محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

محل گفتگو و نظردهی بازدیدکنندگان وبلاگ قیامت

کامنت ها هر ۲۴ ساعت یکبار درج میشن + اینجا سایت دوستیابی نیست + گذاشتن آی دی، آدرس وبلاگ، شماره تلفن ممنوعه

مسائل و مشکلات دوستی های عاشقانه خودتون رو اینجا مطرح کنید

سلام 

 

دوستان حتما میدونید که جوانان و نوجوانان کشورمون با توجه به محدودیت هایی که در ارتباط هاشون با جنس مخالف باهاش مواجه هستن نمیتونن در مورد این مسائل با نزدیکانشون درد و دل کنن یا ازشون راهنمایی و مشاوره بگیرن! 

  

دوستانی که سوال و مشاوره و راهنمایی در این زمینه دارن بیان اینجا مطرح کنن و من و بقیه دوستان تا اونجا که بتونیم سعی میکنیم راهنمایی های صحیح رو بکنیم تا اگه مشکلی هست ایشالا زود رفع بشه! 

 

 

شاید دقیقا همین مشکل شما رو یکی از دوستانمون قبلا باهاش مواجه بوده و الان خیلی میتونه کمک و راهنماییتون کنه!

نظرات 326 + ارسال نظر
یاسی ۲۱ از رشت دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 10:33

من مطمعنم که اون بدون من نمیتونه زندگی کنه بدون من زندگی واسش جهنم میشه اینو مطمعنم. اینو مطمعنم که هرچی خدا بخاد همون میشه شاید خدا خاستو مازودتر به هم رسیدیم توکلم به خداست شما هم واسم دعا کنید هم شما وهم بقیه دوستان.ممنون از لطفتون

یاسی ۲۱ از رشت دوشنبه 25 آذر 1387 ساعت 15:11

انقدر دلم گرفته که کلی گریه کردم نمیدونید چقد از غصه دارم دق میکنم تورو خدا واسم دعا کنید

عزیزم با دعا چیزی حل نمیشه. سعی کن منطقی باشی و از راهنمایی های اطرافیانت استفاده کنی

فاطی 21 شمال سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 00:26

لطفا یکی بداد من برسه چون دارم به حد جنون میرسم شب ور ورز کارم شده به عشقم فکر کردن و هزار جور فکر ای بی خود به سرم میرسه گاهی وقتا هم فقط گریه میکنم چون فکر میکنم حتی واسه 1 لحظه هم نمیتونم ازش جدابشم ومیترسم اگه خدای نکرده اون روز برسه من چیکار کنم

چقدر بگم زیاد وابسته نکنید خودتونو!! عجبا!!

آخر کار دست خودتون میدید!

عباس ۱۹ شمال سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 11:42

یاسی جون سلام چرا اینقدر پریشونی دختر. تو مگه نمیگی توکلت به خداست پس حله عزیزم. اگر خدا صلاح بدونه شما ۲ تارو به هم میرسونه. به خواستگارات بیخودی جواب رد نده. با فکر کار کن. سعی کن زیاد به کسی علاقه مند نشی {جز خدا} مواظب خودت باش. در ضمن سلام منو به ابرارها برسون من هم ابای هستم. فهمیدی که ... { داماش همیشه اول میشه اگه جدول برعکس بشه}

مریم استقلالی سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 14:10

به به
ممنون از روانکاویتون

یاسی ۲۱ از رشت سه‌شنبه 26 آذر 1387 ساعت 21:17

ممنونم عباس ۱۹ از شمال ممنون که به فکر من بودی ولی من دلم روشنه که به عشقم میرسم و بهتون خبر میدم ممنون از همدردیتون امیدوارم به همه ی ارزوهاتون برسید.

هدیه ۲۱ساله از تهران شنبه 30 آذر 1387 ساعت 01:20

سلام من هدیه هستم شاید منو بشناسی
من با پسری دوست بودم برای ازدواج با اطلاع خانواده ها ولی بعد از ۲ سال گفت که با خواستگارایی که بهت میاد اگه خوبن یکی رو انتخاب کن چون من فعلا نمی تونم بیام از اول قرارمون برای سال بعد بود ولی بازم برگشته و میگه که من پشیمونم ایا می تونی تا موقع قرارمون صبر کنی یا نه حالا من چی باید بگم و فعلا جواب ندادم منو راهنمایی کنید لطفا.

اگه خواستگار خوب برات اومد قبول کن!!

این روزا رد کردن خواستگارای خوب اصلا عقلانی نیس با این شرایط جامعه!!

اگر هم خواستگار خوب نیومد که بالطبع زمان خواستگاری دوستت هم فرا میرسه و پیشنهاد اونو قبول میکنی!!

عباس 19 شمال شنبه 30 آذر 1387 ساعت 19:53

سلام هدیه جون منم نظر منصور جون تایید میکنم اگه خواستگارخوب برات گیر امد از دستش نده عزیزم. ولی اگه نه با اون پسر بمون {اگه دوسش داری} سعی کن از پدر و مادرت هم کمک بگیری.

من 24 یکشنبه 8 دی 1387 ساعت 10:08

سلام به همه اینجا اکثر دخترا درگیر مسائل عشقی ان... آدم غصش میگیره ):

من آشناییم از نت بود از سر کنجکاوی و بی تجربه گی تماس تلفنی آغاز شد و دیدار در بیرون .. مایل نبودم اما با اصرار اون ادامه پیدا کرد....
تا 2 سال و.. هدفش از ماه اول ازدواج بود منم درگیر وپنهانکاری مامانم فهمید گیر داد تمومش کنم اما نمی شد چون وابستش شده بودم مشکلم فقط طول کشیدن و کارای اون برای جلو اومدن بود تا اومدو نامزد شدیمو عقد... منتظرم برای جور شدن کارای دیگه که عروسی کنیم.. ( بر خلاف اینکه میگن ازدواج اینترنتی غلطه تو فرهنگ ما برای من اینطور نبود همه چیز از صداقت بود )

منم شبها تا صبح برای عشقم اشک ریختم کارای یواشکی و ...دعوا ...

اما آدم با ارزشیه دوستیمون سراسر احترام بود و بس.( خیلی خوشبختم )

ای ول! خیلی خوشحالم :*

منم همیشه روی این مسئله تاکید دارم که نباید به صورت کلی چیزی رو نفی کرد!!

گفته ام که ازدواج اینترنتی شدنی هست و حتی میتونه به خوشبختی منجر بشه اما در موارد نادر!! مثه اتفاقی که برای شما افتاد!!

امیدوارم جاده خوشبختیتون بی انتها باشه :*

فرنوش/19/تهران دوشنبه 9 دی 1387 ساعت 11:22

من خودم همیشه فکر میکردم هیچ وقت نمیتونم کسی رو دوست داشته باشم یعنی با پسرا دوست میشدم که بذارمشون سرکار.دل خیلیا رو شکستم.اما یه روز یه پسره وارد زندگیم شد که همه چیزو عوض کرد.احساسات پاکش منو تحت تاثیر گذاشت تا جایی که اگه بهم شب بخیر نمیگفت خوابم نمیبرد.اما نمیدونم چیشد که هردو مون عوض شدیم.خیلی همدیگرو دوست داشتیم مثل 1 روح در دو بدن بودیم.اما سرنوشت ما رو از هم جدا کرد.خیلییییییییییییی پسر خوبی بود چون وقتی رفتم خونشون هیچ کاری باهام نداشت و فقط با هم صحبت کردیم.وقتی رفتن خونشون زیاد شد اونم عوض شد انگار هدفش از دوستی تغییر کرد.ما رابطه مون خیلی نزدیک بود.شایدم همین نزدیکی باعث جدایی مون شد.آخه من کسی نیستم که به کسی کولی بدم.یه جایی خوندم نوشته بود:دو نفر که با هم ارتباط خیلی نزدیک دارن دیرتر هم رو فراموش میکنن.اما من خیلی زود فراموشش کردم.ممنون از وب لاگ خوبت.BYBY

عزیزم اینایی که گفتی چیز عجیبی نبود!!! شما یه بار یا فوقش دو سه بار بری خونشون و باهم بشینید حرف بزنید!! اما بعدش چی؟ توقع داشتی ۱۰۰۰ بار بری خونشون و بازم بشینید باهم حرف بزنید!! شما دو جنس مخالف بودیدا!! ظاهرا اینو یادت رفته!!

به هر حال ممنون که تعریف کردی!! حرفات جالب بود :*

راستی اینقدر پسرا رو سرکار نزارید!! آخرش خدا سرکارتون میزاره ها!! نفرین ماها گیراست :*

سکینه چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 13:41

امروز برای اولین بار رضا رو از نزدیک دیدم.....خیلی همدیگرو دیدیم ولی همش از دور بوده هروخ هم موقعیتش جور شده بود بهش گفتم بیا بریم بیرون میگفت کار دارم دانشگاهم یا یه بهونه میاورد.....
خلاصه امروز امتحانمو که دادم دیدم زنگید گفت من اومدم بیا توی کوچه روبرو مدرستون از نزدیک ببینمت بحرفیم....منم رفتم!
اول که همش کرم میریخت من که میرفتم طرفش میخندید وای نمیستاد یه عالمه دنبالش را رفتم تا بالاخره رسیدیم ته کوچه وایستاد....کوچه هم خلوت نبود چند نفر بودن...رفتم جلو دستشو دراز کرد که بهش دست بدم منم میخواستم اذیتش کنم گفتم تماس فیزیکی نداریم!
ناراحت شد....خلاصه یه ذره حرفیدیم خندیدیم البته تماس فیزیکی داشتیم ها....مثلا چند بار کتک کاری کردیم زدیم همو... یه حلقه ی خوشگل هم دستش بود گفتم بدش بهم گفت خودت دراش بیار منم سه ساعت زور زدم تا درش آوردم....الان هم دست منه!

بعدشم خدافظی کردیم میخواستم بهش دست بدم عجله داشت رفت....
حالا اینو میخواستم بگم که اومدم خونه اس ام اس داه که خیلی لوسی و اینا....گفتم چرا؟ گفت نه دست دادی نه بوس دادی نه لب دادی!!!!!!!!!
منم اعصابم خورد شد گفتم وسط کوچه میخوای بهت بوس بدم؟ دست هم که میخواستم بدم رفتی زود.....
بعد گغت دفعه ی بعدی با ماشین میام باید هم بوس بدی هم دست بدی هم لب بدی!
وااااااااااااای دلم میخواست خفش کنم.....دیوونس!
حالا دست رو میدم بهش بوس هم یه کاریش میکنیم ولی دیگه من نمیتونم که لب بدم بهش!
همیشه باهم شوخی مکنیم منم فکر کردم ایندفه داره شوخی میکنه ولی زهی خیال باطل!
بچه پرروووووووووووو....من دستم به هیچ پسری نخورده تا حالا ولی امروز یه ساعت دست اینو گرفتم تا حلقشو در بیارم!حالا لب میخواد!
منصوووووووووور من اصلا اهل این چیزا نیستم....چیکا کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگه قهر کنه چی؟
چرا پسرا اینقد پرروووووووووووئن؟

عزیزم یه چیزی رو بهت بگم آویزه گوشت کن!

دو نوع دختر داریم:

۱- اونایی که کلا از همون اول بلوغ خودشونو و نفسشون و شهوتشون رو کنترل میکنن و کلا قید دوستی یا نزدیکی با پسرا رو میزنن تا وقتی که درست حسابی و از راه شرعی و قانونی و رسمی و سنتی برن ازدواج کنن!!

۲-اون دخترایی که با پسرا دوس میشن!! همین!! خوب این دخترا باید بدونن دوستی خیلی چیزای دیگه رو به همراه داره!! که حالا من همشو ذکر نمیکنم فقط بگم که اولیش پیمان دوستی هست و دیگه نهایتش هم سکس هست! شما باید وقتی قصد میکنی که با یه پسر دوس بشی باید فکر همه چیو بکنی!! با توجه به این که امروزه پسرها هم خیلی به ندرت پیدا میشن که به لاس خشکه قانع باشن!! پس دیگه وقتی دوس شدی نیا بگو من اهل فلان نیستم اما اون میخواد و اینا!! این حرفا و این چیزا رو همینطور که گفتم باید قبل از شروع رابطه با پسرا با خودت حل کنی!! شما یا میتونی گزینه ۱ باشی یا گزینه ۲! حد وسط هم نداره! البته داره اما اونقدر به ندرت پیش میاد که باید خیلی خوش شانس باشی!! واسه همین من همین دو گزینه رو گفتم!!


پس دیگه این که الان اومدی میگی وای اون ازم لب میخواد من چیکار کنم! من اهلش نیستم!! در جوابت باید بگم یا کلا قید دوستی با پسرها رو بزن یا وقتی دوس شدی باید مجموع روابطی که شامل دوستی دو جنس مخالف میشه رو بهش تن بدی!! اگه بخوای هی نه توی کار بیاری هم خودت اذیت میشی هم اون طرفت! آخرش هم مطمئن باش به جدایی ختم میشه!! پس از همین الان تصمیم بگیر! یا بهش بگو بای برای همیشه یا اینکه جواب مثبت به درخواستش بده!!


دوستان نظر شما هم مایلم بدونم :*

عباس ۱۹ شمال چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 17:46

دوستی به گونه های مختلف تقسیم می شه
من خیلی ها رو میشناسم که فقط دوستن تا حد صحبت کردن.
باز هم هستن فقط تا حد لب گرفتن
ولی از طرز گفتن سکینه پیداست که اون پسر بالاتر از این چیزهاست یعنی تا حد سکس
سکینه جون اگه از سکس میترسی قید اون پسر رو بزن. اگه نه به پای خودت... .

قربون دهنت! منم همینو میگم. میگم دوستی خیلی چیزا توش داره. اگه پایه هستید بسم الله! اگر نه که از همون اول وارد این کارا و دوستی با جنس مخالف و اینا نشید بهتره :*

عباس ۱۹ شمال چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 18:23

راستی سکینه جون تو نمیترسی اون پسر بیماری های واگیر داشته باشه
یا نمی ترسی اون پسر عادت کنه و بعد برای ادامه داشتن سکس با تو تهدیدت کنه که....
یا نمیترسی که پسره ابروتو ببره
یا نمیترسی که تورو به دوستاش نشون بده که این دختره به من ...
حالا تصمیم با خودته.

سکینه چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 18:58

ببین منصور تو خیلی راحت حرف میزنی...شاید واسه شما پسرا خیلی راحته ولی من اصلا دلم نمیخواد همچین کاری رو بکنم ولی همه ی حرفاتو قبول دارم بجز اونجایی که گفتی حد وسط نداره....آخه مگه میشه؟
این همه آدم دور و بر منن که بی اف دارن ولی بیشترشون یه دوستی معمولی رو دارن و ازین چیزا بینشون نیس....

اتفاقا خوب شد گفتی منم میخوام نظر بچه هارو بدونم مخصوصا دخترا....میخوام خودتونو بذارین جای من....بدبختی من بخاطر اینه که بی افمو دوس دارم و بهش وابسته ام وگرنه بهش میگفتم که تمومش کنیم ولی میدونم بعدش نمیتونم طاقت بیارم....
اهههههههههههههههه مثه خر گیر کردم تو لجن!

خوب عزیزم تو هم خدا رو میخوای هم خرما!!

یه بی اف باحال و همه چی تکمیل(به قول خودت) پیدا کردی و میخوای حرف هم حرفه خودت باشه!

یه نکته هم در مورد بی افای دوستات بگم!

بعضی از دخترا رابطه نزدیک با بی افشون رو لو نمیدن پیش دوستاشون!

بعضی از پسرا مستقیم نمیگن فلان چیز رو میخوایم!! شاید روشون نمیشه یا بنا به دلایل دیگه!! رابطه رو ادامه میدن و اگه ببینن دختره از اونا نیس که بهشون حال بده کم کم بی خیالش میشن!! معمولا هم ما رابطه های طولانی مدت بین دختر پسرا رو نمیبینیم!! شاید یکی از دلایلش همین باشه!!

بعدم اینکه دیگه نمیدونم!! این امتحانا هم مخ مارو پکوند!!

در نهایت یه وخ فک نکنید من دارم اینجا تشویق به فحشا میکنیم. من میگم اگه اهلش هستی دوس شو. اگه نیستی نشو!!

الان هم سکینه جون اگه مشکل داری رابطت رو همین جا تموم کن. چون من احتمال میدم در آینده ای نزدیک به بن بست بخوره رابطتون :*

نگار *۲۰* تهران چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 18:59

درمورد حرفای* سکینه *

به نظر من اگه پسریه که فک میکنی فقط واسه حال کردن تورو میخواد اصلا قیدشو بزن. ببین هرکیو بتونی گول بزنی و بگی پسرخیلی خوبیه خودتو دیگه نمیتونی گول بزنی چون وقتی به این زودی داره هم چین درخواستی ازت میکنه بدون که وقتی شروع کردی باید تا آخرش بری
حالا خدامیدونه شایدم پسرخوبیه من به کسی تهمت نمیزنم

ولی اگه واقعا فک میکنی ارزششو داره پاش واسا
به درخواست هاش توجه کن ولی بذا یه مدت زیاد از دوستیتون بگذره(البته نه خیلی طولانی)
بذا قشنگ بشناسیش تا بعدا اگه خدا نکرده ازش جدا شدی هی براش لعنت نفرستی
اگه بدونی ارزششو داره و بازم چیزایی که میخواد بهش بدی وقتی که خدانکرده ازش جداشی دیگه لعنتش نمیکنی دیگه دل پری ازش نداری
لااقلش اینه که میگی اون لیاقت عشق منو داشت

سکینه چهارشنبه 11 دی 1387 ساعت 22:00

وااااااااااااااااااااااییییییییییییییی شما با این حرفاتون چیز به تن آدم سیخ میکنین!
حالا کی از سکس حرفید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگو عباس من قلبم وایمیسته....
فک نکنم سکس بخواد....ایییییی نگین ازین حرفا....نگار راس میگه....ولی اصلا جوری رفتار نمیکنه که من فک کنم منو واسه حال میخواد!
حداقل تا حالا که اینجوری نبوده....
خودش همیشه میگه تو باحال ترین جی اف منی!
کلا باهم خیلی باهم جوریم ولی این یه موردو موندم توش.....

منصور من خرما میخوام خدا رو هم میخوام!مییییییییخوام دیگه....
من تصمیمو گرفتم....
با حرفایی که منصور و بقیه میزنین معلومه که من اگه مثلا لب رو هم بهش بدم پیشنهاد بعدیش حتما بالاتره....و من دیگه نیدونم و نمیتونم ازین درخواستاش چشم بپوشم....
من ایندفه که دیدمش به طور کامل و واضح واسش توضیح میدم که من اهل این کارا نیستم....اگه منو همین طوری میخوای هستم باهات و گرنه خدافسسسسسسسسسس عشقم(اشک)
تا ببینیم سرنوشت چه خواهد کرد با ما....
منصور خبرت میکنم....

بچه ها مرسییییییییییی.....

به خدا میسپارمت...

فاطی ۲۱ شمال پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 00:08

اخه مگه میشه وقتی یه فرشته مهربون داشته باشه بهش وابسته نشه

از همهتون خواهش میکنم و این ماه واسه عشق من دعا کنید چون اون مریضه ازتون واهههههش میکنم واسش دعا کنید که حالش خوب بشه
(من بدون اون میمیرم)
ممنونم

چه بیماری داره؟

عباس ۱۹ شمال پنج‌شنبه 12 دی 1387 ساعت 01:51

جواب فاطی از شمال

هرچی خدا بخوادعزیزم. نگران نباش خدا مهربون تر از این حرفاست
بدون که خدا دل کسیو نمی شکنه دست کسیو هم کوتاه نمی کنه مگر انکه مصلحتی در کار باشه
اول تو قولی به خدا بده و یا یه کاری کن که خدا از توخوشنود بشه تا اینکه خدا هم دلتو شاد کنه.

محمد . قم . بلوار امین شنبه 14 دی 1387 ساعت 20:16

سلااااااااااااااااااااااام.
اول مشخصات کامل خودمو مینویسم تا بعدش میگم واسه چی
قد : ۱۸۵
وزن : ۸۷
سن: ۲۰
تیریپ: یه نمه سوسول ولی زیاد فشن نیستم چون خوشم نمیاد
چهره : خوش قیافه ام اینو از خودم نمیگم همه میگن
ــ اعتماد به نفسه خیلی بالایی دارم (اگه هم نمیگفتمم خودتون تا حالا فهمیدید)
حالا اگه اجازه بدید میگم واسه چی اینارو گفتم
با اجازه دوستان شرو میکنم.
من یه پسری هستم که هر دختری رو که خواستم بدستش اووردم البته اینم بگم اصلا اهل سکس نیستم از این کارم متنفرم با کسی هم تاحالا نداشتم (شاید بعضیا باور نکنن ولی اگه دوس داشتید باور کنید اگه هم دوس نداشتید که ...) بگذریم. من یه چند وقتی بود رابطمو با همه دخترا قطع کرده بودم چون نسبت به همشون بی اعتماد شده بودم . حالا حرف اصلی من اینه: چند وقته پیش یه دختر خانومیرو دیدم که خیلی ازش خوشم اومد بعد فهمیدم تازه اومدن تو محله ما. کم کم عاشقش شدم . هر وقت میخواستم برم جلو باهاش صحبت کنم پاهام شل میشد همونجا هم خوشکم میزد. خلاصه سرتونو درد نیارم . یه روز دلو زدم به دریا رفتم جلو بهش میخواستم بگم ولی حتی نخواست به حرفام گوش کنه فقط گفت از پسرا بدم میاد از اون موقع چند بار رفتم جلو ولی خانوم مرغش یه پا داره اصلا به حرفام گوش نمیده منم نمیتونم بیخیالش شم .
از دوستان میخوام اگه میشه راهنماییم کنن بگن که چیکار کنم. مرسی.

اول خوشحالم که همشهری هستیم

دوم خوشحالم که پسر هستی D: یکی بهم گفت چرا اینجا همش دخترا میان D:

سوم خوشحالم از اینکه سوالت و توضیحاتت هم تا حدودی متفاوت بود!

----------

خوب محمد جان، گذشته از اینکه گفتی اصلا اهل سکس نیستی اما من میخوام بهم بگی که کلا پسر خوبی هستی یا نه؟ یعنی یه دوست و همدم خوب برای یه دختر از دید خودت هستی یا نه؟

اگه جوابت مثبت هست که پس باید یه جوری خودت و خوب بودنت رو به اون دختر ثابت کنی!

دوم اینکه آیا اون دختر مذهبیه؟ میخوام بدونم کلا از پسرا خوشش نمیاد یا اینکه از رابطه با پسرا میترسه حالا به هر دلیل؟!

سوم اینکه آیا اونو واسه ازدواج میخوای یا نه؟ یعنی به صورت جدی هدفت ازدواج هست؟

------------

خوب باز برمیگردیم به مورد اول. اگه واقعا پسر خوبی هستی که گفتم باید یه کاری کنی بشناستت و باورت کنه!!

این جلو رفتنات چه جوری بوده؟ مثه بقیه پسرا که میرن به دخترا میگن افتخار آشنایی میدید و بعدشم التماس واسه دوستی و اینا بوده یا نه یکم رسمی تر بوده؟

به نظر من یه کاغذ بردار و داخلش حرفات رو بنویس. خیلی مهمه که چی بنویسی. اگه خواستی قبلش بیا اینجا باهم مشورت کنیم...

بعد این نامه رو ببر بهش بده خیلی رسمییییییی!! سعی کن اون روز رسمی ترین تیپت رو بزنی.. که احتمال گرفتن نامه توسط دختره بیشتر بشه!!

پینوشت: بقیه حرفام رو هم بعد از اینکه جواب این پستم رو دادی میگم بهت :*

عباس ۱۹ شمال یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 03:04

محمد جون سلام
اول از اینکه باید سعی کنی دختر هایی که به راحتی بدست اوردی فراموش کنی (منظورم اینه که فرض کنی با هیچ دختری دوست نشدی) چون انجوری بیشتر واسه دختره مایه میذاری.
دوم اینه که با توجه به شناختی که از اون دختر داری تیپ بزنی(اگه میخوای بهش برسی)
من توی نوشته ات خواندم که هر موقع میری با دختره حرف بزنی حرف را شروع نکرده اون بهت میگه من از پسرا بدم میاد.
اگه منظورت این مطلبه: باید بهت بگم که دخترا نسبت به پسرایی که خوششون نمی یاد بی تفاوتن ولی نسبت به پسرهایی که خوششون میاد سعی می کنن قیافه بگیرن یا به قول خودشون ناز ناز کنن ویا ااظهار نظر کنن من از پسرا بدم میاد
ولی نه اگه منظورت اینه که بعد از اظهار علاقه کردن
اون بهت گفت که من از پسرا بدم میاد
سعی کن دلیلش پیدا کنی.

چند تا جمله هستن که واقعا کمکت میکنن در اینجور مواقع:
اگه باز هم بهت گفت که مناز پسرا بدم میاد بگو که : ولی من از دختر خوشگلی مثل تو خوشم میاد.
یا بگو که تو خوشگل ترین دختری هستی که من تو عمرم دیدم.


به سوالات منصور هم جواب بده تا بیشتر بهت کمک کنیم.

سحر 24 تهران یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 15:09

در جواب محمد از قم البته با اجازه... من فکر میکنم بهتره یک شناخت نسبی ازش پیدا کنی مثلا چه جور آدمیه ؟ آیا دوستی داره؟ که تو همون سمت باشه؟ بتونی از طریق اون ارتباط برقرار کنی یا ازش بپرسی با کسی هست یا نه...

عجولانه جلو رفتن اصلا صحیح نیست چون دخترا از کسی خوششون میاد که جدی ومحکم باشه تو حرفش و خواسته هاشو محکم و منطقی به زبون بیاره نه اینکه بگی چون خوشگلی می خوامد یا در مقابلش شل بشی
برو جلو و محترمانه مطرح کن بطور خلاصه از خودت توضیح بده و هدفتو حتما بگو.
امیدوارم که موثر باشه و پاسخ مثبتی بشنوی (:

محمد . قم . بلوار امین یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 16:34

سلامه دوباره به همه دوستان عزیز . مرسی که راهنماییم میکنید.
جواب سوال های اقا منصور عزیز:
۱: من فکر میکنم که همدمو دوست خوبی واسه دوستای سابقم بودم که اکثرا به خاطره دوروغایی که بهم گفتن ترکشون کردم اخه از دروغ بدم میاد منم به جرات میگم که اصلا بهشون دروغ نگفتم .
ولی وقتی نمیذاره باهاش صحبت کنم چه جوری بهش ثابت کنم پسر خوبی ام.
۲: یه خورده میخوره بهش که مذهبی باشه ولی نه زیاد. بعدم نمیدونم که واقعا از پسرا بدش میاد یا از رابطه با اونا میترسه.
۳: من خیلی دوسش دارم صد در صدم واسه ازدواج میخوامش.

-----------------------
برای سوال بعدیتم باید بگم: رسمیو سنگین بودم کلا ادم جلفی نیستم تا هالا هم برای دوست شدن با یه دختر بهش التماس نکردم اخه یه ذره هم قدم.
برای نامه هم باید بگم: شما فکر میکنید این کارو نکردم! خیلی رسمیو سنگین رفتم جلو ولی انگار منو نمیبینه نامه رم از دستم نمیگیره. دیگه نمیدونم چیکار کنم.
------------------------
اقا عباس ازشما هم ممنون که کمکم میکنید.

محمد جان کامنت سحر همزمان با کامنت تو درج شد واسه همین ندیدیش. اونم بخونش!

به نظر میاد دختر یه دنده ای باشه!!

خوب اینجوری دو راه میمونه!

نیاز به یه واسطه دختر داری!!‌ اونم نه از دوستای اون! بلکه دختری که خودت باهاش آشنایی داری بهش بگو این کار رو برات انجام بده!! نامه رو بده بهش بگو به دست فلانی برسون!! اگه هم نشد بگو خودش باهاش صحبت کنه!!

و راه دیگه اش هم اینه که خودت اینقدر پافشاری کنی و مدت زیادی در پی اون باشی جوری که براش خیلی مزاحمت ایجاد نشه تا بالاخره عشقت بهش ثابت بشه و یکم راه بیاد باهات!!

اگه مایل نبودی این دو راه رو بری بگو بازم راه حل بگیم. به تعداد آدما راه حل وجود داره D:

نگار * 20 * تهران یکشنبه 15 دی 1387 ساعت 22:02

سلام محمد جان
ببین عزیزم بهش بگو که واسه ازدواج اونو میخوای البته 100% باور نمیکنه
چونکه از اخلاقش کاملا پیداس
برای اینکه باور کنه با خواهرت(یا اگه خواهر نداری شخصی مشابه اون) صحبت کن و ازش بخواه بره باهاش حرف بزنه
میدونم الان حتما شرایط ازدواج نداری
ولی بذا اون از نیت پاکت باخبر شه و قبول بکنه یه مدت قبل از ازدواج باهاش دوس باشی
خلاصه با این احوالات اگه بازم گفت از پسرا بدم میاد دیگه بدون که دختره مشکل...داره
البته منو ببخش که اینو میگم داداشی


یه مورد دیگه هم بگم اگه خیلی بهش محل بدی از چشش می افتی وبرعکس هرچقد کمتر بری طرفش اون بیشتر بهت توجه میکنه
ما دخترا اینجوری هستیم دیگه

یاسی ۲۱ از رشت دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 00:49

سلام به همگی
حتما که نباید مشکل داشت و اینجا سر زد میخاستم بگم که تو این ماه عزیز واسه همتون دعا میکنم که مشکلاتتون حل شه . شماهم واسه من دعا کنید

ممنونم عزیزم. اتفاقا یکی از بچه ها مامانش توی بیمارستانه و حالش هم خیلی بده. برای اونم دعا کنید :(

محمد . قم . بلوار امین دوشنبه 16 دی 1387 ساعت 01:48

سلام به دوستان
واقعا شماها خیلی خوبید اگه از قبل میومدم اینجا مشکلمو میگفتم شاید تا حالا مشکلم حل شده بود.
ممنون از شما سحر خانوم به خاطر راهنمایی خوبتون استفاده کردم. ولی یکم دیر شده. راستی اسم اونم سحره ولی امید وارم شما مثل اون یه دنده نباشید.
اقا منصور از شماهم خیلی ممنون واقعا بهره بردم. کارشناسانه صحبت میکردی.
نگار جان از شما هم ممنون به نکته های خیلی خوبی اشاره کردی مرسی.

ولی یه چیزی بگم: امشب که داشتم ازمسجد میومدم اونم دیدم که داره از مسجد میاد بیرون یکی از دوستای سابقمم باهاش بود فکر کنم که همکلاسین؛ منم میدونستم که وسطای راه از هم جدا میشن منم موقعیت پیدا میکنم که باهاش صحبت کنم .
به سر کوچمون نرسیده بودیم که من رفتم جلو خیلی عصبانی بود با هم بحثمون شد یه چندتا فحشه نیمه بدم بهم داد فکر کنم اون دختره یه عقده ای پرش کرده بود. اصلا حالا میفهمم که واسه چی اون بهم میگفت از پسرا بدم میاد ؛ به خاطره اون دختره عوضی بوده.
ولی سحرم یه طرفه قاضی رفته صحبتای اونو شنیده ولی اصلا به صحبتای من گوش نکرده.
با شناختیم که از اون دختره یه (اخه نمیدونم چی بهش بگم) دارم میتونم حدس بزنم چه دروغایی تحویلش داده.
منم دیگه میخوام بی خیالش شم بچسبم به درسو دانشگاه (ولی اگه بتونم) دیگه میخوام دوره هرچی دختره یه خط قرمزه پر رنگ بکشم.
بازم ممنون که وقتتونو گذاشتید واسه من. ولی نشد دیگه .
مرسی

به نظرم تصمیم خوبی گفتی! میدونی چرا؟ ببین ناز کردن خاصیت دختره!! اما این دیگه ناز نبود!! یه دندگی و لجبازی و پرخاشگری بی اندازه اصلا جالب نیس!! پس فردا اگه باهم زندگی میکردید کلی این رفتار و اخلاقش اعصابتو خورد میکرد!!

شاید تو شیفته ی ظاهرش شده بودی!! اما از نظر اخلاقی که نمیشناختیش!! لااقل با این برخورداش تا حدودی فهمیدی چیکارس!

والا اگه واقعا بتوی بچسبی به درس و دانشگاه که خیلی خوبه!! میدونم که دخترا نمیزارن!!

ولی به نظر من اصلا نگران پیدا کردن دختر خوب نباش!! خیلی زیادن. یکم صبور باشی پیدا میکنی....

خوب دیگه این پروژه هم به سرانجام نرسید خوشبختانه محمد ما هم بدبخت نشد D:

Mission Failed

بریم سراغ پروژه بعدی D:

مهسا.....13......تهران سه‌شنبه 17 دی 1387 ساعت 18:03

سلام وخسته نباشید
من مهسا هستم راستش اومده بودم عکس درارم که تیتره شما رو خوندم من 13 سالدارم .و مشکل کاملا غیر عادی برام پیش اومده . جریان از این قراره که پارسال مامانم مجبور شد خونه ی ما رو بفروشه تا منطقه ی مون رو عوض کنیم . یک سال پیش من عاشق پسری که خونشون جلوی خونه ی ما بود شدم یه پسر ساده که حتی اسمش رو هم نمیدونم . جوانی ساده سر به زیر وبدون مادر من سعی کردم توجه اون رو به خودم جلب کنم اما او حتی به من نگاهم نکرد سال اخر که تو خونمون بودیم واقعا وا بته شده بودم و فکر کردم اون کسی دیگر رو دوست داره برای همین فراموشش کردم اما امسال محرم یادش افتادم اخه اون خیلی این روز ها غمگین بود و حالا نمیدونم با دل خودم چی کار کنم کمکم کنید

سلام. ممنون

پسره چن سالشه؟

هنوز بهش دسترسی داری؟ اگه بخوای میتونی بری جایی که بتونی ببینیش؟

میشه محله قبلی و محله فعلیتون رو بگی؟

سارا /۲۲/تهران چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 10:55

سلام اینایی که میگم بیشتر به درددل شبیه!عشق یعنی چی؟عاشق واقعی به کی میگن؟چرا آدما اسم خودشو نو عاشق میذارن در حالیکه تعریفشون از عشق حتی یه ذره هم به عشق واقعی شبیه نیست بلکه همش خیالی و ظاهریه.من یه بار تو زندگی معنی واقعی عشقو با تمام وجود لمس کردم؛عشقی که میتونم بگم مقدسترین عشقای زمینی برام شد.خدا رو شکر میکنم معنی عشقو بهم نشون داد؛همیشه میگن:عشق آخرش باید به وصل منتهی شه اما عشقی که بخاطرش بسوزی؛حتی اگه به وصالشم نرسی واست قشنگ و مقدس میمونه و قداست خودشوحفظ میکنه.تازه میفهمم قبلنا که عاشق میشدم اسمش عشق نبود فقط یه علاقه ی ساده بود که میتونست به راحتی تموم شه یا با هر کسی باشه.اما فقط یه دفعه بود که معنی واقعی اونو فهمیدم...ما دو تا اونقدر عاشق هم بودیم که هیچ کس جز خدا نمی تونست بفهمه چقدر هدیگرو دوست داریم؛اما بخاطر همدیگه هم بود که مجبور شدیم از هم جدا شیم؛بخاطر عشقمون و بخاطر علاقمون.شاید واسه کسی که عاشق واقعی نباشه درک حرفای من سخت باشه!ولی در یک کلام میتونم بگم:عشق یعنی از خود گذشتن برای به خود رسیدن.وقتی آدم از خودش بخاطر راحتی عشقش بگذره؛حتی اگه با یاد اونم زندگی کنه براش لذت بخشه...شاید خدا خواسته ما فقط با یاد هم زندگی کنیم و این عشق روز به روز واسمون مقدستر شه؛چون بعضیه وقتی به هم میرسن معنای قداست عشقشون کمرنگتر میشه...اما من یه معامله ای با خدا کردم اونم اینه که اونقدر منو تو این عشق ثابت قدم نگه داره تا بلاخره یه روز بهش برسم...اون روز شاید هر دومون از این دنیا رفته باشیم؛اونوقته که شاید خدا عاشقای واقعی رو تو اون دنیا بهم برسونه...برامون دعا کنید...

زیبا بود..

درکت میکنم چون خودم هم سرنوشتم دقیقا مثه تو بود :*

شیطونک/17/تهران چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 12:30

به نظر شما اگه دختری خوشگل و ناز که پسرا میبیننش چشاشون 4تا میشه.دختری که با پسرا دوست میشه واسه اینکه مسخرشون کنه و سر کارشون بذاره و بهشون بخنده،دوست میشه که دلشونو بسوزونه با رفتنش،با احساسات اونا بازی کنه چون فکر میکنه همشون کثیف و عوضی اند،میشه یه روز عاشق کسی بشه؟؟؟؟؟؟؟

بلهههههههه

و اون روز زمانی هست که سرش همچنان به سنگ میخوره و قوزفیش میشه که مثه **** اظهار پشیمانی از کارای گذشته اش رو میکنه!!

نگار * ۲۰ * تهران چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 15:16

سلام به شیطونک عزیزم

آره عزیزدلم نمونه کامل و بارزش دوست خودم بود
یه دختر فوق العاده مغرور وخوشگل
همه اون کارایی هم که گفتی با پسرا میکرد
تا از عشق میگفتی مسخره میکرد
عشقو از خودش دور میدید
مرگ فقط واسه همسایه بود
ولی وااااااااااااااااااااااااای از اون روزی که خودش عاشق شد
بهم زنگ میزد از عشقش میگفت
هر وقت زنگ میزد دقیقا ۲ ساعت حرف میزد سر یه ساعت تلفن قط میشد دوباره زنگ میزد خلاصه مخ من رو هوا بود
بی افش اذیتش میکرد زنگ میزد گریه میکرد منم سعی میکردم دلداریش بدم طفلک
دقیقا همون بلاهایی رو که سر پسرای مردم درآورده بود سر خودش اومد
التماسش میکرد تنهاش نذاره
نمیدونی چه جور گریه میکرد

عزیز دلم ناناز من
ولی یه چی بهت بگم پسرا با احساسات دخترا بازی میکنن (همشون نه هاااااا) ولی نمیذارن با احساساتشون بازی شه(بازم همشون نه هااااا اکثریتشون)

کمتر پسری هست که از رفتن جی افش غصه فراوان بخورد
NiNiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii

سارا /۲۲/تهران چهارشنبه 25 دی 1387 ساعت 19:23

واسم جالبه یعنی سرنوشت تو هم مثل من بود تو هم آخر بهش نرسیدی؟چطوری تونستی باهاش کنار بیای؟

من زیاد نمیتونم راجع به این موضوع صحبت کنم. یه جوری کنار اومدم باهاش اگرچه سخت بود....

پریسا پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 11:38

امیدوارم حرفای شما بتونه کمکم کنه این اواخر بد جوری قاتی کردم از وقتی ازش جدا شدم یه لحظه هم نتونستم فراموشش کنم حالم داره روز به روز بدتر میشه ما قرار بود ازدواج کنیم ولی وقتی اونا اومدن خواستگاری یه دفعه همه چی خراب شدو خانوادم سر مخالفت برداشتند ما چند وقت با هم دوست بودیم خیلی همدیگرو میخواستیم اما حالا که همه چی خراب شده داریم داغون میشیم میترسم بلایی سرمون بیهد تورو خدا شما بگید ما چیکار کنیم؟

عزیزم این تجربه خوبی بود که یاد بگیرید قبل از اینکه از چیزی مطمئن نشیدید نرید توی فازش!!!

به صورت کلی حرفت رو زدی منم به صورت کلی جواب میدم:

اولش بله خیلی سخته!! آدم احساس خفگی میکنه و احساس پوچی!! بعضی وقتا به خودکشی هم منجر میشه!!

اما نکته جالب اینه که بعد از گذشت مدتی و برگشتن زندگی به حالت نرمال... وقتی به گذشته فک میکنی به خودت میگی من چه آدم احمقی بودما!! ببین داشتم زیرفشار روحی نابود میشدم واسه چه چیزی!! سلامتیم که مهمتر بود! این همه شب بی خوابی شکنجه روحی و بی اشتهایی انزوا...

اگر بتونی اینا رو الان هم بهش فک کنی خیلی برای ریکاوری(بازیابی روحیه) کمکت میکنه!!

پس یکم قوی باش! و به آینده امیدوار... چه بسا در آینده مورد های خیلی بهتری برات پیدا بشن!!

شیطونک/17 پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 11:50

سلام،سلام ممنون از نگار جون و همچنین منصور جون.خیلی ممنون پس باید رویه مو عوض کنم.بوس بوس واسه همتون :**

آناهیتا ۲۱ تهران پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 12:03

از اینکه میبینم مدتی علاقمو گذاشتم به پای یکی که قدرشو ندونسته احساس خیلی بدی دارم.من هیچی واسش کم نذاشتم از کادوهای گرون قیمت گرفنه تا احساس همدردی و محبت .اونم تا این اواخر خوب بود ولی بعد فهمیدم با یکی دیگه رفیق شده.من یه مدت کانادا زندگی میکردم تو این ۲سال که اومدم تهران باهاش آشنا شدم بعضی وقتا فکر میکنم شعور پسرای اون وری بیشتر؛البته بلا نسبت شما؛آخه اون وریا اگه کسیم باشه روراست به آدم میگن.از خودم تعریف نباشه هیچی از خوشگلی و چیزای دیگه کم ندارم اونم بخاطر اینکه منو از دست نده ازم مخفی کرده ولی از اینکه میبینم بهم خیانت کرده نسبت به پسرا بد بین شدم.فکر میکنم همشوندخترا رو فریب میدن...البته قصد جسارت به شما رو ندارما.*

بله متاسفم!!

اما سیاست خیلی خوبی رو به کار برده برای خودش و خیلی بد برای تو!!

معمولا بعضی پسرا این کار رو میکنن چون حس میکنن خیلی به نفعشونه!! اما واقعا خیانت بدی هست به هردو دختر!! مخصوصا اون دختری که کمتر بهش بها داده میشه و به اصطلاح در آب نمک خوابونده میشه واسه روز مبادا!!

بازی کردن با احساسات دیگران چه پسر و چه دختر گناه خیلی بزرگیه...

البته یه سری پارامترها وجود داره واسه اینکه بفهمی آیا اون پسری که باهاش دوستی همزمان با کس دیگه ای هم هست یا نه!! که اونایی که تجربه زیادی دارن یا خیلی باهوش و زیرک هستن متوجه میشن...

سارا /۲۲/تهران پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 12:16

لازم نیست بگی حتما میگی به تو چه ربطی داره چون ظاهرا به هر کی یه پیشنهادی دادی تا مشکلش حل شه ولی حالا که نوبته منه اونقدر خشک و کوتاه جواب میدی که آدم فکر میکنه به زور جواب میدی.باشه. موفق باشی.باااااااااااااای

فک کنم یکم حرفت بی ربط بود. به هر حال سوالی غیر از سوال شخصی بود در خدمتم.

آناهیتا ۲۱ تهران پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 15:31

اما من اینطور که فهمیدم اون واقعا منو میخواد با اون دختره رفیق شده تا یه جا پارتیش شه کارشو راه بندازه اما ممکنه در همین حین به هر حال یه سری وابستگیهایی هم بوجود بیاد.میخام بدونم شخصی که اینطوریه در زندگی آینده قابل اعتماد هست یا نه؟با توجه به این که بهم قول ازدواجم داده.به نظرت چه کاری انجام بهتره؟خواهش میکنم از منظر این که خودتم یه پسر هستی جواب بده.ممنون می شم.

عزیزم نظر دادن در مورد کسی که ما چیز زیادی راجع بهش نمیدونیم کار راحتی نیس!! آدم در مورد داداشش هم نظر بده احتمال خطا هست!!‌چه برسه به...

پس بهترین فرد برای نظر دادن درباره بی افت خودت هستی!!

من که نمیدونم واقعا هدفش از با اون دختره بودن چی بوده!!‌ آیا با اون کاری هم کرده یا نه!! کلا خیلی سوالای دیگه..

باید اول اینارو مطمئن بشی بعدش در موردش نظر بدی!!

سارا /۲۲/تهران پنج‌شنبه 26 دی 1387 ساعت 15:42

من از شما نخواستم مشکلات شخصی خودتو واسم تعریف کنی فقط خواستم راهکارهایی که باعث شدند با مشکلت کنار بیای رو بگی؛فقط همین.چون گفتی سرنوشتم مثل تو بود پرسیدم؛والا قصد دخالت نداشتم.به هر حال ممنون.

من بعد از اون مشکل دچار مشکلات شدید روحی شدم و تا مدتی هم بیمار بودم. البته نه فقط به خاطر اون!! بیشترش به دلایل دیگه ای بود...

تاریخ جداییتون رو بگو و کمی هم در مورد مسائل مرتبطی که فکر میکنی نیازه توضیح بده تا بهتر بتونم کمک کنم بهت...

عباس ۱۹ شمال جمعه 27 دی 1387 ساعت 01:58

جواب اناهیتا ۲۱ از تهران


عزیزم اول از اینکه سعی کن زیاد بهش محبت نکنی (مثلا کادوهای گران قیمت ) کلا ما انسان ها عادت داریم کسی به ما محبت میکنه ازش رو بر گردونیم. و بعدشم اگه یه وقت از دستش دادی نسوزی که چرا من واسش چنین کاری کردم.
همیشه سعی کنید یا پسری انتخاب کنید که واقعا مثبت باشه (چنین پسری خیلی کمه) و یا انقدر دختر بازی کرده که از این کار سیر شده باشه وتصمیم به زندگی مستقل بگیره (که تشخیص چنین پسرایی خیلی سخته) ویا پسری که واقعا عاشق و مجنون وی شده باشد (قابل اعتماد ترین از نظر من این گزینه هست ولی متاسفانه شما دختر ها تا چنین موردی براتون پیش میاد میگید --وای این دیگه کیه چقدر سبکه-- ولی نمیگید اون پسر چقدر عاشقتونه)
ولی بعضی از پسر ها تظاهر به این امر هم می کنن اما میشه اونارو تشخیص داد
حالا درباره اون پسر. اون چه خواستگاریه که هم میخواد با شما ازدواج کنه هم میخواد با یکی دیگه دوست بشه
از نظر من باز هم میگم ( از نظر من )چنین پسری مورد مناسبی نیست ولی میتونید ازمایشش کنید
بهش بگید که واسم داره خواستگار میاد. ببینید که چه عکس العملی داره
عکس العملش خیلی مهمه.

آناهیتا ۲۱ تهران جمعه 27 دی 1387 ساعت 15:51

هم از آقا منصور عزیز هم عباس آقای گل صمیمانه ممنونم.راستش خودمم موندم تو برزخ؛اوایل خیلی دوستم داشت بخاطرش چند تا از موقعیتای خوبمو رد کردم اما تازگیا چطوری بگم احساس میکنم هوایی شده.خودش بهم قضیه این دختر که جدیدا باهاش رفیق شده گفته اما همش میگه من جز تو به کسی فکر نمیکنم به اون همینجوری وعده ی سر خر من دادم اما من بهش می گم من که همه جور امکاناتی داشتم؛داشتم کارت و راه می انداختم بریم اون ور چرا رفتی به اون گفتی...همش بهانه های الکی میاره.با حرف عباس کاملا موافقم شاید محبتای بیش از حدم باعث قدرنشناسیش شده.کاش می دونستم تو سرش چی میگذره.مشکل من اینجاست خیلی احساساتیم تحمل اشکاشو ندارم.چندبار خواستم تموم کنم اینقدر التماس کرد نذاشت.اما باشه سعی میکنم تکلیف و معلوم کنم.از راهنمایهاتونم ممنون.بوووووووووووووووووووووووووس.

سارا /۲۲/تهران شنبه 28 دی 1387 ساعت 10:11

بذار از اول بگم.من تو یه خانواده ای تربیت شدم که پدرومادرم در زمینه اعتقادات جوری من بار اوردن که گفتن خودت برو آزادانه راجع به همه ادیان تحقیق کن و دینت با آگاهی انتخاب کن.الحق و الانصاف منم کوتاهی نکردم مخصوصا از وقتی که وارد دانشگاه شدم با عقاید مذاهب مختلف آشنا شدم کتابای مختلفی خوندم سعی کردم پایه های دینی که می خوام انتخاب کنم خودم بذارم تا بعدا واسه هر کدومش استدللا داشته باشم بتونم ازش دفاع کنم.چون اگه از همون اول تکلیفش معلوم کنه خیلی بهتره تا اینکه همش بخواد تو زندگی در جا بزنه. خلاصه با جدیت تمام ادامه دادم از اینکه روز به روز اطلاعاتم زیاد میشد خیلی احساس خوبی داشتم.همه چی واسم یه معنای جدید پیدا کرده بود.من دختری بودم که زیاد به پسر جماعت قاتی نمیشدم به دلیل همون زیر بناهای اصلی که تو زندگی واسه خودم ساخته بودم اما نه اینکه موقعیتش نداشته باشم میخاستم هدفم تو زندگی معلوم باشه.تو همین زمانا بود که با پسری آشنا شدم که فکر میکنم خدا مثل یه فرشته سر راهم قرار داد تا تو این راهی که دارم میرم کمکم کنه. ما رابطمون خیلی خودمونی نبود واقعا حریم همدیگر چه تو صحبت کردن چه چیزای دیگه رعایت میکردیم.وقتی باهاش حرف میزدم خیلی احساس آرامش میکردم.همه حرفاش از ته دل میومد بیرون صداقت میشد با تمام وجود از حرفاش حس کرد و این حس قشنگ بود که کم کم تبدیل شد به علاقه ای که ما وقتی حتی از هم دور بودیم با افکارمون یه جور رابطه ی روحی از راه دور با هم برقرار میکردیم.اونقدر رابطمون قشنگ سالم دوست داشتنی بود که همه حسرت رابطه ی ما رو میخوردن..راست میگن چشم مردم شور بعضی از این تنگ نظرا نتونستن عمق رابطه ما رو درک کننند.اون در طول رابطمون اونقدر آدم روشنفکر و در عین حال حساس نسبت به همه ی جوانب که هیچوقت ازم چیزایی مثل س...نخواست ما رابطمون خیلی مقدس بود اصلا باورش واستون سخته...که البته برمیگشت به هر دو طرف رابطه.اما بنا به دلایلی از هم جدا شدیم.مشکل من اینه که بعد از اون هیچ پسری نتونستم به پاکی و صداقت اون تو زندگیم پیدا کنم..میترسم حالا که حتی بعد از چند ماه ازش جدا شدم نتونم اون حسی که اون واسم داشته به کس دیگه ای داشته باشم در عین حال که دوست ندارم واسه اونم مشکلی تو زندگیش پیش بیاد.چون میگم شاید تقدیر نبوده ولی شما نمیدونی من چه دوران بحرانی سپری کردم آخه خیلی سخته آدم به یک باره فکر کنه همه هستیش از دست داده اونم به این شکل که توضیح دادم.شمه نظرت چی آقا منصور؟

نگفتی چجوری از دستش دادی؟ چی شد؟

چن وخ باهم بودید؟

[ بدون نام ] شنبه 28 دی 1387 ساعت 16:11

من مشکلی ندارم ولی چرا دارم شوهرم بیکار شده دلم می‌خواد کار پیدا کنه همین ولی چه باحاله

من خودمم بیکارم :)))

/20/تهران چهارشنبه 9 بهمن 1387 ساعت 18:43

اگه عشق واقعی باشه جدایی معنیشو از دست می ده این یه واقعیته


واقعا بعضی ها چه قدر عشقو حقیر کردن..................؟؟؟؟!!!
من یه دخترم وبا تمام احساسات پاک دخترونه ولی سعی کردم تو زندگیم ان قدر حقیر نباشم که با یه دوست دارم گفتنه یه پسر همه زندگیمو به پاش ببازم وارزشیکه خودم دارمو فراموش کنم از همه دختراییم که ادعا می کنن خیلی مهربوننو عشقو این می دونن که همه ی هستیشونو به پای طرفشون بریزنم موفق تر بودم دلیلشم اینکه روح والای درون خودمو فراموش نکردم
یه حرفیم به همه دخترا بگم که اون چیزیرو که دوست دارن و عاشقشن تو وجودکسه دیگه ای دنبالش نگردن چون اگه یه روزی ناب نابشم پیدا کنن به اونا متعلق نیست و مال خود شخصه پس برای به دست آوردن چیزیکه دوسش دارین کافیه یه نگاه عمیق به درون خودتون بندازید
اینو بدونید من ادعای چیزیو نکردم فقط تجربه شخصیمو گفتم پاکیه
روحمونو به لذت های زودگذر نفروشیم

یه عاشق جمعه 11 بهمن 1387 ساعت 16:55

وای دارم دیوووووووونه میشم تو به من بگو؟وقتی دونفر همدیگرو بخوان ودوست دارن شریک زندیگیه همدیگه باشن چرا بقیه نمیزارن

چون در ایران اختیار آدما دست خودشون نیس! یعنی هیشکی! کوچیک و بزرگ! مرد و زن! پیر و جوان!

عاشق/17/قم یکشنبه 13 بهمن 1387 ساعت 21:22

سلام آقا منصور من همون دختر هستم که شکست عشقی خورده بودم من الان با یکی دوست هستم که توی تهران زندگی می کنه از دست رفتاراش دیگه خسته شدم هر وقت دلش خواست بهم اس میزنه یا بهم زنگ میزنه خیلی زود بهش بر می خوره اگه الان حساب کنم قبل از من با هزارتا دختر دوست بوده ولی الان با همشون تموم کرده به خدا اعصابمو خورد کرده نمی دونم چیکار کنم.
تازه به غیر از اون یکی بهم پیشنهاد دوستی داده نمی دونم چیکار کنم اگه میشه منو راهنمایی کنید

واس چی رفتی دوست تهرانی پیدا کردی؟ شما که از هم دور هستید! قضیه دوری و دوستیه؟

من کلا با اینجور رابطه ها که از دو شهر متفاوت باشن مخالفم. حالا هم که خودت میگی پسره روی اعصابته!

آدم دوست پیدا میکنه تا به آرامش برسه در کنار اون! نه اینکه اعصابش بیشتر خورد بشه!

حالا این که بهت پیشنهاد داده کیه؟ از کجاس؟ یه مختصر هم از تهرانیه و هم از این جدیده برامون بگو!

عاشق/17/قم دوشنبه 14 بهمن 1387 ساعت 23:16

سلام جیگر اینکه به من پیشنهاد داده بچه قمه قیافش بد نیست خصوصیات اخلاقیشو نمیدنم چون باهاش نبودم ولی انگار پسر بدی نیست
رفیق تهرانیم پسرخاله دوستمه از بس دوستم از من پیشش تعریف کرده بود به دوستم گفته بود منو با این دوستت رفیق کن منم باهاش رفیق شدم قیافش خوبه خیلی خاطر خواه داره همه دخترا دنبالشن برای همین خیلی خودشو تحویل می گیره به خدا از دست رفتاراش خسته شدم امروز هم از صبح تا الان که دارم این حرفارو میزنم نه بهم اس داده نه زنگ زده
حالا تو بگو من چیکار کنم

عزیزم دوتا سوال:

۱- این که میگی پیشنهاد بهت داده میخوام بدونم هرکی بهت پیشنهاد بده در موردش فکر میکنی یا اینکه این پسر قمیه ویژگی خاصی داشته که نسبت به بقیه متمایز هست!

۲-پسر تهرانیه رو چند وقت یه بار میبینی؟ اون که از تو دوره چه فرقی میکنه خوشگل باشه یا زشت؟

عاشق/17/قم سه‌شنبه 15 بهمن 1387 ساعت 17:08

سلام جیگر پسر قمیه رفیق دوست پسر دوستمه نه ویژگی خاصی نداره میدونی من هیچ احساسی نسبت به بچه قمیه ندارم البته پسر خیلی خوبیه ولی من دوسش ندارم
رفیق تهرانیم چون میره مدرسه نمی تونه خیلی بیات قم. من قیافشو کاری ندارم من خیلی دوسش دارم همین با اینکه اعصابم از دستش بعضی وقتها خورد میشه ولی با این حال من دوسش دارم اون هم منو دوست داره

البته جواب سوال منو ندادی و برام جالبه!!

شاید یادت رفته!

---------
پسر قمیه رو اگه احساسی بهش نداری که مهره سوخته هست و بی خیالش میشیم!!

پسر تهرانیه هم ظاهرا هنوز با خودت به توافق نرسیدی! یه روز عاشقشی! فردا که زنگ نمیزنه فارغ میشی! دوباره پس فردا عاشق میشی!!

کلا فهمیدیم که اونقدری دوسش داری که اگه اذیتت کنه باز هم باهاش میمونی!! مگر اینکه روزی کاسه صبرت لبریز بشه :*

عاشق/۱۷/قم شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 10:11

سلام جیگر دیروز رفیق تهرانیم اومد قم منم رفتم دیدمش میدونی منو دوست داره ولی خیلی خودشو دسته کم میگیره به من گفت تو بهترین دختری هستی که توی زندگیم دیدم بعد گفت من به دردت نمی خورم میدونی چرا این حرفو زد چون هیچ کدوم از دخترایی که باهاشون رفیق بوده مثل من نبودن همشون از این دخترای جلف بودن ولی من اینطوری نیستم من نمی خوام اینقدر خودشو دسته کم بگیره تو بگو من چیکار کنم تازه دیروز هم براش یه گردنبند اهورا خریدم بهش دادم . دیشب بهم اس زد گفت الان همش داشتم بهت فکر می کردم وبه گردنبندی که بهم دادی نگاه می کردم

عزیزم تو که گفتی خیلی خاطرخواه داره و خیلی خودشو میگیره برات! حالا دقیقا برعکس میگی که تورو خیلی دوس داره و خودشو دست کم میگیرهههههههههه

بالاخره تکلیف رو روشن کن :*

ضمنا این دست کم گرفتنش یکم غیرواقعی میزنه! یعنی فک نمیکنم یه پسری که دختری رو خیلی دوس داره بیاد از این چیزشرا بهش بگه که تو لیاقتت خیلی بیشترتر از این حرفاس. من برای تو خیلی کوچیکم و اینا :*

ستایش/۲۵/تهران شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 13:29

من تا یک سال و نیم پیش به عشق وعاشقی هیچ اعتقادی نداشتم.افتخار میکردم به اینکه تا این سن رسیدم و با هیچ پسری دوست نشدم.معمولی هستم ولی پیشنهاد دوستی زیاد داشتم .هنوز دستمالی نشدم اما میدونم دیگه نمیتونم بگم پاکم.وقتی برای اولین بارعاشق شدم ترم آخر دانشگاه بودم.نمیدونم چطوردل باختم.bfام 2سال ازمن کوچیکتره.لیسانس فیزیک دارم و اون دیپلم ریاضی. اون تویه شهردیگس.وقتی درسم تموم شد دوری ازش برام خیلی سخت بود. فکرمیکردم دوستیمون ازبین میره اما بیشترم شد.گاهی میرم شهرشون برای دیدنش.اما هرروز به هم s میدیم وهفته ای3یا4شب تلفنی حرف میزنیم.نمیدونم قصد ازدواج داره یا نه؟ چند بار که برام مشکل پیش اومده خودشو شوهرم معرفی کرده.و گاهی که زنگ میزنم محل کارش دوستاش که گوشی رو برمیدارن میگن بیا نامزدته.اما اینا هیچ کدوم دلیل نمیشه که قصد ازدواج داشته باشه.تازه ازمن کوچیکتره.من الانم خواستگار دارم ولی به خاطر سختگیری بیش از حد مادرم هیچ خواستگاری رو قبول نمیکنه.خودمم ترجیح میدم مجرد بمونم تا بتونیم با هم باشیم.تو سن16سالگی سکس داشته و تا حالا 4تاbf داشته اما پسرمهربون وخوبیه.من به شدت دوسش دارم و برای خوشحال کردنش تا جایی که بتونم سعی میکنم.مشکل اصلیمون اینکه اون ازم سکس میخواد.یه بارم سر این مساله دعوامون شد وحتی کاربه دعوا کشید وگفت که برای همیشه تمومه.اما بعد1ماه خودش برگشت گفت فکر میکردم میتونم ترکت کنم اما نتونستم.ما صیغه خوندیم چون من راضی نمیشدم باهاش تماس بدنی داشته باشم.تواین مدت یه بارلب گرفتیم ویه بارهم اون دست منو گرفت گذاشت اونجاش اما من خجالت کشیدم ودستمو برداشتم.همیشه ازحالت های سکسیش برام میگه حتی شبا زنگ میزنه و3ساعت حرف میزنه.میگه من با صدات ارضا میشم .خودش میگه من تورو به خاطر سکس نمیخوام ولی ازوقتی عکسای سکسیمو دیده محبتش چندبرابرشده.میگه اصلا باورم نمیشه انقدر تیکه باشی. با این حرفاش فکرمیکنم علاقش به خاطرسکسه.عذاب وجدان دارم که دیگه پاک نیستم.حتی صیغه کردن هم نمیتونه اشتباهاتمو توجیه کنه.کارایی رو که کردم فقط به خاطر این بود که دوسش دارم.دوستام میگن ولش کن اون ازهیچ نظربه تو نمیخوره فقط میخواد ازت سوءاستفاده کنه.میگن ساده ای که حرفاشو باورمیکنی.آخه به خاطر کارش گاهی میره سفرخارج ولی میگه با کسی سکس نمیکنه.من میخوام برای اینکه بازم پیش هم باشیم ارشد روهم همون شهربخونم.ممنون میشم اگه راهنماییم کنید

خیلی خوشحالم مشکلت رو با ما در میون میزاری.

اول نظر کلی رو این مورد میگم بعدش وارد جزئیات میشم!

با خوندن همین متنی که درباره رابطه ات با اون پسر نوشتی نظر شخصی من اینه که پسره از نظر اخلاقی مناسب ازدواج نیس! از نظر سنی هم که میدونی دور از عرف هست و میتونه مشکلاتی به وجود بیاره! روی حرفش هم در مورد ازدواج که اصلا نمیشه حساب کرد!


----------


یه سری از دخترا هستن که به یه حالت مغرورانه ای میگن من تاحالا عاشق نشدم و هیچ وقت هم نمیشم. دلم از سنگه. عمرا با پسر دوس بشم. ایییشش فیییییییییششش :))

من بهشون میگم وقتی روزی رسید که به یه پسر التماس کردی واسه عشق! روزی که گریه کردی واسه عشق! اون روز یادی از منصور قیامت کن که یه روزی این حرف رو بهت زد!

یه نمونش خوده شما! افراط و تفریط توی هیچ چیزی خوب نیس! افتخار میکردی که ۲۳ سالت شده با هیچ پسری دوس نشدی؟ بفرما! حالا ببین چی شده اوضاعت!

به همه توصیه میکنم از این افتخارا نکنن! نه به اون شوریه شور باشید که تا به بلوغ رسیدید برید تو کار پسر بازی و دله بازی و گند همه چیو در بیارید و نه به این بی نمکی که اینجوری مغرور و متکبر باشید در برخورد با پسرا و افتخار کنید به این کارتون!


----------------


خوب ستایش! یه جا دیدم نوشتی عکسای سکسی تورو دیده و پشت تلفن هم با صدات ارضا میشه :O یعنی چی؟ مگه عکس چه شکلی نشونش دادی؟

داری عمرت رو پاش میزاری تازه نمیدونی قصدش ازدواجه یا نه؟

اصلا تکلیفت رو با خودت نمیدونی درسته؟

بعضی وقتا عشق(اگه بشه اسمشو گذاشت عشق) چشمای آدمو کور میکنه! در واقع بیشتر وقتا! که معمولا افراد با احساس و دلشون در مورد مسائل مربوطه تصمیم میگیرن! که اغلب هم تصمیمات اشتباهی هست مگر شانسی درست از آب در بیاد! تصمیم درست با عقل سالم گرفته میشه نه با دل!

ظاهرا توهم مثه خیلی از عشاق داری با قلبت تصمیماتت رو میگیری!

خوب شاید تو واقعا این توان و اراده رو نداشته باشی که درست فکر کنی و با عقلت راه صحیح رو انتخاب کنی!

من این صفحه رو ایجاد کردم به همین منظور که من و بقیه دوستانی که گرفتار این احساس نیستیم بتونیم راهنمایی درست رو به تو بکنیم!


-------------

در مورد دوستت باید بگم وقتی یه پسر در سن ۱۶ سالگی سکس میکنه این یعنی بی بند و باری! دیگه ببین چه شرایطی داشته که تا به سن بلوغ رسیده رفته سکس کرده! و حالا هم که میگی از حالت های سکسی خودش برات میگه. میگه با صدای تو ارضا میشه! از وقتی عکسای سکسیتو دیده محبتش چند برابر شده! دیگه مشخصه این آدم از نظر اخلاقی نمیتونه آنچنان سالم باشه! من اصلا روم نمیشه با دوس دخترم هرچقدرم که راحت باشم وقتی تاحالا باهم سکس نکردیم بیام حرفای اون شکلی بزنم!

البته از این نگذریم که اون بهت وابسته هم شده! و خودت هم که میگی مهربون و خوبه!

اما به نظر من اگه فکر ازدواج با اون هستی تصمیم اشتباهی گرفتی!

اینی هم که بهت گفته اصلا با کسی سکس نمیکنه به نظر من نمیتونه حقیقت داشته باشه! با توجه به علاقه زیادش به این کار و اینکه از ۱۶ سالگی این کارو میکرده و آزادی های زیادی هم داره! به احتمال زیاد دور از چشم تو کارایی میکنه! اگر نمیکرد که تا الان باید تورو برای این کار راضی کرده بود!

خوب من الان دقیق نمیدونم واسه چه چیزی راهنمایی میخوای؟

میگی میخوای بری ارشد بخونی توی شهری که اون هست تا بتونی پیشش باشی؟ واسه سرگرمی؟ واسه ازدواج؟ واسه اینکه نمیتونی دوریشو تحمل کنی؟ کدومیک از اینا؟

نظر من اینه که اگه حالا سنت کمتر بود میشد یه کاریش کرد. میرفتی حالا یکی دو سال بیشتر پیش عشقت میموندی!

اما وقتی سنت شده ۲۵ دیگه فک کنم دور این کارا رو خط بکش! چون دیگه داره واسه ازدواج دیر میشه!

خواستگار داری یا نه؟ یعنی میان برات؟

ستایش/۲۵/تهران شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 13:32

ممنونم منصور جان از نظری که دادی.
حق با توئه! من تکلیفم رو با خودم نمیدونم. به شدت بهش وابسته شدم. اگه بیشتر از یه هفته صداشو نشنوم یا بیشتر از 3ماه نبینمش دیوونه میشم. قبلا هم گفتم خواستگار دارم ولی مامانم خیلی سختگیری میکنه. مثلا برادر یکی از هم اتاقیهای دوران دانشجوییم 2ساله خواستگارمه. خانواده خوبی هستن ولی چون سطح خانوادگیشون از ما پایینتره و پسره دیپلمه مامانم راضی نمیشه.

مطمئنا اگه هم بیاد خواستگاری که شرایطش از اونم بدتره همین جوابو میگیره.برای همین درمورد ازدواج باهاش کاملا ناامیدم.دلم میخواد باهاش باشم ولی دوست ندارم ازم سوءاستفاده کنه.نمیدونم داره این کار رومیکنه یا نه؟میخوام اونجا درس بخونم چون دوریش برام غیرقابل تحمله.هربار که میبینمش برای دفعه بعد روزشماری میکنم.با همین مدرک یه موقعیت کار برام پیش اومد ولی ترسیدم اگه برم درگیر کاربشم ودیگه نتونم ببینمش برای همین ادامه تحصیل رو بهانه کردم.میخوام بگم اگه همینطوری باهم بمونیم کار اشتباهیه؟یعنی آخرهمه قصه های عاشقانه باید به وصال ختم بشه؟

همیشه بهم میگفت تو که راضی نمیشی باهم سکس کنیم لااقل بذار ببینم بدنت چطوریه.بعد از صیغه خیلی اصرار کرد.من سعی کردم منصرفش کنم اما ناراحت شد.واقعا طاقت ناراحتیشو ندارم برای همن عکس سکسی گرفتمو واسش فرستادم.منظورم عکس تمام قد عریانه.اما بعدش مثل چیز پشیمون شدمو گفتم پاکش کنه.اینکه میگه تلفنی ارضا میشم واقعا اینطور نیست فقط 5 بار اینجوری شده اما اکثر شبا بهم زنگ میزنه و میگه باهام حرف بزن 3ساعت بعد که نزدیکه اذون صبح میشه میگه ارضا شدم تشکر میکنه و میگه برو بخواب ولی الکیه چون از صداش معلومه اعصابش خورده.ما سکس نداشتیم تا حالا چندبار گفته بریم خونشون ولی من نمیخوام کارمون به جاهای خطرناک بکشه این حرفارم بخاطر این میزنه که یا تحریکم کنه یا راضیم کنه به سکس.

اینکه گفتی بی بند وباره منم اولا همین فکرو میکردم اما بعد فهمیدم شرایط زندگیش سخت بوده شاید اگه تو اون سن تو اون موقعیتا نبود اینطوری نمیشد.در مورد اینکه میگی دور از چشم تو یه کارایی میکنه منم بهش میگم اما میگه اگه واقعا همچین آدمی بودم دیگه نباید همیشه شهوتی باشم ولی خودت میبینی که هستم! یعنی ادامه رابطه باهاش اشتباهه؟

این چه کاری بود کردی آخه؟ :O عکس کاملا عریان از خودت گرفتی بهش دادی که خوشحالش کنی و اونو راضی از خودت نگه داری؟ ببینم سرت رو کات کرده بودی یقینا دیگه؟ یعنی صورتت که توی اون عکس معلوم نبود؟ نگو معلوم بوده که الان سکته رو میزنم من!!!

خوب ظاهرا خیلی از سکس واهمه داری! پس بزار اینو بهت بگم که با این چیزایی که تو از پسره میگی من میتونم شرط ببندم که اگه واسه تحصیل در مقطع فوق لیسانس بری توی شهرشون و 2 سال زندگی کنی یقین بدون که بالاخره کارت به سکس هم کشیده خواهد شد!!

ستایش جان. انتخاب با خودته! ما نظرمونو گفتیم. و در آخر باید بگم اگه میخوای خوشبخت بشی سعی کن اونو فراموش کنی...

چون یه عشقی هست که همچین پاکم نیس و احتمال اینکه آخرش اتفاقی که دوس نداری هم بیفته و این دوستی فانی هست و سرانجامی نداره!

پس یکم با اراده و قوی باش! فکر کن! تامل و تعمق کن! سعی کن کم کم رابطه ات رو باهاش تموم کنی و زودتر با ورود با اجتماع باعث بشی خواستگارای زیادی برات پیدا شه تا بتونی بهترینشون رو انتخاب کنی!

سحر ۲۴ تهران شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 13:32

با سلام به ستایش! با اجازه می خواستم بگم دختر خوبی با شرایط تو که تا سن ۲۳-۲۴ سالگی اصلا به کسی این اجازه رو نداده و برای خودت شخصیت و احترام ویژه داشتی... اینطوری وارد این مسائل اونم از این نوع بشه..
یک دختر ۲۵ ساله لیسانس فیزیک یعنی یک دختر بالغ و مستقل نه یک دختر ۱۷-۱۸ ساله احساساتی شما خیلی راحت می تونی تصمیم بگیری
ارزش شما بالاتر از اینه که وسیله ای برای ارضای امیال یک آدم بی ارزش باشی دقت کن ... وابستگی به راحتی از بین میره
اما بعدش تو میمونی با یه تصمیم درست یک خیال اسوده و انشاا.. یک آینده روشن با یک همسر خوب.
ببخشید که جسارت کردم.

صبا (تهران) شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 13:50

تو رو خدا راهنمایی های اب دوغ خیاری نکنید از چاله تو
تمام حرفهایی که میخوام بنوسیم از ته دلمه بدون اینکه ذره ای نا خالصی داشته باشه امیدوارم بردلهای شما هم بنشینه به خا قسم که لذت تمام و کمال ازازدواج رو تنها کسی میبره که پاک زندگی کرده باشه جلوی هوس های زودگذر خودشو گرفته باشه دقیقه ای ذست پسری رو لمس نکرده باشه
پسرا باور داشته باشید که با یک زن و یک عشق هم میشه لذت برد و در کنار ان از وفای به پیمان وصداقتی که در رابطه عشقیتون داشتید چنان احساس رضایت و خوشنودی به سراغتون میاد که حاضر نیستید با لذت انی که در پی اون احساس تنفر عجیبی که درونتان را در بر میگیره عوضش کنید
این کار رضایت حق تعالی را هم که بالاترین خشنودی هاست ذر پی دارد
با توجه تر زندگی کنیم

ممنون. نمیخوام بهت بگم مثه مادر بزرگا یا خانومای جلسه ای حرف میزنی!

اما این رو بدون که هیچ چیزی قطعی نیس! شما نمیتونی بگی حتما و قطعا دختری که قبل از ازدواج دست پسری رو لمس کرده و رابطه داشته بعد از ازدواج به خوشبختی نخواهد رسید! کی گفته اینو؟

من خیلی ها رو میشناسم این شرایط رو داشتن و خیلی هم خوشبخت و با سعادت هستن در زندگیشون!

پس نمیشه چیزی رو قطعی در موردش نظر داد! هرچی خدا بخواد همون میشه و البته خودمون هم با اخلاق نیک و رفتار خوب میتونیم در رسیدن به سعادت و خوشبختی تاثیرگذار باشیم :*

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد