خونه خودشون.هممون گیریم.
مامانشم چون بابای زن داداشش اینجوری شده ترسیده نمیذاره مهدی بیاد تهران.

با توجه به اینکه اصلا ندیدیش فقط از صداقت و مهربونیش خوشت اومد و عاشقش شدی؟ مگه پسرای شهرتون همشون دروغگو هستن؟!!!

بعدشم متوجه نشدم! گفتی چون بیش از حد مهربونه اذیتت میکنه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

این دیگه چه نوع مهربونیه؟! من اولین باره میشنوم!!!

فهیمه شنبه 25 آبان 1387 ساعت 22:23

عاشقش نشدم ازش خوشم اومد عشق فرق میکنه.
منصور بعد از ظهر با وحید صحبت کردیم باهم بهم گفت نیا اینجا منم گفتم که نمیام و نمیتونم بیام بعد بهش گفتم شب که مهدی اومد بهش بگو اگه منو دوست داره بیاد تهران اگرم میخواد همینجوری گیر بده و هی قهر کنه بگو دیگه به من زنگ نزنه همینجوری تمومش کنه. وحیدم کلی ازش شکایت کرد و گفت دیشب من بهش گفتم چرا زنگ نمیزنی گفت به تو چه دوست ندارم زنگ بزنم!!!!!!!!!!!!!!!
میدونستم اینجوری جوابشو میده بعدم یه عالمه از جی افش برام گفت.
امروز فهمیدم که وحید ۵سال از مهدی بزرگتره با جی افشم فقط دوسته بحث ازدواج بینشون نیست.
منصور وحید میگه میترسم ازدواج کنم!!!!!!!!!!!!
ولی در کل جواب من این بود.


پسرای شهرمون اصولا از نوع ادمایی مثل اون یکی مهدین که با زن ۴۰ ساله س//ک//س داشتن. اون مهدی که همیشه توی مسجد بود این کارارو کرده بود چه برسه به بقیه.......................

ای بابا شما دخترا هم که جون به جونتون کنن همش فکر سکس هستید. من تا امروز از شما بیشتر این کلمه رو شنیدم تا پسرا!!!!


آخه مگه چیه این سکس که اینقدر بزرگش میکنید. اینم یه نیازه مثه همه ی نیاز های انسان. منتها چون ما توی یه مملکت باحال زندگی میکنیم که شاید تا ۱۰ یا ۱۵ سال بعد از سن بلوغ هم نتونی از راه درست(ازدواج) این نیاز رو برآورده کنیم مجبوریم از راه های دیگه بر آورده کنیم. که البته آسیبی هم به بقیه افراد جامعه نمیزنه. فقط خودمونیمو خوده اون طرف! حال این که بقیه هی کاسه داغ تر از آش میشن خدا میدونه چی توی فکرشونه..........!!!!

ناشناس / ۲۰ / قم یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 10:32

من فقط تو ی تمام زندگیم یه نفر و دوست داشتم هفت ساله توی عشقش دارم میسوزم اسمش علیرضاست فامیلیشم ***************************
تموم زندگیم وگرفته ازش می خوام اگه اون داره می خونه و هیچ احساسی به من نداره یه روز بهم بگه اصلا ناراحت نمی شم یه کاری بکن منصور

یعنی از ۱۳ سالگی عاشق شدی؟ :O ای ول بابا!!!


حالا چرا شجره نامه دوستتو نوشتی؟ البته من پاکشون کردم.

یکم بیشتر در مورد رابطتون توضیح بده تا بتونم کمک کنم.

کیمیا ۲۰ ۱۹ کلان شهر یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 10:37

دوس دارم این خاطره را واستون تعریف کنم
واس خودم قشنگ وزجراوره
ی نامردی را خیلی خیلی دوس داشتم در حد برستش
اما ان اشغال از همه جا بی خبر بعد 1 سال دوستی ی دفعه غیبش زد دریغ از ی تماس حتی ی اس خداحافظی بعد 6 ماه بهم زنگید و قرار گذاشت که ببینمش اما نرفتم با اینکه هنوزم دوسش دارم
به نظر شما کار درستی کردم؟؟؟؟؟؟؟/؟

کاملا کارت درست بوده....

ضمنا اگه میشه توی تایپ کردن و نقطه گذاری بین جملات دقت بیشتری کن(تازه من یکم مرتبش کردم و اینجوریه)!!
سنت رو هم درست بنویس. مرسی

فهیمه یکشنبه 26 آبان 1387 ساعت 12:33

داداشی قرار بود کمک کنیاااااااااااااااا
این بود کمکت؟؟؟؟
نمیدونم من که حرفامو به وحید گفتم اونم کلی راهنمایی و اینا کرد.
یه ذره هم گله کرد.
نیدونم یه جوری میشه دیگه............


راستی اگه دوست داری ادرس محل کارشو میدم برو ببینش بعد میفهمی سکس قبل از ازدواج چیکار میکنه.............
ادرسش دوتا کلمس ****************

عزیزم ننویس آدرس و اینا رو اینجا! عجبا!

کاره من شده پاک کردن اینا...

من بدجور ذهنم درگیره کارای خودمه. همه سوال جوابا رو گفتیم و حرفاتو هم شنیدم. ایشالا سر فرصت ادامه میدیم. فعلا

غزل/۱۷/شیراز دوشنبه 27 آبان 1387 ساعت 19:47

بازم سلام.همون طور که گفتم با یه پسر رابطه دارم که ناگفته نمونه خیلی دوستش دارم...شاید پیش خودت بگی که زودگذره ولی من همچین فکری نمیکنم!اون خیلی بهم خیانت کرده که فقط ۴بارشو خودم خبر دارم!!!ولی بعد از هر رابطه با دیگران دوباره میاد سراغ من!و من هم خیلی سریع دوباره خام حرفاش میشم!تا میام فراموشش کنم(چند هفته گریه و زاری و سوزوندن دفتر خاطرات و عکساشو...)دوباره برمیگرده پیشم...نمیتونم به سینش دست رد بزنم.الان حدود ۱ماهه که دوباره باهاش رابطمو شروع کردم.حس خیلی بدی دارم!از خودم بدم میاد که به این راحتی بازیچه شدم!
نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خیلیها هستن که بیشتر از اون لیاقت منو داشته باشن!میگم اگه واقا دوستم داری چرا با خانوادم صحبت نمیکنی؟ میگه میدونم بابات مخالفه!(آخه بابام قبلا میدونست که با هم دوستیم ولی حرفی از رابطه رسمی نبود.)خیلی از بابام میترسه و همین منو بیشتر دلسرد میکنه.وجودش باعث شد که سال گذشته مردود بشم! تموم زندگیم به خاطرش پر از غم شده...دیشب بهش گفتم بیا این رابطه رو تموم کنیم.تنها جوابش این بود که دیگه این حرفو نزن دلسرد میشم!!!!
میگه این دفعه با همیشه فرق میکنه!نمیدونم باور کنم یا نه؟
جدا شدن ازش واسم خیلی سخته.تو بگو چیکار کنم؟امیدوارم درکم کنی...

تقریبا میشه با اطمینان گفت که طرف یه آدم سیاستمدار و زبل هست که فقط داره از سادگی تو و عشقی که بهش داری سوء استفاده میکنه!!!

فکر نکنم فهمیدن این موضوع زیادم سخت باشه!!‌ حالا شاید تو با توجه به این که جدایی ازش برات سخته پذیرفتن این حرف منم برات سخت باشه!!

اما به نظر میاد واقعیت همین باشه!! اون میدونه تو خیلی دوسش داری و نمیتونی ازش دل بکنی!! حتی اگه ۱۰۰ دفعه هم بهت خیانت بکنه!! بنابراین هرکاری عشقش بکشه میره میکنه و میدونه اگه نتونس توی پروژه جدیدش موفق باشه دوباره میتونه برگرده پیش تو!!!!

ولی فک کن اگه توی یکی از این پروژه هاش موفق باشه!!! دیگه بر نمیگرده پیش تو....

پس اگه میخوای بازیچه ای باشی براش و خودت هم سرگرم بشی باهاش ادامه بده!!

در غیر این صورت حتما ازش جدا شو!!!

حالا این که میگی باید درکت کنیم و این کار برات خیلی سخته و اینا دیگه باید خودت به فکر خودت باشی!!

راه و چاره کاملا مشخصه و فقط یه اراده قوی میخواد!!

سعی خودتو بکن..

یکی از بچه ها رو راهنمایی کردم توی همین صفحه واسه اینکه راحت تر بتونه فراموش کنه بی افشو!! توهم همونا به کار ببر و به آینده خودت امیدوار باش...


و اینم فراموش نکن که جلوی ضرر رو از هرجا که بگیری منفعته...

لیدا/شاهرود/17 سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 18:16

یه مشکلی دارم خواهش می کنم جواب بده چون خیلی برام مهمه
من تا حالا با هیچ پسری دوست نشدم و نخواهم شد
فقط 4ماه که من یه مزاحم تلفنی دارم تهرانی هم هست این آقا نه منو می شناسه نه منو دیده اول که می خواست باهام دوست بشه ولی فهمید من با هیچ پسری دوست نمی شم بعدش گفت عاشق من شده ومنو دوست داره حتی با پدرم هم صحبت کرده و الآن گیر داده که من تورو می خوام هرچی هم بهش میگم آخه تو منو ندیدی از کجا معلوم منو ببینی ازم خوشت بیاد میگه برای من قیافه مهم نیست میگه من عاشق اخلاق تو شدم فقط می خوام بدونم راست میگه یا دروغ؟
چون با پدرم هم صحبت کرده وهمین حرفایی که به من گفته به پدرم هم گفته توی دوراهی گیر کردم خواهش می کنم کمکم کن

یکم قضیه مبهمه!!!

به بابات گفته میخواد باهات دوس بشه یا ازدواج کنه؟

اگه میخواد ازدواج کنه که خوب بیاد خواستگاری! دیگه این کارا چیه؟!!!

حرف حسابش چیه اصلا؟ خوب بگو حالا عاشقم شدی! قبول! ما حالا چیکار کنیم؟

لیدا/17/شاهرود چهارشنبه 29 آبان 1387 ساعت 14:00

به بابام گفته می خوام باهاش ازدواج کنم
به من گفته تا خودت جواب درست وحسابی ندی من نمیام خواستگاریت البته جواب درست وحسابی از نظر اون اینه که بگم بله منم هرچی میگم نمی خوامت حرف توی گوشاش فرو نمی ره حالا من چی کار کنم؟؟؟

مگه کسی خواستگار رو همینجوری ندیده رد میکنه؟ خوب بزار بیاد خواستگاریت ببین کیه و چیکارس طرف!!!

لیدا پنج‌شنبه 30 آبان 1387 ساعت 13:40

آخه میدونی من از تمام پسرا متنفرم هرکاری هم کنن من حرفاشونو باور نمی کنم
خودم هم نمی دونم چرا ولی خیلی از پسرا بدم میاد هرکی هم به من میگه همه ی پسرا بد نیستن من باور نمی کنم
این آقا دست بردار من نیست میگه نمی تونم فراموشت کنم منم نمی خوامش به خدا توش موندم دیگه

خوب عزیزم خودت دیگه داری علنی میگی که مشکل از خودته!!!

پس دیگه چه مشاوره ای میخوای؟

به پسره و به خانوادت بگو من با همه پسرای دنیا مشکل دارم و خلاص!!

لیدا جمعه 1 آذر 1387 ساعت 08:59

اگه پسره دست بردار بود که اینو بهش میگفتم و به قول خودت خلاص ولی چکار کنم که دست بردار نیست خستم کرده آخه مشکل من یه چیزه دیگه هم هست من یه نفر دیگه رو دوست دارم به این آقا هم گفتم ولی میگه من تورو می خوام برام اصلا مهم نیست که تو یه نفر دیگرو دوست داری

خودکشی کن D:

والا!! یه کاری کن که قضیه تموم بشه! نمیتونی یه کاری کنی که دیگه تمومش کنن این مسئله رو؟

غزل/۱۷/شیراز شنبه 2 آذر 1387 ساعت 00:25

سلام داداشی.من یه کار بد کردم!!!امروز با H رفتم بیرون...
خواستم بهش بگم که دیگه کافیه ولی تا دیدمش بازم نتونستم چیزی بگم...چشمای عسلیش همه چی رو از یادم میبره...
صداش رو که میشنوم دلم میخواد همه دنیا سکوت بشه تا تا بتونم همه حرفاشو با جون و دل بشنوم...دارم میمیرم داداش.چیکار کنم...
اجازه میدی یه فرصت دیگه بهش بدم؟قول میدم آخرین بار باشه...
اگه بازم بی وفایی کرد واسه همیشه قیدشو میزنم...اینقدر دلم گرفته که فکر میکنم دیگه فکر میکنم هیشکی دوسم نداره!
حتی خدا...آخه چرا منو نمیبینه؟؟؟؟؟؟؟؟

اگه طاقت یه بار دیگه شکسته شدن و تحقیر شدن و دپرس شدن رو داری که باهاش بمون! مشکلی نیس! شایدم به خوشبختی برسی.... هیچ چیز رو نمیتونیم قطعی بگیم. فقط یادت باشه طاقت اون مواردی که گفتمو داشته باشی...

لیدا شنبه 2 آذر 1387 ساعت 14:44

کاش قضیه به همین راحتی بود که تو می گفتی راستی در مورد خودکشی هم چندبار فکر کردم ولی جراتشو ندارم

:O

sendrela 23 dubai یکشنبه 3 آذر 1387 ساعت 23:56

vase khodet ravanshnas shodi

che jalebe ham rahnamayi mikoni

manam moshkelamo begam ?

حتما بگو عزیزم.

اما خواهشا فارسی تایپ کن!

البته اینجا قراره همه با هم همفکری کنیم و مشکلات رو حل کنیم!!‌ حالا این روزا من تنها موندم و خودم به تنهایی مشاوره میدم D:

مطمئن باش خیلی باتجربه هستم توی این مسائل و توی دنیای واقعی مشاوره های مسائل حساس تر از اینا رو دادم و نتیجش هم مثبت بوده که همه اینا باعث شده این اطمینان رو پیدا کنم بیام اینجا این موضوع رو مطرح کنم :*

sendrela 23 dubai دوشنبه 4 آذر 1387 ساعت 19:01

من گلزارو دوس دارم...میتونی واسه من کاری کنی...میدونم محاله:(

گلزار پروژه راحتیه! ‌واسه من افت داره :*

sendrela 23 dubai دوشنبه 4 آذر 1387 ساعت 21:44

jedi mgammmmmmmmmm
vaghean khater khasham
shoma ke iranid hatman shomareyi ya neshooni chizi darin dige

عزیزم غیر از تو یک میلیون دختره دیگه هم خاطرخواهشن و میخوان حتی شده یه لحظه باهاش صحبت کنن! فکر نمیکنم اینقدر خوش شانس باشی که بین یک میلیون نفر.... :*

sendrela دوشنبه 4 آذر 1387 ساعت 22:52

man ba in 1 milion nafar fargh daram:D

:O

لیدا سه‌شنبه 5 آذر 1387 ساعت 06:02

من دیگه جواب تلفوناشو نمیدم ولی بازم دست بردار نیست دیگه مخم داره می ترکه نمی دونم چیکار کنم قرار بود راهنماییم کنی
خیلی ممنون از راهنمایی هات!!!!!!!!!!

عزیزم یه بار برو حرفای خودتو بخون! اصلا به هیچ صراطی مستقیم نیستی! هرچی میگم یه چیز دیگه میگی!

من جای تو بودم میزاشتم اینقدر زنگ بزنه تا خودش خسته شه!!

مدل گوشیت چیه؟ همه گوشی ها یه دکمه دارن که وقتی زنگ میخوره اون دکمه رو میزنی و رد تماس نمیده اما صدای زنگ رو خفه میکنه!! همون کارو بکن!!

خطت رو هم یه مدت عوض کنی بدک نیس! ایرانسل ۵ هزار تومن شده الان!!

یه جوری از حرفات حس میکنم خودتم بدت نمیاد یه سرگرمی داشته باشی!!! امیدوارم اشتباه حدس زده باشم!!

شهین 26 تهران سه‌شنبه 5 آذر 1387 ساعت 11:52

خیلی کار قشنگی کردی آقا منصور
ولی متاسفانه جوابهات همه به این سمته که این کار یعنی روابط قبل از ازدواج خوبه، مخصوصا وقتی راجع به خودت صحبت کردی. عادی نشون دادن این روابط برای من و شاید برای خیلی ها هنوز عجیبه. نمی گم نیست ولی با گفتن به این راحتی قبحش رو از بین می بری. خود سالمت رو به همه نشون بده. یادت نره با میلیونها جوون در ارتباطی. شاید آینده اونها رو رقم بزنی. نصیحت نمی کنم چون به نصیحت کسی گوش نمی دم. ولی منم جوونم.عشق به والله دوست پسر و دختر داشتن و روابط جنسی و ... نیست. منم عاشقم. با همه وجودم و ثانیه ای این دنیا رو بدون عشقم نمی خوام. ولی یک کلمه از حرفهای بالا برام دلنواز نبود .
موفق باشی

عزیزم فکر کنم سوء برداشت کردی حرفای منو!!

من گفتم اینقدر دخترا یا پسرا همش فکرشون و حرفشون سکس نباید باشه!!

سکس هم جزئی از رابطه میتونه باشه و نباید ما اینقدر بزرگش کنیم.

کاری که همین الان شما هم توی حرفتون انجامش دادید و مستقیم رفتید سراغ مسئله سکس!!

بابا به خدا اینم یه نیازه! اینم توی رابطه دوستانه و عاشقانه میتونه باشه! ولی شماها تا حرفی از دوستی میشه به هیچی از ابعاد این دوستی فکر نمیکنید جز همین!!

من منظورم و کلیت حرفام اینه!

----------

در مورد اینکه میگی شما هم عاشقی اما عشقت یه شکل دیگس... خوب اینم مشکلی نیس! آدم میتونه عاشق هرچیزی باشه!!

من ولی در اینجا فقط عشق دختر و پسر رو مطرح کردم چون توی جامعه ما خیلی ها درگیر این مسئله هستن!!

حالا من خودم الان عاشق حیوونات خونگیم هستم. و در حال حاضر اونا رو از هرکس و هرچیزی بیشتر دوس دارم. اینم یه نوع عشقه!!

پس دیدی که ما نگفتیم عشق فقط عشق دختر و پسر و عشق رابطه جنسی!!

اوکی؟

لیدا سه‌شنبه 5 آذر 1387 ساعت 18:39

آخه عزیز من من اگه می تونستم می رفتم ایرانسل می خریدم مادر من از خط ایرانسل نفرت داره هرکاری هم می کنم نمی ذاره ایرانسل بخرم حتی با تالیا هم موافق نیست من پول موبایلم هیچ وقت کمتر از 40 تومن نیومده ولی مادر من حاضره این پولو بده ولی ایرانسل برای من نخره
راستی حدس شما هم اشتباهه چون من الآن درست 4روزه که موبایلم خاموشه

خوب وقتی موبایلت خاموشه چرا میگی پسره کرم میریزه؟ نکنه زنگ میزنه خونتون؟

sendrela سه‌شنبه 5 آذر 1387 ساعت 20:25

yani nemitooni vasam kari koni :(

عزیزم اینجا جای چت نیس. دیگه هم در مورد این موضوع و اینجوری پیام نزار.

این پیامت هم چون کوتاهه و فارسی هم نیس بعدا پاک میشه.

رویا-۲۵-مینودشت یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 18:56

سلام اقا منصور.این لینک خیلی برایم جالبه.یکی -دو تا مشکل عاشقانه رامی خواهم به مرور برایت طرح کنم.ممنون میشم نظرتان را بگوید.دختری را می شناسم بنام(م)که مردی برای چند بار به او ابراز علاقه کرده است.او ضمن یه تماس تلفنی به اوگفته است از زمان جوانی به او علاقمند بوده است ولی چون این عشق را یک طرفه می دانسته هیچگاه پیشقدم نشده است وحال بعد از چند سال که از ازدواجش با دختر دیگری می گذرد ودارای فرزند شده وحتی از زندگیش وهمسرش راضی است به یاد عشق قدیمش افتاده واز اومی خواهد تا روز که وضعش خوب می شود صبر کند وبعد به صورت مخفیانه با او ازدواج کند.از انجا که این اقا فامیل این دختر نیز می باشد.او تصمیم گرفته است طوری جواب این هوسبازی وعشق کذایی او را بدهد که در ضمن اینکه درس حسابی به اوداده باشد برای خودش دشمن تراشی نکرده باشد .لطفا راه حلهای عملیتان را ذکر کنید.باز هم متشکرم.

عزیزم شما ظاهرا موضوع تاپیک رو اشتباه برداشت کردید. ما اینجا به مشکلاتی که بین دختر پسرایی که عاشقانه همدیگه رو دوس دارن پیش میاد میپردازیم و کمک میکنیم تا راه درست رو تا اونجا که بدونیم و بتونیم نشونشون میدیم.

ولی شما میخواید من در مورد راه های توطئه چینی و درآوردن پدره یه نفر بهتون مشورت بدم که با عرض پوزش اصلا ربطی به این تاپیک نداره.

شرمنده.

راستی به نظر من قضیه رو دنبال نکنید. سعی کنید بی سرو صدا تمومش کنید بره. چیزی که الان همه مردم دنبالشن و بهش نمیرسن آرامش هست که شما میخواید برعکس عمل کنید و آرامشی که دارید رو بر هم بزنید. بهتره منطقی فکر کنید

فهیمه یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 22:29

بچه ها من خیلی فکر کردم دیدم منصور راست میگفت مهدی تو زرد از اب دراومد من اشتباه کردم که به حرف منصور گوش ندادم.....
مرسی داداشی از این که راهنماییم کردی ولی من دیر فهمیدم.....

البته قابل توجه دوستان: من خودم به فهیمه گفتم بیاد اینجا بگه که آخرش رابطش با مهدی به کجا رسید! چون ایشون توی چت بهم گفت آخرش چی شد و قبلا در این صفحه بهش گفته بودم آخرش همین میشه اما گفت چرا این حرفو میزنی!! منم بهش گفتم بهتره بری توی صفحه هم بگی که احیانا اگه کسی صفحه رو خوند پیش خودش نگه منصور هم که بی مورد تشویق به جدایی میکنه!!

جواب فهمیه:
عزیزم امیدوارم این برات یه تجربه خوب شده باشه که در ادامه راه زندگیت بتونی به خوبی ازش استفاده کنی

یاسی ۲۱ از رشت یکشنبه 10 آذر 1387 ساعت 23:03

من با یکی نزدیک به ۳ساله دوسم بابام ازهمون اول اشنایی مارو با هم دید باهاشم صحبت کردکه ما توخانوادمون دوسی نداریم ازش تحقیق کرد دیدهم خودش هم خانوادش خوبن گفت میتونی با خانوادت بیای اما چون دانشجوبودخانوادش قبول نکردن اومدبه بابام گفت بابامم گفت حق ندارید نه تلفنی نه حضوری با هم ارتباط داشته باشیداماهنوزم ماباهم ارتباط داریم بابام به صورت نامه بامن صحبت میکرد منم به صورت نامه جواب میدادم ازمن قول گرفت که باهاش ارتباط نداشته باشم پدرم ازپسره خوشش اومدبوداینوخودشم فهمیداما بعداز دوسالونیمی که ازاون ماجرا میگذره من ارامش ندارم همش مظطربم که نکنه بابام بفهمه وبا من برخورد کنه نمیدونم اگه نامزدم بره سربازی ودوساله دیگم طول بکشه بابام بهش چی میگه؟راضی میشه؟دوست دارم زودتربیادونگرانیهام حل شه.
اماخودش میگه تاسربازی نرم نمیام چون خانوادم قبول نمیکنن وتا اونوقت ۲ساله دیگه طول میکشه خیلی خسته شدم خیلی .لطفن کمکم کنید

عزیزم یکم بیشتر از پسره بگو برام.

رشته تحصیلی؟

سن؟

چندتا برادر خواهر داره؟

خصوصیات منفی و مثبت بارزی که داره؟

وضع مالی خانواده؟

چجوری باهم آشنا شدید؟

چقدر بهش اعتماد داری؟

تحصیلات خودت؟

وضعیت ظاهریت؟ خوشگلی یا متوسط یا زشت؟

خواشتگار چقدر داری؟ درست حسابی هستن یا نه؟ بهترینشون چه ویژگی هایی داشته؟

وضع مالیتون چطوره؟

فعلا اینا رو بگو تا بتونم بهتر نظر بدم....

شیراز سه‌شنبه 12 آذر 1387 ساعت 16:56

سلام.من20 آبان توی قسمت{ دوست داری با کسی باشی که دوست داره یا کسی که تو اونو دوست داری }پیام گذاشتم.تفاوت زندگی من با این غزل خانوم شما در این هست که من شوهرم این طوری هست و اون دوست پسرش.و اگه غزل خانوم دختر عاقلی باشه حرف آقا منصور رو گوش میده و می پذیره که از این آقا بهتر .فراوون گیرش میاد و این آقا که حیف هست بهش آقا هم بگیم بقول داداش منصور.هر وقت پروژه موفقیت آمیز داشته باشه شما رو بی خیال میشه .حالا یکی به من بگه با من با یه بچه تکلیفم چیه؟ و تا کی باید منتظر پروژه موفقیت آمیز شوهرم باشم؟؟؟؟؟؟ در ضمن غزل خانوم شما اگه عاشق چشم عسلی هستی .ازبین چشم عسلیها یکی رو که مرد هم باشه پیدا کن که برات بمونه. حیف هست که با این سن کم کلاه به این بزرگی سرت بزارن. یکی نیست به من بگه تو فضول مردم هستی.؟؟؟ ولی بخدا دلم میسوزه .چون خودم گرفتار همین موضوع هستم.

خانوم شیرازی! اولا که متاسفم که شوهرت اینجوریه!!

بعدم اینکه نظر من اینه که شما سعی کن به عشق بچه ات زندگی کنی! میدونم داری همین کارو میکنی!‌اما میخوام بگم سعی کن زیاد حساسیت نداشته باشی روی شوهرت که اگه خدای نکرده یه روز کار بدی کرد خیلی غصه بخوری! بیشتر حواست و حساسیتت رو بزار روی بچت! اصلا فک کن شوهر نداری :*

البته من نمیدونم تا چه حد کارای آقاتون ناامیدت کرده!!

مهشید 20 چهارشنبه 13 آذر 1387 ساعت 18:33

سلام نمیدونم چه جوری باید شروع کنم؟ببینید من 4سال قبل با یک نفر اشنا شدم حدود 5ماه هم با هم بودیم به حد مرگ دوسش داشتم اما یه نامرد باعث جدایمون شد خلاصه کنم تو این 4 سال خدا شاهده کارم شب و روز گریه بود اینو فقط خدا میدونه!توی تمام لحظات زندگیم شادی و غم یادش بودم جالب این جاست اتاقش از توی حیاطمون روبه روی اتاق خودمه و من تو این 4 سال شاید هفته ای 1 بار میدیدمش و دلم از حال می رفت و مجبور بودم محلش نذارم تا خودش برگرده شاید به نظرتون احمقانه بیاد ولی یه دفعه میگفتم اگه برگرده دوس مسشم یه دفعه میگفتم نه!من سال کنکورم بود که اقا برگشت من هم مونده بودم چی کار کنم؟وقتی از دوستم خواستم کمکم کنه گفت تو از خدات بود که بیاد برو باهاش رفیق شو من هم توی اون روزا انقدر خوشحال بودم کهفکر میکردم خدا دنیا رو بهم داده براش تولد گرفتم اون موقع خودش به من گفت فکر ازدواجو از سرت بیرون کن من تا10سال دیگم زن نمی گیرم میدونم به خاطر من خیلی از حرفای عشقانم بهم نزد که وابستش نشم ولی متاسفانه شدم خیلی برام خواستگار های خوب اومدن شاید بدون اغراق هر هفته 2یا3تا میگه تو نباید وابسته من بشی!میگه تا هر موقع بخواهی باهاتم ولی ازدواج نه من مثل بقیه نیستم سر کار بذارمت از الان بهت میگم حاظرم به خاطر اینده ی تو اگه بخوای فراموشت کنم ولی من نمی تونم چی کار کنم؟

عزیزم شما توی یه خونه زندگی میکنید با هم؟

اون نامردی که جداتون کرد میخوام بدونم پسره هم این وسط راحت ازت جدا شد؟ در واقع میخوام یه جورایی متوجه شخصیتش بشم. آیا بهت بی وفایی کرد؟ یا اینکه مجبور بود جدا شه ازت؟

به نظر من اگه پسر خوب و با وفایی باشه واقعا پیشنهاد به جایی بهت داده!!

دقیقا نقطه نظرش مثه منه!‌ منم اگه با کسی دوس بشم دقیقا همین پیشنهاد اونو بهش میدم!!

ببین این وسط هم داره به نفع خودش کار میکنه هم یه جورایی به نفع تو!!

میگه توی این مدتی که جفتمون فعلا مجرد هستیم بیا باهم باشیم و زندگی خوشی رو داشته باشیم با توجه به اینکه هم دیگه رو دوس داریم. حالا خوب بنا به دلایلی نمیخواد به ازدواج فکر کنه!! یا شاید نمیخواد به ازدواج با تو فک کنه!!! نباید بهش سخت بگیری!! باور کن خیلیییییییییییییی بهتر از بعضی پسرهاس که میان آنچنان جدی بهت قول ازدواج میدن اما بعدش خیلی راحت میپیچوننت و میرن و توهم داغون میشی خفن!! خیلی بهتره!! بهش فک کن!!

یادت باشه هیچ وخ نباید به زور کسی رو مجبور به کاری کنی!! زورکی فایده نداره!!! نه ازدواج نه عشق و نه هیچ چیز دیگه!!

خوب حالا توی این مدت هم که باهم هستید سعی کن بهش زیاد دلبسته و وابسته نشی که جدایی ازش داغونت کنه!! همه چی دست خودته! یه حد معقولی رو توی رابط دلت باهاش حفظ کن و فراتر نرو!!

و همینطور که خودت داری میگی این همه هم خواستگار داری!! ایشالا یه خوبشو انتخاب میکنی و دیگه وقتی ذهنت درگیر خواستگاری و بله برون و اینا بشه مطمئن باش راحت تر میتونی پسره رو فراموش کنی و از هم خداحافظی کنید!!! این یعنی خوشبختی!! دیگه چی میخوای از این بهتر؟ حال قبل ازدواج و دوران مجردیت رو که کردی بعدش به شوهر مورد علاقت هم رسیدی!!!

--------------

خوب! همه اون حرفای بالا در صورتی بود که پسره خوب و باوفا باشه!!!

اما اگر نبود:

اگر نبود که والا چه عرض کنم!! اگه بگم بی خیال اینجور پسرا شو که میگی تو منو درک نمیکنی! برام سخته و اینا!!!

ولی خوب!! درسته احساس این وسط حرف اول رو میزنه!‌ اما منطق رو نباید فراموش کرد!! اگه حس میکنی یا میدونی که پسره از اوناس که حرفاش حساب کتاب نداره و احتمال داره سرکار بری ۱۰۰٪ باید با این قضیه جدی تر و منطقی تر برخورد کنی!! به خاطر خودت میگم!! وگرنه عواقبش ممکنه لطمات شاید جبران ناپذیر روحی باشه!! پس شوخی نیس!


من بیش از این تایپ نمیکنم تا اینکه تو بیای و نظرت رو بگی بعدش منم ادامه حرفامو میگم....

A.Esfahan.16 شنبه 16 آذر 1387 ساعت 19:50

سلام منصور جون.خوبی؟من یه بار دیگه هم اینجا اومده بودم.یادمه بهت گفتم که یکی رو دوست دارم که آشناس،بهش بگم یا نه که گفتی یا بهش بگو یا از فکرش بیا بیرون(آشناس).مرسی ولی یادم رفت که بگم من فعلا بوشهر زندگی می کنم ولی اصفهانی هستم.راستی من چه جوری بهش بگم که دوستش دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تااااااااااااااااازه من از عکس العمل اون می ترسم!!!!!!!!!!!!!!!!
اگه یه دختر بیاد و بهت بگه که دوستت داره تو چی میگی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
یادم رفت که بگم الان از یک سال هم گذشته که دوستش دارم.
وقتی می بینمش دلم میریزه پایین.یه چیزه دیگه...........................
.......دو ماه پیش ازم پرسید درد عشق رو کشیدی؟///؟؟؟؟//
ولی من جواب درستی ندادم.فقط گفتم آخه تو چی میدونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر کنم قیافه ام داد میزد که عاشقم!!!!!!!!!!!!!
لطفا بهم بگو چه جوری بهش بگم؟یه وخ حیسیت(آبروم) نره؟؟؟؟؟؟؟
اسمش سیناس.ببخشید که رفتم تو خط اصفهان.
بازم ممنون بابت همه چیز.جوابم رو بدی هاااااااااااااااااااا!!!!!!!!!!!!

عزیزم خیلی راحت و رسمی برو بهش بگو یه مدتی هست به شما علاقه مندم منتها نمیدونستم چجوری متوجهتون کنم به این موضوع. ترجیح دادم مستقیم بیام بگم چون از همه چیز بهتره. میخوام نظر شما رو هم راجع به خودم بدونم. حالا یا الان بگید یا اینکه بعدا بهم بگید...

به هر حال به صورت غیر مستقیم پیشنهاد دوستی رو بهش دادی دیگه!! اگر هم خواستی مستقیم بده!!

بعدش توی گفتگوی بعدی اگه نرمش از خودش نشون داد یکم فراتر برو و بگو خیلی خوشحال میشم اگه منو به عنوان دوست خودتون بپذیرید یا افتخار آشنایی میدید و از این حرفا....

و به همین ترتیب پیش برو.. البته با توجه به رفتار متقابلی که از اون میبینی...

-------------


اگه دختری اینقدر محترمانه و با لحن و بیان خوب بیاد بهم این حرفا رو بزنه خیلی هم برام جالبه و حالا اگه مجذوب ظاهرش نشم اما مجذوب شخصیتش میشم....

و بهش میگم شما لطف دارید و نظرم رو سعی میکنم صادقانه در موردش بگم!! اگه پیشنهاد دوستی هم داد ازش فرصت میخوام تا راجع بهش فکر کنم....

لزوما قرار نیس اتفاق هاصی بیفته که ما اینقدر میترسیم از مستقیم بیان کردن حرفامون!! مگر اینکه حالا اون طرف مقابل از لحاظ روانی معیوب باشه :*

ّّA.Esfahan.16 شنبه 16 آذر 1387 ساعت 19:51

سلام منصور جون.امیدوارم هیچ وقت جای من نباشی.نپرس چرا که خودت میدونی.ممنون از اینکه جوابمو دادی. راستی نگفتی؟یه وخ آبروم نره؟تااااااااازه! .......یه وقت فکر نکنی من زشتم.اتفاقا معروفم به خوش تیپی و خوشکلی.تنها عیب زندگی من اینه که بوشهرم.منظورم اینه که از قدیم و ندیم گفتن......................................................
عجب رسمی است رسم آدمیزاد
که دور افتاده را گم می کند یاد‍ !!!!!!!!!!!!
من فقط شب و روز دعا می کنم که منو تو خواب ببینه که دارم بهش میگم دوستت دارم بلکه اینجوری بفهمه که من چقدر دوستش دارم.
سرت رو درد آوردم بازم مرسی.بای

بوووووووووووووووووس!بری منصور جون

این بوس با لهجه اصفهانی بود؟ D: منم بوس :*

خوب من فک کردم توهم یه بوشهری ساکن اصفهان هستی!! اما حالا فهمیدم که...

ببینم یکم از سینا و اینکه چی شد بهش علاقه مند شدی بگو...

عکس العمل هایی که اون بهت داشته تاحالا رو اگه مورد خاصی بوده بگو..

معمولا میشه از نوع برخورد طرف حدس زد که اون چه حسی در موردت داره!! تو این حدس رو زدی یا نه؟

چه نسبت فامیلی باهات داره؟

اطمینان داری که الان خودش دختر خاصی مدنظرش نباشه یا نه؟

بعدشم بهم بگو انگیزت از دوستی باهاش با توجه به اینکه از هم دورید چیه؟ ازدواج؟ رفیق تلفنی و اس ام اسی؟ یا چی؟...

راستی چن وخ یه بار میبینید همو از نزدیک؟

عباس 19 شمال چهارشنبه 20 آذر 1387 ساعت 18:13

سلام خوبین بچه ها منم امدم توی جمع شما انشا... بتونم به سوالهای شما جواب بدم

خوش آمدی عباس جان. ما الان در حال مگس پراندنیم D: ولی همیشه هم اینطور نیس. ایشالا روزایی که بچه ها سوال هاشون رو مطرح میکنن بیا اینجا :*

امین 19 تهران پنج‌شنبه 21 آذر 1387 ساعت 10:40

سلام.منم از این به بعد میاما

بیا :* قدمت رو چشم

عباس 19 شمال پنج‌شنبه 21 آذر 1387 ساعت 12:47

منصور جون سلام. خدا حفظت کنه که چنین چیزی راه انداختی. جوانان ما ایرانیها نیاز به مشاوره دارن که اینجا تا حدودی بر طرف میشه. من به طور اتفاقی وارد این قسمت از سایت شدم لطفا ادرس اصلی این سایت رو برام بنویس. قربون محبتت, عباس :*

مخلصیم عباس جان

اینم آدرس:

http://mansourghiyamat.blogsky.com

سمیرا/۲۲/قم پنج‌شنبه 21 آذر 1387 ساعت 22:45

سلام به منصور عزیز و همه ی دوستان من بعد از ۲ ماه غیبت دوباره اومدم . بچه ها دلم واستون خیلی تنگ شده بود به خصوص برای منصور جان

سلام. خوش اومدی. اما چرا یه راست اومدی اینجا؟

صفحه گپ و گفتگو منتظر شماست :*

مریم استقلالی جمعه 22 آذر 1387 ساعت 03:06

اول از خودم بگم که خیلی خیلی خیلی دخترمغروریم!!!!
توی دوران راهنمایی وقتی دوستهام میومدن و ازخیانت بی افاشون برام تعریف میکردن من حسابی کفری میشدم.یا از خنگبازی دوستام یا از سنگدلی دوست پسراشون!!!
فکر کنم 14 سالم بود که یه چیزی از خدا خواستم:"اینقدرمنو زیبا کنه که همه ی پسرها عاشقم بشن بعد من محل به هیچکدومشون نذارم و دلشونو بشکونم".(چه چیزمزخرفی خواستم D:)
نمیدونم دعای من مستجاب شد--که یعنی خوشگل شدم(فکرنکنم D:)--یا چشم پسرها ایراد پیدا کرد--(این قابل هضم تره)--که از اون موقع به بعد هرجا میرفتم از هر10 تا پسر 9تاش میافتاد دنبالم اون یه نفر هم مطمئنا منو ندیده بود D:(چه پپسی واسه خودم باز کردمااااا D:).منم محل سگ بهشون نمیذاشتم!!!!!!!!
حتی یه بار من واقعا شیفته یکیشون شدم که خیلی هم ناز بود اما اونقدر مغرور بودم که حتی حاضرنشدم یکمی بهش ابراز علاقه کنم تا اونم بفهمه من دوسش دارم.بعد از6ماه غیبش زد و هنوزکه هنوزه ندیدمش"بهش میگفتم سبزه بانمک :( "
روز به روز هم مغرورترمیشم.شاید باورتون نشه اما یه بار هم تاالان به کسی ابرازعلاقه نکردم!!!!!!"این خیلی بده :( "
من روز بروز بر تعداد هواخواهانم اضافه میشد" نه بابا D: " و همون نسبت هم به غرورم...
خدا منو ببخشه خیلی دل شکستم اما هیچوقت فکرنمیکردم دل پسر شکوندن گناهه :( D: !!!"بخدا تازه یه هفته اس که فهمیدم گناهه!!!"
هرکسی که ازش خوشم میومد رو اسیر میکردم بعد دیگه محل بهش نمیدادم :( "خب به من چه میخواست اسیر نشه"
تا یکی بهم بگه دوستت دارم از چشمم میافته درحد تیم ملللللللللللی خودشو هم بکشه دیگه ازش خوشم نمیاد!!!!
همینجوری روزگارمون گذشت تا اینکه دانشگاه قبول شدم"چشتون روز بد نبینه هفته ی اول دانشگاه درعرض 7 روز من 12تا خواستگار رو رد کردم که میانگین1.7142857142857142857142857142857 نفر در روز میشد!!!!"
الان هم که توی دانشگاه تابلو شدم و همه دارن سر به چنگ آوردن من شرط بندی میکنن.حتی یکی از استادامون هم بهم شماره اشو داد که اگه کاری داشتم بهش اطلاع بدم(حالا چه کاری خدا میدونه!!!!!!!!)"
روز بروز دارم بزرگتر و سنگدل تر میشم :( "آبجی بزرگه ام میگه اینقدر دل شکستی یه روزم خدا برای تو بشکن بشکن راه میندازه!!!!"ولی خب تقصیر من چیه که عاشق نمیشم و این خصلت رو دارم!!!؟؟؟؟
ناگفته نماند که ارتباط اجتماعیم با پسرها خیلی عالیه.من با تمام پسرهای فامیل راحتم و مثه داداشم دوستشون دارم"البته تا قبل از اینکه بهم پیشنهاد ی بدن"
خیلی ازخصوصیاتم پسرونس.نمونه ی بارزش فوتبالی بودنمه!!!عاشق فوتبالم...همه ی اجزای زندگی منو فوتبال تشکیل داده"بالاخص استقلال عزیزم"ولی از اینکه تیپهای پسرون بزنم خوشم نمیاد و مثه یه دختر متشخص ایرووونی تیپ میزنم :X
باید بگم که همونقدر هم که مردها و پسرای فامیل منو دوست دارن,زنها و دخترهای فامیل از من متنفرن :(!!!!"نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟"
نمیخوام ازخودم تعریف کنم چون ادعای خوشگلی و بانمکی ندارم...اصلا هم خوشگل نیستم
اگه این حرفها رو زدم فقط بخاطر اینه که کمک میخوام!!!!!!
من دوست دارم عاشق بشم,طعم عشق رو بچشم!خیلی دلم میخواد وقتی آهنگهای عاشقونه رو گوش میدم یاد معشوقه ام بیافتم و گریه کنم!میترسم پیر بشم و دیگه فرصتی برای عاشق شدن پیدا نکنم :(
دیگه کم کم 19 سالم داره تموم میشه.من بچه که بودم دوست داشتم توی سن 20 سالگی ازدواج کنم"حالا ازدواج پیشکشم کاش عاشق بشم!!!"
حالا شما بگید,بنظرتون من چطوری میتونم یه عاشق واقعی بشم؟
.
.
.
پاورقی=""من نیومدم اینجا گدایی معشوق کنم""

خوب همه اینا بر میگرده به غرورت و خصوصیات پسرونت!!

توی هر صفحه ای رفتی حرف از استقلال و فوتبال زدی!! عزیزم با عرض تاسف شما از دیدگاه علم روانشناسی اصلا اوضاع جالبی نداری!! حالا اگه نگن بهت بیمار خیلی خوش شانسی!!!

من دخترای فوتبالی زیاد دیدم اما مثه تو نبودن!!

پس در قدم اول سعی کن این خصلت های فوتبالی یا کلا پسرونت رو بزاری کنار!!

و بعدشم از غرورت هم کم کنی!!

همه اینا دست خودته!! دست ما که نیس میگی کمکم کنید!!

ولی اگه همشهری بودیم خودم میاوردمت توی خط D:

یاسی ۲۱ از رشت جمعه 22 آذر 1387 ساعت 19:45

سلام سوالاتی که پرسیدی جواب میدم:
رشته تحصیلیش معماری هستش وتابهمن ماه لیسانسشو میگیره و۲۲ سالشه.یک برادر داره که تابستون ازذواج کرد.خیلی مهربونه ومیدونم که خیلی دوسم داره ولی خیلیم سختگیره مثلا من شال میزاشتم موهامو بیرون میاوردم ولی منو تغییر داد به طوری که حالا دیگه مقنعه میزارم ولی خودم با این مساله کناراومدم چون خانوادمم دوس داشتن اینجوری بشم فرهنگ خانوادگیمون مثل همه وسطح طبقاتی یکسانی داریم ولی دوس نداره زیادبیرون برم وبخام تفریح کنم میگه ازدواج کردیم با هم گردش میکنیم ولی تفریح با خانوادمو منع نمیکنه ما با هم در یه کافی نت اشنا شدیم کافی نتی که یه موسسه اموزشی هم بود من واسه چت رفته بودم اونم میومد من داشتم چت میکردم که اون اومد یه لحظه تا میخاست بشینه نگاهش به من افتاد وحس خوبی به من دست داد کمی که نشست سیستمشو جابه جاکرد وسیستم کناری من نشست بعد چند دقیقه به من گفت میتونم ایدی شما رو داشته باشم ومنم بهش دادم نمیدونید چقدخوشحال بودم چون واقعاازش خوشم اومده بود خیلی پسرپاک وسنگینی بود چندروزتوهمون کافینت با هم چت کردیم واون گفت یاسی من دارم دلبستت میشم کاراشتباهی میکنم ومن گفتم نه بعد اون روز با هم بیرون رفتیم اون تا به حال با هیچ دختری دوست نبود وگفت مطمعن باش وقتی من با توبیرون اومدم باعثش علاقه بود چون خیلی باخانواده بودن اینو وقتی بابامم تحقیق کرد فهمید.من بعد یک سال تو همون موسسه مشغول به کار شدم من دیپلمه کامپیوترهستم چندماه به عنوان کمک استاد اونجا بودم ولی وقتی دیدن کارم خوبه بهم کلاس دادن والان مدت یک ساله که خودم درس میدم وخیلیم ازم راضین.وضع مالیمون متوسطه نامزدم شاید یه ذره از ما بالاتر باشن. بهش اعتماد دارم چون پسر خوبیه همه تعجب میکردن که اون با من دوست شده چون اون هیچ دخترییو
نگاه نمیکردهنوزم ازش راضیم وضع ظاهریم خوبه وتعریف نباشه بهم میگن خوشگلی .من سوالاتتونو جواب دادم خاهش میکنم کمکم کنید دوست دارم به ارامش برسم دوست دارم زودتر به هم برسیم من خیلی خاستگار داشتم مهمترینشم رییسس بانک بودویکی هم که وکیل بود ولی واسه من فقط اون مهمه چون عشقمه کمکم کنید

عزیزم زیادی سختگیر بودن هم تا حدی خوب هست. اما کلا خصوصیتی نیس که مانع ازدواج بشه. پس کاری با این ویژگیش نداریم....


البته استارت آشناییتون زیاد جالب نبوده که بخواد به ازدواج منتهی بشه!!‌ اما خوب امکانش هست و احتمال خوشبختی هم هست!! پس این مورد هم نمیتونه مانعی برای ازدواج باشه...

در کل که حرفای گذشته و الانت رو خوندم به نظرم پسره ارزششو داره پاش وایسی!! البته این حدس منه با توجه به حرفایی که زدی!!

عزیزم گفتی که بابات در کل از پسره راضیه اما چون که ازش خواسته با خانواده بیان و اونا گفتن چون دانشجو هست نمیان و بابات هم با ادامه رابطه مخالفت کرده! توهم که میگی بهمن فارغ میشه و بهش بگو بعد از فراغت از تحصیل با پدر مادرت صحبت کن که بیاید خواستگاری من!! دوران سربازی هم دوران نامزدیتون میتونه باشه...

اگه واقعا تورو بخواد باید این بار دیگه اقدام کنه...

اگه نکرد دیگه به نظر من جایز نیس دو سال دیگه هم منتظرش بمونی.. سعی کن به بهترین خواستگارت جواب مثبت بدی...

عباس ۱۹ شمال جمعه 22 آذر 1387 ساعت 21:33

سلام. جواب برای مریم استقلالی{ امیدوارم بهت کمک کنه } اول از اینکه به پسر های دانشگاه که برات نقشه کشیدن محل نکن چون خیر خواهت نیستن که برات نقشه می کشن. دوم از اینکه اینده خوبی در پیش داری چون دختر سنگینی هستی سوم از اینکه به خواستگارات بیخودی جواب رد نده و بهشون فکر کن شاید نمونه خوبی برات باشن. بعدشم تو باید سعی کنی یک سری از اخلاقتو عوض کنی مثلا با فامیل های دختر و خانم رابطه داشته باشی نه با مرد های متاهل (با پسرها هم رابطه معمولی) اگه پسر مورد علاقتو دیدی اگه دوستش داری یه چشمکی بزن یا یه ساعتی بپرس شاید دوباره اومد دنبالت. زود خام نشو و حرف پسرا رو باور نکن. اگه کسی دوستت داشته باشه هیچ وقت حرف از س ـ ـ نخواهد زد در دوستی.

عزیزم اشتباه نکن! ایشون سنگین نیس!! تکبر و غرور رو با سنگینی یکسان نکن! ایشون اگه در زندگی زناشوییش هم بخواد این اخلاقش رو ادامه بده حتما به مشکل برمیخورن!!

با جمله آخرت هم مخالفم! چون همیشه اینطور نیس!!

یاسی ۲۱ از رشت شنبه 23 آذر 1387 ساعت 23:08

اقا منصور من ۲۰۰ سالمم بشه منتظرش میمونم اون میگه من تا سربازی نرم خانوادش باهاش ذنمیان میگه من که نمیتونم تنها بیام اون میدونه که من عاشقشم

۲ سال دیگه منتظر موندن یه ریسکه. خود دانی :* امیدوارم سر حرفش وایسه که اگه اینطور بشه عالیه اما اگه نشه...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد